/ با تولدت در باران /خيرالله Ùرخي
با لبخند از Øر٠هاي در باد آباد
از لعنت آباد تا امروز
با تولدت در باران
يك روز آن مرد در تكرار از باران با خواب هاي مهتابي
پشت در اما در Ø¢Ùتاب تا زانو
زمين در خيس تا هميشه تا هر چه باداباد
هميشه تا كجا آن مرد تا به كي؟
در Ùراموش از Ùردا
تا زانو در Ø¢Ùتاب زير باران
امروز آن مرد در تكرار از مرد
با گندم در Øر٠با آدم در جنگ
با لبخند از Øر٠هاي در باد آباد
از لعنت آباد تا امروز
با تولدت در باران يك روز آن مرد تا هميشه...
خيرالله Ùرخي
------
رقص در سماع
در بطري آدمك هايي از رقصان در رقص
در نام ها به نام از آدمك ها
طرØÙŠ از انگور بر بطري
بطري طرØÙŠ از آدمك ها در آدم
آدمك ها در رقص آدم ها در سماع
رقص در سماع سماع در رقص
بطري از آدمك ها خالي
انگور از طلوع در بطري
بطري در غروب از طلوع
از رقصان در رقص آدمك ها
از سماع در سماع آدم ها
از طلوع تا غروب
بطري در سماع از رقص
آدمك ها در آدم ها....
خيرالله Ùرخي