به تو بازگشتم دختر كابل!
null

محمد صادق دهقان

دریا را مچاله میکنم
و نگاهِ تو را:
«ما کشوری محاط به خشکی که ...»
تو مستانه میآیی و میروی


بی معناترین مفهومِ «فعل» و «نهاد»ی که تو هستی

و با من در یک گلیم مینگنجی

حتا اگر پریشادختِ غزلهایم باشی.

پای رفتنم تاول زده است؛

این فصل چندم بمباران است؟

تکرارِ هُرمِ پرفریبِ بهشت

در لابه لای تکانِ پرچمهای UN

بر ویرانه های شهر

و تو حرفِ تازهای برای گفتن نداری.

I LOVE YOU را تُف میکنم بر سرِ جهان

بی آنکه گرد و خاکی از گورِ «لیلی» برخیزد

«خوش پیر شوی ای یار جوان» (1)

دشنه ی صدایت را به گردهام فرو میکنی بی محابا

و تنها «صدای توست که میماند».(2)

آسمان اینجا آبیتر است بیگمان

که استخوانها، شعله ورند در باد

و لنگوتهداران(3)

هنوزاهنوز خونشان، رنگینتر

که صلح را کاغذپیچ معامله میکنند؛

اینبار

نادیده، ما را میشناسند

و هیچ نمیخواهند حتا یک قرصِ نان

شاید میدانند سفره ی تو کمی محجوب است.

به من بگو: آیا هنوز فکر میکنی کشورِ ما محاط به خشکی است؟

ما که جهان را در خانه داریم

بی آنکه در کوی و برزنها بمیریم

با دلی گرفتارِ سرنوشتیِ بی سرانجام

و تو هنوز مستانهترین دختر کابلی

در انبوه سرگردانها.

راستی، خواب دیدم _ خدا به خیر کند _

به شمالی، زنِ قوماندان(4) شدی

سِل گرفتی و ...

نه ... نه... هرگز...

به آب میگویم خوابم را.

میگذرم از کوچه های بی سر و ته شهر

در این سراچه ی ویران

که کاخهای کوچک سر بر آورده اند

تو را به خیمه میکشانم، بیصدا

بر اورنگ عاشقیِ خویش میرقصیم و میخوانیم

از اقیانوسهای خالی،

سرشار از فسیلِ ماموتها،

بیرنگتر از گیسوانت؛

تو اما خدایگان را میفریبی به آوای چگورت.

آخر سر

در آغوشت میمیرم عاشقانه

بی آنکه خبردارت کنم خاتون!

تو برمیخیزی

یله در باد، لابهلای جماعت میگریزی

در امتدادِ خطی ناتمام؛

دست و پا زدنهایم بینتیجه میماند

و در آخرین نگاهت غرقه میشوم...

آه... نامِ کتابِ شعرم را یافتهام:

«کابل؛ منگنهای به وسعتِ جهان».


یکی از آهنگهای فرهاد دریا، آوازخوان مشهور افغانستان. 1-
نگاهی به شعر بانو فروغ فرخزاد.2-
لنگوته: دستار، عمامه. لنگوته داران: دستار داران. 3
فرمانده نظامی. 4