mahnaz badihian/مهناز بدیهیان/ ویچی
عزیزم Øی٠بود
Ú©Ù‡ این بادهای تÙرقه
Ø´Ú©ÙˆÙÙ‡ های ساده ÛŒ باغ خاطر ما را
پوساند
و دیگرخبری نیست از میوه های ترد
رابطه
من Ùکر Ù…ÛŒ کنم
هزار هزار سال است
Ú©Ù‡ این تارهای تÙرقه
دست و پای آدمیان را
موذیانه مسخ کرده است
Ùˆ ما Ùریب خوردگان Ú†Ù‡ آسان
تیپا زدیم
به خمره های می الست
باور کن عزیزم
Øالا سگ Ú©ÙˆÚ†Ú© من آقای "ویچی"
جای همه را در دلم پر کرده است
ویچی مرا می بوسد و هزار بار سرش را
روی بازوانم می گذارد
و اگر بیگانه ای پشت درب خانه ام
Ù†Ùس کشد
می غرد
و گاه با نگاه معصومش می گوید
"برای همیشه دوستت دارم"
عجیب است که من
همه ÛŒ ØرÙهای آقا ویچی را باور دارم
Ùˆ بی تابانانه Ù…Øتاجم
به این سگ کوچک
Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ Ùهمد زبان دوستی را
korosh-hamekhani نوشت