بابک بامدادی/ چند شعر **
پس پشت پنجره
دو پنجره
در یک نگاه !
اندیشه آدمیان را 000000
(اندیشه آدمیان را نتوان خواند
مقصد آدمیان را نتوان دید ) **
که هر یک
به تکاپو
ره خود می پویند :
من ،
از آن راز
Ú©Ù‡ بر صÙØÙ‡ ÛŒ سرلاب
نهان است
تو،
از این نقش
که بر بسته
بر ابر خزان است
او هم،
پی رازی
ز هستی
به Ùغان است .
بابک بامدادی
**بر گرÙته از شعر مارگوت بیکل ترجمه استاد شاملو
------
تقدیم به انتشارات وزین ماهمگ
بابک بامدادی
پس پشت پنجره ها **
پس پشت پنجره :
سیاه صورتک کلاه قرمزی
با
زنگوله ها و
دایره
می رقصاند
دو نابالغ دختر را ،
می راند
به پیشباز بهاران .
پس پشت پنجره :
سبیل تا بیده
به بناگوش رسیده
قصاب !
کارد به Ú©Ù
Ø°Ø¨Ø Ù…ÛŒ کند
یکی گوساله
در جمع مشتاقان نذر
در بزم و نذر زائران .
پس پشت پنجره
دو پنجره
در یک نگاه !
یکی پنجره :
قاب اندوه
و غناء سترون زن
که از
Øسرت نگاه اش
می خورند سکندری
در کوچه ها
بازی گشان
Ùˆ
یکی پنجره :
باردار زن دو همزاد در آغوش و
دو یک
پستان خشکیده
Ùˆ
نگاهی پر ز Øسرت
بر لبان خشک همزادان .
پس پشت پنجره
دو پنجره
در یک نگاه !
یکی پنجره :
بی خود ز خود
بر جان یکدیگر
کشند
تیغ و قمه
شوریده مستان
غرق خون
در قطع و وصل صوت و نور .
Ùˆ
یکی پنجره :
شغال و مار
بر جان هم
دندان تیزو
زهر نیش
بر هم کشند
بی خوÙ
چو مستان شرور!!
---
بیداری
وقتی
که اون کرکس پیر
طوق روزا رو
می شکنه ،
شب میشه و
یکی بپا
یکی بکار :
Ú©Ùتار پیر
کرکس و خوک
شب پر و چوک
ببر و پلنگ
سگ جگران سر چو سنگ
ساس و شپش
مور و ملخ
تیر Ùˆ تÙÙ†Ú¯
Ùرمان هنگ 0
وقتی
پرستوی بهار
طوق شبارو
می شکنه ،
ØµØ¨Ø Ù…ÛŒØ´Ù‡ Ùˆ
یکی یکی
بیدار می شن :
مرغان عشق خوش خبر
کبوتران نامه بر
هدهدیان شانه سر
چکاوکان خوش Ù†Ùس
قناریان بی Ù‚Ùس
غزاله وغزال کوه
دشت و دمن
چه با شکوه !!
---
بازار کساد
آوای مظاهر ملی
از پس پنجره مطبخ
بر بام Ù‡Ùتم
می رود رژه بر "اعصاب "
واپس ص٠،
پیر زنی لنگان و شتابان
با خو٠ز ک٠دادن رضوان
ØÙ‚ مسلم خود را ز " اتم "
داد خواهی می کند !
سر پنبه ای یان
در نقاب ببر و پلنگ
خواهان تیغ اتم
در دستان زنگی مست اند !
نقالان شامی !
گاوان سرسپرده !
بقال مین قتال !
بازار کساد است و
خریدی به " متاع " نیست .