vahid ziaee

: یا ابا طبال یا ابا سرنا یا ابا جیغ...
در مزون صدقه سری های کبودیه که زیر گنبد حنا بسته اش روسری به سرش می کنه گل من گلی



شعرآستان ابو تن بور


: یا ابا طبال یا ابا سرنا یا ابا جیغ...

در مزون صدقه سری های کبودیه که زیر گنبد حنا بسته اش روسری به سرش می کنه گل من گلی / کنار بیرق ...هزاری وا می کنه – شمر هوار می کنه شعر هورا می کشه و لای پای جنگل چند صد تا درخت می مونه که اقای پزشک / تو چشم پرستوها آشیونه کنه در به در زود باوری علقم .

- : عممه با ما تحت گشاده دهنی کتابای زور بزن

( با سپور محل سوار جاروی دسته سیا شدنش ...معرکه می گیرن تو قهوه خونه واسش / یه ریش خندی پشت سرشه که :

-: جبهه هواش چطوره مشدی ؟

/ سیاوش که پاره می کنه زلیخا دادشو می خواد و تا بن بت معصوم شاه تو زنجیر هوا به رگش می زنند میگن بالنه می گن هواست می گین عافیت باشه عم قزی میگین مرده ...آن فلاکتوسه !

- تو گوشاشو ببین

- تو آفتابش اسید ریختن

- تو تنبون کش سفتش خوابونده

- تو زهر ماری ته شب ( با سیا کاریای تنگ سیر نانه اش با خلخال کابلی لوطی محل که سرد تا سرد همه قمه هارو پیشکش قر کمر مادر مرده می کرد تو ...

تویی که تا لحاف گاز می دی و هسته ی مو سیاهشو می ندازی جلوی این عنتر آویزون از کمر مصبطه ...قربانش بروی : ابرو کج تمثال حضرات نیمه کابوس...کنار می اورند جسد مه را در جاده ای که با در یا قهر می کند .

عنتر را با الف و انف یاد گیری باید طبق انترناسیونالیزم دگمه های سبز و قرمز لباس حلقه حلقه ی مشدی باشد ./ با همه جا دیوار همه جا بنفش همه جا سر درد همه جا شیهه ی بلند معجزه که کوچه های گشاد رو چیز چیز می کنند – همه جا جز من و من جوانه های تبعیدی .

دگمه های فشار ...روی پیراهن جر خورده ام را تاریخ مصرف می گذارند توی نعش مردمی هست که پاهایش را دست نیکوکاری می مالد و سرش در انبوه قوانین قل می خورد .این یک گزارش می تواند باشد :

- گزارش یک روزه گی مرغهای عالم با رانهای سفید با دریچه های بی روزن الهام جایی که تخم خالی سرزمین ها را نیمروز بشر نمی بیند و جهان همچنان بر شاخ تحتانی چاپلین طلا می گزارد و جوجه یعنی یک دست آمیزش با عریانی تازه شسته ای که قرار است پای لزجی خورشت آفرینش چوب حراج بزند ...نفهمیدی؟یکجور زایش خارج از گود ...

عمه با لیدی سر کنده بحث می بافند ...دو میل متقاطع :

پس پسی ترین شاماخرک آن پا برهنه ی مازوخیست

- : برای رفو کردن هرزه هاتان درزی سوزنی دارم گم شده در جمعیت سالن چهارم تئاتر نصران خان بنی ضاله .بی پردگی جهان هم خواهی در وازه دولت تیسفون است که آونگ شده در سرمان و لاکن کلاغ ها بر جسد لخت مترسک موطلایی من قرار بر قاری دارند لهذا با لهجه ی کف ...

تر دامنی در مغازله :

- : چقدر ریز ریز می خشتکم / سا ق یا لیز شرابی پنهان ....دفتر انگار بی زهدانه ی / سبلان وقت بورانم خرسی در من است که توله ی برفی اش را یخچال های تو آب می دهند .خرسی در هر تپه ام روییده که به دره های مه گرفته شعر می گوید و پشت سر ماهی های مجعدت ذکر می غرد .خرسی که توی چشم تو در ستاره می زاید ...

-: در صرافی جسته ام ات – رگی زیتونی – در آبشاری به نا کجا ریزان ...سوگند دمپایش را با لا می زند :

سرم در کلاه هلمز در خیابان پالتو برف امضا می کند و به کالسکه های قرمز مومی آدرس کلون دری زمخت را می دهد که گوشت هیچ طفلی بر سقفش ریز ریز نباریده مثل انگشت سبابه ی عشق که بی شمار سوراخ – رومئوی اویند و ...

سنجاق قفلی که از چارقد گل و نسترن علقم ننه / که ریال در می آورد / که کباده می انداخت / که دلش بین زور خانه های عالم می زایید .

( تو را به همه چیز تشیبه کرده اند جز تیوپ خالی که رگ های مرا با بوی لزج روغن سوخته بالا می آورد و به عروسک پلاستیکی خواهر تجاوز می شود : یعنی باران هم تن توست آسمان که به ستون من پایین می آید .)

( همیشه فکر می کردی که آسمان حشری ترین چیز دنیاست .و ابر خدایی که هر لحظه در نو شدنه .دگرگونی دائم و متن آبی بیکرانی که به تو بال پرواز می داد تا با های کودکی دوان دوان مثل کانگروها بپری و فکر کنی حالاست که اوج بگیری ...و بلند می شوی زیپت را بالا می کشی و آخرین دنبالک ابرها هم توی کیف دستی ات هورت کشیده می شوند .)

– سنج هوار می کنه شعر هورا می کشه

نی به سوراخ هفتم از بی سری تو نواخته می شود وقتی ریشه های پریشان دستت / دلمه های تیره ی لای ناخنت /

حتا کفلت به تپه ماهور های مسی در کسوف شرمگین اندامواره ای یک تنی خمیر زاده نامیده می شوند تا کلمه لخته لخته با قاشق تیز زندان دفیده شود تا چاک بلایت را فراموش نکنی که شصت و هفت بار میمون خرگوش می زاید یا کرگدن یا مدیا ...

که نخستین بار سبز شد و لزج بخاری مسموم در اولین حلول مرمی تیر لای گلبرگی نشست و به سوی کسی نواخته شد .و باور کنید آنچه از کتابخانه می چکد پیشکشی های کژ دار و مریض نیست ...

-: او مثل حس مرده ی یک فوران یخ زده است که سرطان برگ هایش را لمس می کند و چنان روی قلم سفت می تپد و می لولد که انگار هزاران کودک جوهری – از لوله هایش خواهند آویخت .

- این همه در من تنیده و تو نمی شود

- لبا لباده سیخ می کشد

- زیر پلک رگهایم لگد می زنی .