ترا من چون خیال Ù ØµØ¨Ø - خواهم ---Ùرهاد عرÙانی – مزدک
Ùرهاد عرÙانی – مزدک
نسیمی سرد - در راه است...
بجز زاغی که می خواند
تک و تنها - به راغ ٠زرد پائیز
کسی هم نیست پیدا
بجز آهی
کسی هم نیست - در راه
...
دوباره یک جهان رویا
و دریائی خیال ٠آبی ٠شیدا
دوباره سبزی ٠امیدواری
به دیدن – در اÙقهای صØاری
دوباره این من و این کوه ٠پندارم
که کبکی می خرامد در نگاهش...
تنم اما - چه می لرزد
نسیمی سرد – در راه است
...
مرا ای گرمی ٠روزان یاری
مرا دریاب – گاهی!
ترا من چون خیال ØµØ¨Ø â€“ خواهم
ترا چون آتشی – من می نوازم
مرا دریاب – گاهی!
مرا – ای گرمی ٠روزان یاری
نسیمی سرد – در راه است
شهریور هزار و سیصد و هشتاد و شش