نصرت الله مسعودی/Ø§Ù„ÙˆØ§Ø ÙØ¹Ø§Ø´Ù‚انه

بی استعاره هم می شود
سری به چاک ٠گریبان توزد
وپیشانی را سایید
بریاد٠آن ØØ±ÛŒØ± پا به ÙØ±Ø§Ø±.
مگرچه می نوازد آن ناز
Ú©Ù‡ سیم ÙØ¢Ø®Ø± ÙØ¢Ù†
رقص را دیوانه کرده است
و باز رها نمی شود این دل
از بازی ÙØ¢Ù† گیسوی گیر داده به باد
که این بار معجزه هم را می وزاند.
دست که بر نمی داری
چشم Ú©Ù‡ نمی پوشی از این پریشانی ÙپرØÙˆØµÙ„Ù‡
Ú©Ù‡ بی وقÙÙ‡ پرتم Ù…ÛŒ کند
به ابتدای راه هایی
Ú©Ù‡ پرازبرهوت Ùنماندن هاست.
در تکانه های آن زلزله ی ناپیدا
چه می نوازد آن ناز
Ú©Ù‡ تیماردار ÙØ¬Ù†ÙˆÙ† Ùکلمات ÙØ¨Ù‡ هم ریخته ام
واین روزها
جزآن خط Ùچشم
Ú©Ù‡ مجذور Ùهمه ÛŒ Ø§Ù„ÙˆØ§Ø Ø¹Ø§Ø´Ù‚Ø§Ù†Ù‡ ÛŒ عالم است
خط Ùهیچ کس را نمی خوانم.
نصرت الله مسعودی