بیگانگی / گیل آوایی
Ú©Ù‡ هیچ جنبنده ای چنین به Ø§Ù†ØªØØ§Ø± کور تن نداده بود
بیگانگی
گیل آوایی
21 ژانویه 2008
ÙØ§Ø¬Ø¹Ù‡ بود
مرزی
دیواری
به بلندی ٠انکار هرچه بود و هست
و جدایی
کولاک روزگار تک ÙØµÙ„ÛŒ
بر گرده هامان نهاد
بیگانگی را سمجانه
لجوج
پای ÙØ´Ø±Ø¯ÛŒÙ…
هر یک به نامی
نه شناسای دل انسانی مان
Ú©Ù‡ Ù…Ùهری از سر جهل
به هیبت عقل کل
اندیشه کردیم
بلاهت ٠شوربختی
نکبتانه
سرنوشت شوم روزگار Ùکنون
رقم زد
ÙØ§Ø¬Ø¹Ù‡ بود
ÙØ§Ø¬Ø¹Ù‡
تن دادیم
دیوانه وار
Ù¾Ø§ÙØ´Ø§Ø±ÛŒ هیچ بلاهتی چنین
از سر نگذشت هیچ نسلی را
که وارثانیم
و ماندیم
در هزار سوی یک سونگری
به هوار گوشخراش هزار رنگ بی رنگ
ÙØ±ÛŒØ¨Ø§Ù†Ø¯ÛŒÙ… Ùˆ ÙØ±ÛŒÙتیم خویشتنی
Ú©Ù‡ هیچ جنبنده ای چنین به Ø§Ù†ØªØØ§Ø± کور تن نداده بود
دیوارها
خشت از پی خشت نهادیم
دستانمان
سبزی هیچ بهاری نجست
Ú©Ù‡ یخبندان همه ÙØµÙˆÙ„ را
در انجماد ایسم ها و اوتوپیا
ÙØ³Ø±Ø¯ÛŒÙ…
راهی نبوده چنین جستاری
جز مرگلاخ هزار ØØ§Ø¯Ø«Ù‡
در چرخش بی انکار ناباوری خویش
که خود باخته در لابلای هر آن نکبتی
به نیک پنداشتیم از برای خویش
بیگانگی را
پای ÙØ´Ø±Ø¯ÛŒÙ…
دیوانه وار
تیغ برکشیدیم
هریک به بهانه ای
هر یک به ØØ§Ø¯Ø«Ù‡ ای
هریک به ØÛŒÙ„Ù‡ ÛŒ آنی
که به جنایت و تارجمان
تباهی می کاشت
و گورهای بی نشان
در دل خاک
باختیم
Ø´ÛŒÙØªÙ‡ جانانی
رهیدند روزگار نکبت ٠اینک
بیهوده ماندگانیم از Ù¾ÛŒ اینهمه ØØ§Ø¯Ø«Ù‡
Ú©Ù‡ تیغ کشان ÙØ§Ù†Ø³Ø§Ù† بر آمدیم دیوانه وار
و جنایت را به آه و درد و سوگ
جز نظاره ی واماندگی
هیچ نکردیم
از پس دیوارهای زخم و بیگانگی
هستیم هنوز
هستیم
یک پای در تردید
یک پای رهیدن
از بلاهت ٠تاکنون تاوان داده
آه
اگر که
لختی
دمی
اندیشه مان باشد
اگر
اگر
اگر
بی شرط
بی دیوار
بی خصمانه نگاه
دست بگشاییم
بی هیچ نام و نهیب و بیگانگی
آنچه وارثانیم
بی دریغ قسمت کنیم
کاین خاک
سزاوار اینهمه جدایی نیست
دست گردان جانیانی
Ú©Ù‡ به ویرانگی Ùما آبادند
دیوار بر چینیم
ØØªÛŒ خشت از Ù¾ÛŒ خشت
پیش از انکه خود
بر سر خویشتن
آوار شویم
بیگانه
بغضانه
تهی