میوه ی تابستانی این همه راه را چگونه آمده است ! ؟

Download the original attachment

آواز غم انگیز روسی


عروسک های یخی بی گناهند

میوه های تابستانی به مزاجشان نمی سازد

وقتی بچه ها به بازی از آنها بالا می روند

نمی فهمند تنها لحظه ای تا غروب باقی مانده است

در خیابان خلوتی که به اسکله می رسد

دختران جوان گرداگرد هم نشسته اند و آوازی روسی را زمزمه می کنند

پیاده رو یخ زده است

باز هم چکمه هایم را فراموش کرده ام

با احتیاط به کافه ی کوچکی می روم

تا با قهوه ای خودم را گرم کنم

دخترک خدمتکار گیلاسی را گوشواره کرده است

میوه ی تابستانی این همه راه را چگونه آمده است ! ؟

صدای آوازی می آید

که این بار حنجره ی گرفته ی مردی آن را می خواند

یاد عروسک های یخی می افتم

من آن ها را بخشیده بودم

میوه های تابستانی ام را له کرده بودند

گیلاس ها را به بچه ها داده بودم

نمی دانستند چیست

بعد نشانی دریا را به من دادند

گفتند از انتهای خیابان می توانی

به دریا برسی

رفته بودم

دریا

با تمامی شوری اش یخ زده بود

تا کافه دویدم

سراغ دخترک را گرفتم

گفتند از اینجا رفته

سالهاست دل به مردی نامرئی سپرده است

در خیابان هنوز دختران جوان آواز می خواندند

عروسک های یخی بازیچه ی بچه ها بودند

اتوبوسی کهنه

با شیشه هایی از بخار آغشته

بسوی دریا می رفت

شب رسیده بود

زیر لب آواز می خواندم :

حالا که دریا یخ زده است

می توان این کشتی بی بادبان بزرگ را

با شاخه گل رزی سفید و گیلاسی ارغوانی طاق زد .


وانینو (سیبریا - روسیه)

FEB 2008