null

فرهاد عرفانی – مزدک

نسیمی سرد - در راه است...
بجز زاغی که می خواند



تک و تنها - به راغ ِ زرد پائیز

کسی هم نیست پیدا

بجز آهی

کسی هم نیست - در راه

...

دوباره یک جهان رویا

و دریائی خیال ِ آبی ِ شیدا

دوباره سبزی ِ امیدواری

به دیدن – در افقهای صحاری

دوباره این من و این کوه ِ پندارم

که کبکی می خرامد در نگاهش...

تنم اما - چه می لرزد

نسیمی سرد – در راه است

...

مرا ای گرمی ِ روزان یاری

مرا دریاب – گاهی!

ترا من چون خیال صبح – خواهم

ترا چون آتشی – من می نوازم

مرا دریاب – گاهی!

مرا – ای گرمی ِ روزان یاری

نسیمی سرد – در راه است


شهریور هزار و سیصد و هشتاد و شش