نصرت الله مسعودي ----نه كه Ù†ÙŠÙ„ÙˆÙØ±Ø§Ù†Ù‡

وچقدر چنگ من
ازگيسوي سنگ
تَرك خورده برگشته بود خدا مي داند.
توچندان Ø±ÙØªÙ‡ بودي
كه نه آبها Ø±ÙØªÙ‡ بودند ÙˆÙنه بادها
وآنقدر نمي آمدي
كه ابد
تازه اول راه بود.
وكجاي آن ناكجا آباد بود
كه توخوابهاي بي مهتاب ÙØ¢Ø¨ را
برگوشه ÙŠ كبود برگ Ù†ÙŠÙ„ÙˆÙØ±
گريه مي كردي
كه يادم نمانده است
اما چنان با وهم Ùمن درهمي
كه شايد همين ديروز بود
كه كنار٠بركه اي در« هگمتانه»*
سر به سوي Ù†ÙŠÙ„ÙˆÙØ±ÙŠ
كه در آب مي سوخت،گريه مي كرديم
و «شيرين» هم چه تلخ برشانه ي ما
غمنامه مي نوشت.
Ú†Ù‡ بي مهتاب مي گذرم Ù†ÙŠÙ„ÙˆÙØ±
ويادت Ù†Ø±ÙØªÙ‡ باشد كه Ú¯ÙØªÙ…
آن طره را
در هزار توي آب پنهان كن
اگر چه در وهم من
Ù†ÙŠÙ„ÙˆÙØ±ÙŠ ÙƒÙ‡ در آب مي سوزد
قصه اش را باد ها
به لهجه ي عين القضات
در گوش ÙØ³Ù†Ú¯ خارا هم
واگويه مي كنند.
نصرت الله مسعودي
هگمتانه :نام قديمي شهر همدان
بي تا نوشت
كه در همدان يا به قول شاعر در هگمتانه چون Ù†ÙŠÙ„ÙˆÙØ± در آب سوخت سروده شده نظر شما چيت خانم بديهيان؟