گیل آوایی / باور به نه از خود
خنجر برکشیدند دگر بار
مزدکی نبود
پیروزی هم
Ú©Ù‡ آیه ای Ùرود آید
مداین به خشم کور هیچ خدای خراÙÙ‡
خشت از خشت نشد آوار
و مغانی نبود
در چنبره کاخی Ú©Ù‡ آتشگاه برÙروزاند
روزگار سیالی
جاری
از Ùراز Ùˆ نشیب یک دگر دیسی پرالتهاب
کور وشانی
ویرانه خواه
که خاک
بر چشم زودباورانی ØاÙظه باخته
ریخت
ناباورانه
که کابوس از پی کابوس
شب رقم زد
بی بامدادی از پی
Ùˆ دل اندوهگین پیر سÙید موی
تیغ Ø¢Ùتاب بر کشید
از یک داغ
تا یک هوار
که واخوان هیچ آرشی
نشنیدند ØاÙظه باختگان
و سوگ ماندگاریشان گشت
روزمرگی روزگار خدای جنایت
که تکرار زخمبار هماره را
بر خاک نیک اندیشی
تزویر نمود
خنجر برکشیدگان بی ریشه
جنگلی را بی بهار
به لابه
بی درخت
که نسل کشانش آویز
تا سوگوارگی و ضجه و عزا
قرن از پی قرن
نسل از پی نسل
نمادی بر Ùریاد مزدک تبارانی شود
که نام باخته نیاکان خویش
به سخره نشست
داغی هزار باره به تازگی
آوار پندگرانه ی ویرانه ای
که مور وش
خیزشی دوباره باید
نه مزدک Ú©Ùشانی
بایسته شود
نه بیگانه خویشی ستودن
و چنین است
چنین است
هشداری انÙجار گونه
که چشم گشودنی از کابوس رهیدن
کاین کابوس
تاوان Ùریب خوردنی است
از باور ٠به نه از خود........
گیل آوایی
8 ژانویه 2008