سولماز برزگر / سلام بر...!

من Ú©ÙˆÚ© زدم سجاده ات را به نواري Ú©Ù‡ دخترانگي هام را ضبط کرده Ø› ÙØ±ÙŠØ§Ø¯ مي کشد هر شب مثل دردي Ú©Ù‡ مي کشم هر ماه Ø› ÙŠÚ© ليوان آب هم رويش
سلام بر خون!
«سلام بر...!»
پرچم تمام Ú¯Ù„ ها را بلند مي کنم به بلنداي سياهي بغض هايم وقتي ÙØ±Ùˆ مي Ø§ÙØªÙ†Ø¯ در چاه هاي بومي؛بلند مي شود صداي رقاصه هاي شهر: رقاصه هاي سبز پوش، سياه پوش، سرخ پوش.
مي خورم از آشي که چرا؟ نمي دانم ولي بي خبر آمد نشست کنار دستم يعني آب نطلبيده مراد چشم هاي شور در مانده درهمين نمکستان خودمان است : همين نصـــــــــ٠جهان
Ù€ Ùقط نصــــــــ٠جهان؟
من قرص مـــــاه را قورت مي دهم Ø› ÙŠÚ© ليوان آب هم رويش Ø› سلام بر ØØ³ÙŠÙ†!
از عطش مي ميرند ماهي ها - آغشته به Ù†ÙØª- !
مواج - دست هايي Ú©Ù‡ سينه مي کوبند به ساØÙ„ -توهم بلند Ú¯Ùˆ هاي جزيره-!
الک مي کنم زمين را Ø› Ú†Ù‡ کسي مي داند شايد از خاک ÙØ±Ø³ÙˆØ¯Ù‡ ÙŠ اين منطقه هم خطري صيد شود (1
يادت هست مي Ú¯ÙØªÙŠ Ù‡Ù…ÙŠØ´Ù‡ : هرگز خل٠وعده نمي کنم (2
من Ú©ÙˆÚ© زدم سجاده ات را به نواري Ú©Ù‡ دخترانگي هام را ضبط کرده Ø› ÙØ±ÙŠØ§Ø¯ مي کشد هر شب مثل دردي Ú©Ù‡ مي کشم هر ماه Ø› ÙŠÚ© ليوان آب هم رويش
سلام بر خون!
ØØ§Ù„ا نوبت توست عوض Ú©Ù† اين نوار خون آلوده ÙŠ قلب هاي بي ماه را.
مي خواهم غسل کنم ؛ سلام بر آب!
سولماز برزگر
ÙØ±Ø²Ø§Ø¯ نوشت