مجید Ù†Ùیسی----
برای پسرم آزاد
Ùˆ به یاد پدرم: ابوتراب Ù†Ùیسی (1386-1293
------
گوش پوش های سرخم را دوباره دیدم
در اتوبوس نشسته بودیم
و از مدرسه به خانه می آمدیم
در بیرون باد می آمد
و سر نخل ها تکان می خورد
پوشه اش را باز کرد
و مشق شب اش را نشان داد:
"تری اسکاروز، تو هتس
Ùور گلاوز، اند وان اییر ... وات اور ایت ایز"(1)
پیرمردی سرش را برگرداند
Ùˆ Ú¯Ùت: "اییرماÙز"(2)
باید آنها را رنگ می کرد
و هرگروه را می شمرد
اتوبوس آکنده از Øر٠بود
و شیشه ها را بخار می پوشاند
پدرم آنها را از آمریکا آورد
نرم٠نرم بودند
سرخ رو Ùˆ سÙیدتو
و سربندی سبز
دو نیمه را به هم پیوند می داد
در اتاق "بÙرجی" نشسته بودیم
پدر، پاپاخ Ù‚Ùقازی به سر داشت
و با چشم های گرد کرده
و دو دست بر بناگوش
ادای گرگی را درمی آورد
که در بر٠دیده بود
ØµØ¨Ø Ù‡Ø§ÛŒ جمعه به کوه صÙÙ‘Ùّه Ù…ÛŒ رÙتیم
بر٠همه جا را می پوشاند
و من گوش پوش های سرخم را می بستم
از میان خرسنگ ها می گذشتیم
و در کنار آب خاجیک می نشستیم
پدر سیب زمینی اسلامبولی داشت
و دکتر خلیلی مربای آلبالو
پس از صبØانه پشت به سنگ Ù…ÛŒ نشستیم
و شهر را تماشا می کردیم
پدر تنها سیگار Ù‡Ùته اش را Ù…ÛŒ کشید
و آقای ورزنده دهانش را
با کراوات پهنش پاک می کرد
شب که خوابید
پوشه اش را باز کردم
گوش پوش ها را
سرخ سرخ کرده بود.