www.artsentralasia.com

این قطعه را من بر روی اینترنت دیدم و بسیار بردلم نشست. دوست دارم آنرا به شما نیز معرفی نمایم، چه برای کسانی که کلماتش را میفهمند و چه آنانکه نمیفهمند، و یا مثل من فقط بعضی کلمات را میفهمند.

اثری است زیبا و دل انگیزبا صدای توام دو خواننده معاصر آذربایجانی، "موسی موسی اف" و "ترانه گمرال". این اثر حتی بدون درک کلام آن هم بر دل آدمی می نشیند، زیرا که موسیقی هنری است زلال. مرز و بوم نمیشناسد. بر دل همه انسانها مینشیند. آهنگ این ترانه با فراز و نشیب لطیفی جریان دارد و گویی تاریخ روان بشر را برای ما باز گو میکند. این بازگویی در توالی موزون صدای مرد و زن نیز جلوه گری میکند.
ولی این صدای زن است که بیشتر ما را مسحور میکند. صدای ترانه گمرال در این قطعه بسیار خوش آهنگ، با شکوه، و جادویی است، تو گویی که از اعماق تاریخ صدایش را میشنویم. صورتش نیز زیبا، معصوم، دلنشین، و کلاسیک است، گویی که در همه اعصار زیسته و مهر تاریخ ندارد.



ترانه این اثر قصه جاویدان مرد و زن است که عاشق یک دیگرند و نیز از هم شکوه دارند.
مرد آغاز میکند که:

من در راه تو هجران کشیدم...
اشک در چشمانم یخ زد....
ولی تو در حق من بیوفایی کردی...

زن جواب میدهد:
من برسر راه تو از کوه سرازیز گشتم و رودخانه شدم...
من در ظلمت تاریکی برای تو مهتاب شدم...
من در سرمای زمستان برای تو گرمی تابستان شدم..
ولی تو در حق من چه کردی ؟ ...

مرد باز میگوید "من با عشقم آسمان و زمین را بتو دادم"
و سپس صدای پرشکوه زن برمیگردد و مرد نیز با او همصدا میشود که:
من از تو نمیتوانم دور شوم ...
من این نغمه جدایی را دوست ندارم ...
دنیای من تو هستی، من این دنیا را بدون تو نمیخواهم .....


درود برآنان و درود بر همه آنان که هنر میافرینند.
علی رضایی