گیل آوایی----
1
چشمهای بارانی میدان
در دلهره ای بی شتاب است
وگزمه ای پنهان در پناه دامنه ای لبریز
زاغ کوچه تهی را
چوب می زند
پشت تیرک چراغ برق
Ùلبی
درغÙلت گزمه ÛŒ بجان آمده
انتظار می کشد
2
سنگÙرش خونین
سکوت پایکوبان را
به Øیرت
بغض کرده است
کلاه خودها
غرق در عرق یک سرکوب
Ùرمان راØت باش را
له له می زنند
زنان
عشوه های خویش را
به Ø¢Ùتاب خیز Ùردا
وام داده اند!
3
با یک گل
بهار نیامد
اما
با یک خون
جهانی بخون نشست!
سوگواری و اندوهت را جدی نگیر
کاین خون
آغاز یک طوÙان است
در ÙˆØشت آماده باشی
که بجان امده اند!
4
گردنی
Ù†ØÛŒÙ
دستانی
نازک که غرورش را
به کلاشینک٠باخته بود
کلیدی زنگ زده
چونان مترسکی بر شالی
ریشخند می شد
وبهشتی نبود نهال شکسته را
مگر
بیغوله ای که زاده شد در آن
Ùریبکاران
کلیدها را
به گردنهای Ùریب خورده به صÙ
می جنباندند!
5
شهر
آشوبیست
سربازان
دلهره را
در پادگانها به تردید
مشق می کنند
تÙÙ†Ú¯ ها
کدام سینه را هد٠باید!؟
سربازی
Ùرار نیمه شبانه را
ترسیم کرده است
بی دلهره
با خشم!
گیل آوایی
اکتبر 2007
چشمهای بارانی میدان
در دلهره ای بی شتاب است
وگزمه ای پنهان در پناه دامنه ای لبریز
زاغ کوچه تهی را
چوب می زند
پشت تیرک چراغ برق
Ùلبی
درغÙلت گزمه ÛŒ بجان آمده
انتظار می کشد
2
سنگÙرش خونین
سکوت پایکوبان را
به Øیرت
بغض کرده است
کلاه خودها
غرق در عرق یک سرکوب
Ùرمان راØت باش را
له له می زنند
زنان
عشوه های خویش را
به Ø¢Ùتاب خیز Ùردا
وام داده اند!
3
با یک گل
بهار نیامد
اما
با یک خون
جهانی بخون نشست!
سوگواری و اندوهت را جدی نگیر
کاین خون
آغاز یک طوÙان است
در ÙˆØشت آماده باشی
که بجان امده اند!
4
گردنی
Ù†ØÛŒÙ
دستانی
نازک که غرورش را
به کلاشینک٠باخته بود
کلیدی زنگ زده
چونان مترسکی بر شالی
ریشخند می شد
وبهشتی نبود نهال شکسته را
مگر
بیغوله ای که زاده شد در آن
Ùریبکاران
کلیدها را
به گردنهای Ùریب خورده به صÙ
می جنباندند!
5
شهر
آشوبیست
سربازان
دلهره را
در پادگانها به تردید
مشق می کنند
تÙÙ†Ú¯ ها
کدام سینه را هد٠باید!؟
سربازی
Ùرار نیمه شبانه را
ترسیم کرده است
بی دلهره
با خشم!
گیل آوایی
اکتبر 2007