وطن فروش
" در اعتراض به آنها که می خواهند خون زاینده رود با خون دجله و فرات همسفر شود "
morefire.files.wordpress.com

اما وقتی تو بخانه ی ما غاصبانه یک قدم نهی
زاینده رود ما زنده می شود ز خشم
بیستون فریاد می زند
و خورشید شعله می زند
بر شانه های ستبرم در چشم کور تو

......................

چقدر هرزه می گویی وطن فروش
ای دهن باره ، پست
ای شکسته نمکدان بدست تو ، خائن
چقدر عشوه می کنی
با جانیانی که چشم به قطره قطره خون این وطن دارند
چقدر لاس می زنی با منادیان مرگ
با غاصبان کشتزار ها و دشت ها

ما خون رستمیم در گلوی سیاوش
در صدای حلاج
در شعر شاملو ، در صدای قمر
در نفس های کودک خیابانی
خون اگر ریخت
پا اگر شکست
صدا خاموش شد اگر
باز شعله می کشیم همچون آتشفشان از زیرتل خاک

نمی دانی مگر ما شیر جنگلیم
و به این گربه ی ملوس ، وطن ، دل بسته ایم
و روزی که وقت آن رسد
صدها شیر شجاع در کمین نشسته ایم
که مبادا گرگ زند به گله ی ما

ما را نبین چنین
دلمرده ، دست بریده
بی فریاد در زیر رگبار سنگها
بی شمارش فردای زندگی
در زیر شلاق دشمنان خانگی


اما وقتی تو بخانه ی ما غاصبانه یک قدم نهی
زاینده رود ما زنده می شود ز خشم
بیستون فریاد می زند
و خورشید شعله می زند
بر شانه های ستبرم در چشم کور تو

کوتاه دست تو
که ما ببر خانگی ، شیر بیشه ایم
و بوقت هجوم کرکس ها بیدار می شویم

Mahnaz Badihian