رضا بی شتاب-----آن شب
آن شب

رو سر بÙÙ†ÙÙ‡ به بالین تنها مرا رها Ú©Ù†
ترک٠من٠خراب٠شب گرد٠مبتلا کن
مولانا
به ÙØ±ÛŒØ¯Ù† ÙØ±Ø®Ø²Ø§Ø¯
آن Ú©ÙØ´ØªÙ‡ ÛŒ عاشق
یادت نمانده شاید
آن برق٠بیقراری
آن شب چه سان درخشید
در چشم های شعله
در دستهای باید
عاصی ترین ستاره
سرزد به بام٠باور
آن خشم٠آذرخشی
آن شب چو چشمه ساری
بگشود کهکشانی
از هم Ú¯ÙØ³Ø³Øª ماتم
Ú¯ÙØªÛŒ Ú©Ù‡ تا ستمگر
Ø§ÙØ³ØªØ§Ø¯Ù‡ بر گذرگه
همچون سگان٠هاری
برزن به برزن آید
آرَد هجوم٠ناگه
با دشنه بر شکاری
باید ز ریشه خشکاند
این هرزگان٠بدکار
مرگ آوران و٠زاری
این سارقان٠قاری
جز این نبوده، ای یار
ما را نشان٠پیکار
باید صدا شد و٠دست
پیچید بر شب و٠دشت
من بودم و٠تو بودی
«مایی» بزرگ و٠زیبا
بنگر چگونه مات م
آخر کجا شدی تو
Ø®ÙˆØ±Ø´ÛŒÙØ¯ در گریبان
ای ماه٠آسمانی
خنیاگرÙ٠خونین پَر
ای نغمه ی بهاری!
در جستجویت ای جان
ای روØÙ سربداران
گیرم نشان ز یاران
وز قطره های باران...
بر روزگار بنگر
Ú©ÙØ´ØªÙ†Ø¯ عاشقان را
هر سینه ی سخنگو
سرد و٠سیاه٠سربی...
سرگشته ام رها کن
شبگرد٠بی پگاهم
در این سکوت و٠سرما
آوازه خوان٠تنهام
آخر کجا شدی تو
خورشید در گریبان...
رضا بی شتاب
2007/9/9

رو سر بÙÙ†ÙÙ‡ به بالین تنها مرا رها Ú©Ù†
ترک٠من٠خراب٠شب گرد٠مبتلا کن
مولانا
به ÙØ±ÛŒØ¯Ù† ÙØ±Ø®Ø²Ø§Ø¯
آن Ú©ÙØ´ØªÙ‡ ÛŒ عاشق
یادت نمانده شاید
آن برق٠بیقراری
آن شب چه سان درخشید
در چشم های شعله
در دستهای باید
عاصی ترین ستاره
سرزد به بام٠باور
آن خشم٠آذرخشی
آن شب چو چشمه ساری
بگشود کهکشانی
از هم Ú¯ÙØ³Ø³Øª ماتم
Ú¯ÙØªÛŒ Ú©Ù‡ تا ستمگر
Ø§ÙØ³ØªØ§Ø¯Ù‡ بر گذرگه
همچون سگان٠هاری
برزن به برزن آید
آرَد هجوم٠ناگه
با دشنه بر شکاری
باید ز ریشه خشکاند
این هرزگان٠بدکار
مرگ آوران و٠زاری
این سارقان٠قاری
جز این نبوده، ای یار
ما را نشان٠پیکار
باید صدا شد و٠دست
پیچید بر شب و٠دشت
من بودم و٠تو بودی
«مایی» بزرگ و٠زیبا
بنگر چگونه مات م
آخر کجا شدی تو
Ø®ÙˆØ±Ø´ÛŒÙØ¯ در گریبان
ای ماه٠آسمانی
خنیاگرÙ٠خونین پَر
ای نغمه ی بهاری!
در جستجویت ای جان
ای روØÙ سربداران
گیرم نشان ز یاران
وز قطره های باران...
بر روزگار بنگر
Ú©ÙØ´ØªÙ†Ø¯ عاشقان را
هر سینه ی سخنگو
سرد و٠سیاه٠سربی...
سرگشته ام رها کن
شبگرد٠بی پگاهم
در این سکوت و٠سرما
آوازه خوان٠تنهام
آخر کجا شدی تو
خورشید در گریبان...
رضا بی شتاب
2007/9/9
گیل آوایی نوشت
چه شد امشب خبر از او نیامد
که گشتیم زار و لیکن او نیامد ( زیار هر شبم هویی نیامد )
چه گویم این دل بی تاب، ای وای
که مستی یار ما شد او نیامد
چه رسمیست روزگار دوستی ها
که اشک ما در آمد، او نیامد
نشستم با سبو شاید بیاید
شب ما سر شد اما او نیامد
عجب از ما شد است چشم انتظاری
که غم آمد دریغا او نیامد
نیامد نه نیامد داد و بیداد
در این بی گه چه آمد!؟ او نیامد
چنین شد قسمت ما دوری یار
که غم غمخوار آمد! او نیامد
گیل آوایی شد از تنهایی ÙØ±ÛŒØ§Ø¯
ÙØºØ§Ù† آمد شب ما، او نیامد
گیل آوایی
18سپتامبر2007