هنگامه هویدا

/ اکنون جمود‌م به سنگيني Ùنعش ÙØ¨Ù†Ø§Øª ÙØ®Ø§Ùƒ مي‌ماند Ùˆ نبودن‌ام رسيده‌است به قوس ÙØ¨Ø§ØÙˆØ±Ø§...
اگر نه خواب‌ام مي‌برد
..............
/ دیگر از آن‌كه چه باشم چه‌گونه نمي‌آيد
/ هیچ Ø§ØªÙØ§Ù‚ÛŒ Ø§ØªÙØ§Ù‚ÛŒ نیست
/ اکنون جمود‌م به سنگيني Ùنعش ÙØ¨Ù†Ø§Øª ÙØ®Ø§Ùƒ مي‌ماند Ùˆ نبودن‌ام رسيده‌است به قوس ÙØ¨Ø§ØÙˆØ±Ø§...
اگر نه خواب‌ام مي‌برد
/ ØØ§Ù„ا نه آن‌كه براي من راستي را به راستي ØªÙØ³ÙŠØ± مي‌كند واژه‌هاي Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ از واژه
/ از اين خاك چیزی بيشتر از اين درخت‌هايي كه هر سال سبز مي‌شوند Ùˆ من هر سال Ø®ÙˆØ´ØØ§Ù„‌مي‌شوم از اين‌كه سبز مي‌شوند، نمي‌خواهم!
/ من خورشيد را پيش از آن‌كه طلوع كند بارها خاموش كرده‌ام، ØªÙØ§ÙˆØªÙŠ Ù†Ù…ÙŠâ€ŒÙƒÙ†Ø¯ كه سياه...
از سياهي خودش Ø¨ÙŠÙØªØ¯ Ùˆ تاريك ØŒ
تاريك‌تر نشود
/ چيزي ميان روشنايي دروغ مي‌گويد كه در تاريكي مجال‌اش را نمي‌يابد
/ØØªØ§ براي ديدن،اگر تمام انديشه‌هاي نارسيده، رسيده شود... رسيدگي Ø§ØªÙØ§Ù‚ آخر نخواهد بود كه Ø§ØªÙØ§Ù‚ اول هرگز خام نمي‌ماند
/ و در همين ندانستگي...
آگاهي‌اي‌ست كه از تكرار خود نظاره نمي‌شود
/ تمام آينه‌ها ، پشت خواب زانو زده‌اند!
/سكوت را به انتها مي‌نشينم...
/ تصوير كه پاره شود انگار خودم، پريده‌ام درست وسط معركه...
/ زير آب‌هاي خليج
/پريروز تا ليلي و مجنون را بازي كنم...
يك هوا دشتي مي‌خواند، يك پايم برهنه Ù…ÙŠâ€ŒØ±ÙØªØŒ تا از سرم Ø§ÙØªØ§Ø¯ØŒ رگه‌هاي باراني زير ناودان عاÙيت شره مي‌كرد
بايد كسي آن‌قدر ديوانه باشد كه پشت خبر ÙØ®ÙŠØ± خواب‌اش بگيرد...
من همين‌جا مي‌خوابم!