و همین جاست که می گوییم در اندیشه بازتاب رویاهای خود در بستر شعر باش و دیگر هیچ
حال چگونه می شود
چشم به عدالت در محکمه ای دوخت
که در دور دستهای خیال
مژده رهایی می دهد؟




در رستاخیز واژه ها


زبانم تا خورد و لبانم مهر.

حال چگونه می شود


چشم به عدالت در محکمه ای دوخت


که در دور دستهای خیال


مژده رهایی می دهد؟

شعر از حسین کهن.
......

دوست من.

دلم می خواهد حرفهای مرا دوباره خوانی کنی.

گمان می کنم این سر فصل درهم تنیدن اندیشه های ناهمگن است؛ که از لابلای سطرهای تو سرک می کشند و

با بی قوارگی ( که بازتاب واقعیت هم هست) خود را بما می نمایانند؛ در این بی قوارگی اما رویش یک روال تازه را می توانی امیدوار باشی اگر شعر را از شر حکایت و شیوه روایی نجات دهی.



شعر شرقی بر مبنای باورهای اجتماعی شکل می گیرد و همین توان و استقلال گوینده را که آن باورها را نمی پذیرد؛ بزیر می کشد و از آن می کاهد.

این تضاد و بزیر کشیدن و در ستیز بودن، در شعر حافظ، سعدی, فردوسی ؛ خیام؛ شاملو؛ اخوان ؛ نیما وووو... و پاره ای از شعر های مولوی , بسیار نمایان است.

در شعر این بزرگواران جدال با ارزشهای اجتماعی و استقلال خواهی فرد را در فراوان میخوانی. و می اندیشی که اگر آنان در گیر آن چالشها نبودند؛ و از خویشتن خویش می گفتند ؛ چه شاهکارهایی در عرصه شعر ناب می توانستیم داشته باشیم.

مضمون بی پایانی لا متناهی در باورهای گروهی و توده ها ازیک سو و فهم پایان پذیری هستی از سوی خردمندان است که خود را در

( بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین – کین اشارت زجهان گذران ما را بس.)و شعرهای شبه به آن آشکار می کند.

فهم موقعیت نا پایدار انسان در این جهان از سوی گوینده با داده های و باورهای زندگی جاویدان در آن جهان

با هم هم خوانی ندار, ارزش جهان موجود و سهم خواهی انسان از آن با دستورهای رایج مذهبی در پذیرش قضا و قدر و رضایت به رضای خالق صدای حکیم توس را در می آورد تا بگوید( اگر مرگ داد است بیداد چیست؟) و حافظ رندانه ما را بجای بهشت به آب رکناباد می خواند؛ که بی گمان از درک مادی بودن این جهان واقعی و در تضاد با جهان انتزاعی آخرت حکایت می کند. و نمونه های بیشماری را می شود از هر کدام آورد, که می بینیم شاعر در گیر وضعیتی ناخواسته است که او از پرداختن به خود و پروار دادن رویاهای خود باز می دارد.

دلاوری ها و دلدادگی ها شاعران برای رسیدن به لنگرگاه سرخوشی و سرافرازی در تضاد با آگاهی های جمعی خمیر مایه بسیاری از شعرهای روایی و تغزلیست که گوینده جان به لب رسیده می خواند:( هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم – نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم) و حافظ می خواهد دست بکاری زند که غصه سر آید.

و همین جاست که می گوییم در اندیشه بازتاب رویاهای خود در بستر شعر باش و دیگر هیچ

علی کریمی