null

بازوان لخت رقاصه ها به هر طرف می رود
این باد بی صاحب
تمام برگ های درخت را می کند



رزهای عربی



زمین زیر پای رقاصه های عرب می لرزد

و هزار آرزوی مرده

چون آوار مخروبی

در اندام لرزان من

فرو می ریزد

دست ها بالا

بازوان لخت رقاصه ها به هر طرف می رود

این باد بی صاحب

تمام برگ های درخت را می کند

درخت لخت گریه می کند

در فصل پائیز

وقتی نامت را گم کنی

وقتی حوصله حتی

رفتن تا نزدیکترین ساحل بندر را هم نداشته باشی

هنگام غروب

در گوشه ی قهوه خانه ای کوچک

تنها بنشینی

و با فنجان قهوه ات بازی کنی

وقتی گم شوی

در پیاده رو های طویل

میا تن هایی که بی وقفه به هم سائیده می شوند

وقتی فرو می ریزد در تو

هفت آسمان خراشی بلند

مثل گلنگی غیر قابل سکونتی

که با یک لگد آوار می شود

صدای عود در اندام تو می پیچد

صدای عود دیوانه ات می کند

چه بزم غمگینی !


صدای النگوی رقاصه ها

صدای زنجیری که به پا دارند

صدای زنانگی شکننده اشان

همه محو تماشایند

در اوج شادی چشمهایشان

چه باد پائیزی دردناکی می وزد

گل های رز سفید مرا می برد

کلاهم را به اجاق یٲس می سوزاند !

از من ویرانه سرایی می ماند

وقتی رقاصه های عرب جایشان را

به چشم بندهای فرانسوی می دهند .




امیر حسین تیکنی

SHENZHEN(S.CHINA)

NOV 2007