ساسان ورتوان ----از سپیدرود تا لان*
از سپیدرود تا لان*
آرزوهایم را
در شب Ù
سرد سترونی،
در آن شهر سÙÙالین
که در کوچه هاش
بدنبال رویام میگشتم
Ú¯ÙÙ… کرده ام.
ریشه ام Ø®ÙØ´Ú© است
اما بر آنم
تا شاید نسیم
بوی نیلوÙر به ارمغان آرد.
از سپیدرود Ú¯Ùذشته ام
آری ، زان رود ٠خروشان
و در کنار لان لنگر انداختم،
در زرد برگهای پائیز
بدنبال Ø´Ú©ÙˆÙÙ‡ میگردم؛
با نیم سو Ùانوسی
در دست
در تاریکی این شب Ù
بی انتها
بدنبال سوئی میگردم
یا روزنه ای شاید،
تا مرا با خود
به جشن نورها ببرد.
غرق نکردم
خویش را هنوز
در ژرÙای
این رود بی جریان،
گـم٠نکردم
خویش را هنوز
در این جنگل ٠بی برگ،
ماندست در من هنوز
قطره ای زان رود سپید
ماندست در من هنوز
خاطری زان گـمÙار* پر٠برگ.
----------
لان *: رودخانه ای در مرکز آلمان که به راین میپیوندد
Ú¯Ù…Ùار*: به گیلکی، بخشی از جنگل Ú©Ù‡ از انبوهی بوته ها Ùˆ درختان راه گذر ندارد .