برای فرحناز جعفری؛ شاعر، نقاش و عکاسِ برجسته ی معاصر
حادثه بنگر که نفس شد حصار
تن قفسِ سنگی و روحم حریق




به شما

برای فرحناز جعفری؛ شاعر، نقاش و عکاسِ برجسته ی معاصر

رضا بی شتاب

خوش سخن وُ تازه رو

گرم تر از گفتگو

پاک تر از هر بهار

ساده تر از جنبشِ ابر وُ نسیم

مهر وُ مَه وُ شبنم وُ باغ وُ شمیم

عشق نشسته ست به پیشم ببین:

پای در آبِ روان

جان همه چون بوسه ای

بر لبِ بی تابِ برگ،

برگ چو دیوانه ای

پُر زِ نشاط و شرر

شوخ تر از شاخِ تر

قصه ی رقص اش ببین

شرح دهم شمه ایی؛

- آه از آن گیسوان

نم نمِ بارانکی

بر لبِ عطشان و تمنای تن

پچپچه ی پیچک و صد چلچله

زمزمه ای بی خزان

شعرِ تر وُ تازه تری در زمان

سازِ زبان در بیان

گلشنِ روشن روان-

سایه وُ صیدی خوشم

در برِ معشوقِ خویش

حادثه بنگر که نفس شد حصار

تن قفسِ سنگی و روحم حریق

خوشتر وُ والاتر ازین ای دریغ

وسوسه ی شعله کشیدن کراست!

پای بر افلاک نهادن کراست!

برگ منم،

گلشنِ روشن شما

عشق شما مخملِ رؤیا شما

خانه، درخت وُ بهار

هم ز شما برقرار

من ز شما زنده وُ پاینده ام

گر سخنِ راست،

زِ برگی که منم بشنوید

وای ز بیگانگی

داد ز بی خانگی

20/2/2007