نقدی بر شعرشانه های تو جهان را به اهتزاز در می آورند از کارلوس دورمونده د آندراده
نوشته مهناز بدیهیان
ترجمه مقاله از انگلیسی : آزاده دواچی
در جایگاه یک خواننده شما از Ù„Øاظ اØساسی با شاعر ارتباط برقرار Ù…ÛŒ کنید Ùˆ شور خاصی را Øس Ù…ÛŒ کنید Ú©Ù‡ اØساس شاعر بر صÙØÙ‡ های کاغذ نهاده است .
سالهاست Ú©Ù‡ من شعرهای کارلوس دورمونده د آنده راده ØŒ شاعر ملی برزیل را خوانده ام Ùˆ شعرهایش را بسیار دوست دارم . زمان زیادی را صر٠ترجمه ای شعرها به Ùارسی کرده ام . یکی از آن شعرها
"شانه های تو جهان را به اهتزاز Ù…ÛŒ آورند" است . از همان ابتدا نام این شعر اØساسات را در من برانگیخت Ùˆ تصاویر قدرتی را به ذهن متبادر Ù…ÛŒ کرد Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ تواند همه رنج ها را بردوش انسانی بکشد . شعر با شروع Ù…ØÚ©Ù… Ùˆ شگقت انگیزی آغاز Ù…ÛŒ شود :
". زمانی خواهد رسید
که ما قادر نیستیم بگوییم
خدای من"
هیجان موجود در خط اول تکان دهنده تر از قبل در سطر دوم ادامه پیدا می کند :
زمان دور ریختن ها
زمانی که نمی توانیم بگوییم
عشق من.
زیرا Ú©Ù‡ عشق بی Ùایده گیش را
به ثبوت رسانده.
چشم ها نمی گریند
در این جا به ذهن خواننده هیچ کلمه دیگری نخواهد رسید که اینگونه بتواند درد عمیق قلب بشری را منتقل کند :
و قلب ها خشک است.
با بیان این جمله شاعر Ù…ÛŒ خواسته تا ناامیدی ØŒ مصائب ØŒ بی Øسی Ú©Ù‡ خالی از آرزو، دوستی Ùˆ خواستن Ùˆ هرچیز دیگری Ú©Ù‡ Ùکرش را بکنید منتقل کند . Øتی الا Ù† Ú©Ù‡ در Øال خواندن اولین بخش این شعر Ù…ÛŒ باشم باز هم اØساس Ù…ÛŒ کنم Ú©Ù‡ قطعا این شعر ØŒ یک شعر هیجان انگیز است Ùˆ صبر Ù…ÛŒ کنم تا ببینم دو قسمت بعد Ú†Ù‡ چیزهایی برای Ú¯Ùتن دارد ØŒ شاعر استعاره را بسیار هنرمندانه به کار برده است Ùˆ شما به هرچیزی Ú©Ù‡ او Ù…ÛŒ گوید اعتماد Ù…ÛŒ کنید Ùˆ از هر بØØ« Ùˆ جدلی با او در مورد این شعر اجتناب Ù…ÛŒ کنید . او کلمه جهان را در این شعر به عنوان استعاره ای برای بارهای سنگینی به کا ر برده است Ú©Ù‡ همراه با بشر وارد زندگی Ù…ÛŒ شوند Ùˆ در طول زمان عظیم تر Ù…ÛŒ شوند . کلمه جهان Ù…ÛŒ تواندهم به عنوان مشکلات شخصی Ùˆ هم به عنوان مشکلات جهانی بشر تعبیر شود . کاربرد کلمه شانه در این شعر به توانایی بشر Ùˆ قدرت او در به دو Ø´ کشیدن این بارهاباز Ù…ÛŒ گردد . سپس کارلوس این توانایی Ùˆ قدرت بشر را از طریق به کار بردن تشبیه Ù…ÛŒ سنجد ØŒ همه این سختیها تنها هم اندازه دست کودکی بر شانه ا ÛŒ Ù…ÛŒ باشند :
شانه های ما جهان را به اهتزاز می آورند.
جهانی سبکتر از دستان کودکان.
کارلوس به صورت غیر مستقیم مشکلات بشری مثل دل نگرانی ها ، تنهایی ودرون ستیزی بشری رابرایمان وا می گوید :
به در خانه Ù…ÛŒ زنند بی Øاصل
ما در باز نمی کنیم.
تنها باقی می مانیم.
چراغ ها خاموش شده اند
Ùˆ چشم های Ùراخ ما
در تاریکی می درخشند
وقتی Ú©Ù‡ او Ù…ÛŒ گوید در را باز نمی کنیم این جمله یعنی اینکه او قادر نیست تا در٠اØساساتش را باز کند هر چند Ú©Ù‡ او در خانه اÙسرده Ùˆ تنها است . به کار بردن " در را باز نمی کنید " راهی است تا به اØساس غم Ùˆ اندو Ù‡ بیشتر از هر چیز دیگری اشاره کند Ùˆ یا اینکه کسی به تنهایی خو گرÙته باشد . Ùˆ یا Øتی ارجاعی است به تصمیم کسی Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ خواهد از دیگران بنا به دلایلی دور بماند ØŒ یکی از واقعیتها Ùˆ عوامل اش هم این است Ú©Ù‡ انسانها بر Øسب عادت یکدیگر را Ù…ÛŒ آزارند . ما به عنوان خواننده این Øس را به دست Ù…ÛŒ آوریم Ú©Ù‡ کارلوس به تنشهای میان زن Ùˆ مرد هم اشاره کرده است وقتی Ú©Ù‡ واژه زن را به کار Ù…ÛŒ برد . به نظر Ù…ÛŒ رسد Ú©Ù‡ این تنشها نوعی رنج را به همراه دارد وقتی Ú©Ù‡ کارلوس Ù…ÛŒ گوید :
پر ÙˆØ§Ø¶Ø Ø§Ø³Øª Ú©Ù‡ دیگر نمی دانیم
چگونه رنج بکشیم.
کارلوس با بیان این خط می پذیرد که رنجی غیر قابل انکار در زندگی وجود دارد . سپس او به ما می گوید که رنج نیاز به توانایی دارد و در این مورد است که او این توانایی را گم کرده است :
چه اهمیتی دارد که پیری برسد.
پیری چیست؟
من کاملا با کارلو س مواÙقم Ú©Ù‡ پیری چیست ØŸ جواب این سوال از نظر من این است Ú©Ù‡ تاز مانی Ú©Ù‡ زنده ام جوانم Ùˆ تنها وقتی Ù…ÛŒ میرم پیر Ù…ÛŒ شوم . مردم زمان زیادی را در زندگی شان صر٠Ùکر کردن به پیری Ùˆ گذر عمر Ù…ÛŒ کنند . اما ما باید از خودمان بپرسیم Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ زمانی Øقیقتا سن پیری آغاز Ù…ÛŒ شود ØŸ مرز میان پیری Ùˆ جوانی کجاست ØŸ آیا این مرز همان ذهن شخص Ùˆ یک راه مشخص زندگی نیست ØŸ کارلوس درست Ù…ÛŒ گوید Ú†Ù‡ اهمیتی دارد Ú©Ù‡ پیری برسد . چرا Ú©Ù‡ طبق Ú¯Ùته او شانه های قدرتمند شما باید جهان را بر دوش گیرد Ùˆ مشکلات دنیا باید هم وزن دست کودکی بر شانه تان باشد . این جمله همچینین زوایای دیدگاه شاعر را در مورد توانایی انسان در ØÙ„ بØرانها نشان Ù…ÛŒ دهد . کارلو س شعر را ادامه Ù…ÛŒ دهد تا به ما یاد آوری کند Ú©Ù‡ مشکلات ÙØماقت انسانها مثل جنگها Ùˆ درگیریها تا همیشه جریا Ù† دارد چرا Ú©Ù‡ از قرنها پیش بوده است Ùˆ بشر هنوز خود را از آنها نرهانیده است Ùˆ مایل هم نیست Ú©Ù‡ برهاند
این همه جنگ ØŒ Ù‚ØØ·ÛŒ
دعوای در دل خانه ها
ادامه ی زندگی را ثابت می کنند
اما هنوز هیچکس خود را آزاد نکرده است.
کارلوس شعر را با یأسی عظیم به پایان Ù…ÛŒ رساند گرچه مشکلات انسانی آن قدر عظیم هستند Ú©Ù‡ Øتی با مرگ هم بعضی از آنها ادامه خواهد یاÙت :
زمانی خواهد رسید که مرگ کمکی نخواهد کرد.
زمانی خواهد رسید
که زندگی یک دستور است.
Ùقط زندگی،بدون هیچ گریزی.
Ù¾Ø±ÙˆØ§Ø¶Ø Ø§Ø³Øª Ú©Ù‡ شاعرÙاین سطرها با خطاهای آدمی مأیوس گشته است Ùˆ ذهن ÙلسÙÛŒ او به زیبایی Ù…Øنت٠زندگی را نشان Ù…ÛŒ دهد. راه گریزی نیست Ùˆ Ù„Øظه هایی وجود دارند Ú©Ù‡ زندگی تنها یک اجبارو دستور است Ùˆ نه اانتخابی Ú©Ù‡ ما بتوانیم انجام دهیم .
نصرت درویشی نوشت
این مطلب در وب سایت چراغ های رابطه منعکس شده است
نصرت درویشی/مهرماه /1388