زنهار!
که ما
تمام جهان را
خانه ی خویش خواهیم ساخت



بی شک!

زآفتاب نشان داری،

که چون در من می نگری

- به مهر-

خود را اینچنین



ذوب شده

در چشمان تو می یابم!

...............................................................






زنهار ‍!

کسی نفهمد

که ما چگونه عبور خواهیم کرد

از سرزمینی که در آن

نان

گران تر از جان است.


مگذار کسی بداند

که من تو را


و تو من را

در تمام دامنه های سبز خواهیم رقصید

و در کرانه ی کبود تمام دریا ها

یکدیگر را


خواهیم بارید.

آهسته گام بردار

تا نشنود کسی

که ما

درحاشیه تمام جنگلزار ها

از ریشه به آفتاب خواهیم زد.

و بر بلندای تمام کو ه ها

تا لمس خیس یک کبوتر

پرواز خواهیم کرد.


.

.

.

.

زنهار!

که ما

تمام جهان را

خانه ی خویش خواهیم ساخت.