شمشیر و دشنه آنها
با خون نورسان هستی آینده آغشته است


این شعر فریاد اعتراض من بدار زدنها و سنگسار کردنها و کشتن فریاد های حق طلبانه مردم بیگناهان است که برای ازادی هر روز جان خود را بخطر می اندازند
---
آ نها که سهروردی و حلاج را
بخون و آتش کشیدند زنده اند
آنها که سهروردی و حلاج را
بخون و آ تش کشیدند زنده اند
شمشیر و دشنه آنها
با خون نورسان هستی آینده آغشته است
و در مسیر هجوم نا مبارکشان
راهی بجز بمقصد تابوتهای مرگ
بر ما گشوده نیست
و کا بوس های پیر
در لانه های غرور
بنشسته می ستایند جلا دهای سر سپرده ی خود را
آ ویخته اند طناب مرگ را
تاحکم آیه های نا مقدسشان را آجرا کنند
تا واپسین نفس زندگی
در ناله و فریاد های بی گناه جوانان
مرثیه های مرگبار را بسراید
چشمان هیزشان برشکوفه های نورس
در جستجوی شهوت حیوانی آنهاست
راضی نمیشوند که انبوه مسخ شده ای
در پیشگاه نیایش تزویر زانو زند
باید که لاشه آنها با خون
بسرخی آتش شهوتشان رنگین شود
ومرگ را بحکم خدایان دروغینشان
در پوشش دوزخ و رضوان
برما تحمیل کنند
آنها که سهروردی و حلاج را در آتش کینه سوزانده اند
امروز هم هنوز
جنازه های پاره پاره ی غرور ملی ما
در کارزار دشمنی آنها
انگیزه رضایت خاطر آنهاست