عیوب عبدلیAbdoli  A

چاي ، با كمي از تو كه افتاده است توي فنجان
طعم عجيبي گرف


1 :

از قاب عكس روي ديوار بگير

تا يقه ي اين پيراهن كه چسبيده است به گلويم

مي توانستند جاي ما نفس بكشند

و جاي خودشان نفس بكشند

جاي اين كه خودشان باشند.

مي توانستم همين قلم مو باشم

كه مدام سَرَش را پايين مي اندازد

و قرمز بالا مي آورد

بهتر كه مي داني

قرمز به كجاي نقاشي ات مي آيد ،

به نقاشي كجايت نمي آيد.

مي توانستي قاب عكسي باشي به ديوار

چشم دوخته به دگمه هاي پيراهنم

كه تا بيخِ گلويم را خورده اند.

مي توانستي جاي اين درخت باشي

كه توي عكس ، هر جايي

از اندام صخره هاي الوند بالغ شده

و پيراهني كه باد

با تمام حرف ها چسبانده است به صورتش .

توي اين اتاق

مي توانستيم دو تا باشيم

مثل آينه اي كه افتاده است توي خودَ ش

مثل آينه اي كه افتاده ايم توي خودَ ش

توي بيرونش .


2 :

در كه باز مي شود

در به دَرَت مي شوم توي اتاق

پنجره سر از ديوار در مي آورد

و با چشمي نيم باز

تو را ديد مي زند

سر روي زمين مي گذاري

زمين ،

سر از روي من در مي آورد

مي گويي حوصله ام را ندارم عزيز

برايم چاي بريز

ميگويم حوصله ات را ندارم عزيز

به روي پاشنه مي چرخي

با سري به خيابان

چاي ، با كمي از تو كه افتاده است توي فنجان

طعم عجيبي گرفته

مي گيرد

مي پاشَمَت به ديوار

ديوار، پا مي شود

دست مي شود

پنجره را مي بندد

و مي نشيند با هم چاي مي خوريم .

مهر86




3 :



بر شيبِ گردنه

اتوبوس

آرام پيچ مي خورد

سكون

با پيچشِ گردني

در هم شكسته است


---

ايوب عبدل

1363_همدان

دانشجوي كارشناسي معماري

09183074001

www.manxman.blogfa.com

8/10/86