آریابرزن زاگرسی / « شاهنامه ÛŒ Ùردوسی٠متÙکّر؛ آیینه ÛŒ تراژدی٠باهمستان٠ایرانیان »
استدلال من اینست که تراژدی، پدیده ای آکبندی و قالبی و از صنایع شعری نیست؛ بلکه واتاب دهنده ی نوعی « راه و روش » هست که نشان می دهد « جان و زندگی » در «
موقعیّتهای سرنوشت Ø¢Ùرین »، چگونه آزرده Ùˆ Øتّا تهدید Ùˆ Ù…Øکوم به نیستی Ù…ÛŒ شوند. در بطن رویداد تراژدی، Ùقط Øالت سقوط Ùˆ Ùروپاشی « نمادها Ùˆ نشانه ها Ùˆ پیکره ÛŒ ارزشها در آوردگاهها » ست
آریابرزن زاگرسی
تاریخ نگارش Ùˆ ویرایش: Ù‡Ùتم ماه آوریل سال 2008 میلادی
« شاهنامه ÛŒ Ùردوسی٠متÙکّر؛ آیینه ÛŒ تراژدی٠باهمستان٠ایرانیان »
[ جان کلام را وکیل الرّعایا بیان کرد: « اگر میلیاردها تومان، صر٠تØصیل Ùˆ تربیّت شاگردان کنیم؛ امّا کار را به دست اÙراد عالم Ùˆ درستکار نسپریم، باز همانیم Ú©Ù‡ بودیم Ùˆ هستیم. گویا هوای مملکت ما، اشخاص عالم Ùˆ درستکار را نمی پذیرد؛ ور نه چرا از همین تربیت یاÙته گان جدید، نگاهداری نمی کنیم ». بار دیگر به تاکید آورد: « ما خیلی Ù…Øتاجیم به مردمان با علم کاÙÛŒ صØÛŒØ. چندی ایران، زØمت کشید تا یک Ù†Ùر مثل مرØوم میرزا تقی خان اتابک پرورید. آخر دیدید Ú©Ù‡ Ùدای هوای Ù†Ùس، چگونه اشخاصی شد ». ]
از کتاب: « ایدئولوژی نهضت مشروطیّت » / Ùریدون آدمیّت / نشر پیام ( چاپ اول ) / تهران / 1355 / ص. 459
1- در باره ی تراژدی.
کسانی Ú©Ù‡ ادّعا Ù…ÛŒ کنند « استاد ادبیّات Ùارسی Ùˆ عربی » هستند، Øدّاقل بایستی بتوانند Ùرق « قصیده Ùˆ غزل Ùˆ رباعی Ùˆ امثالهم » را از یکدیگر بدانند. همینطور وقتی سخن از گونه های سرایش Ù…ÛŒ شود، باید بتوانند تÙاوتها را تمییز Ùˆ تشخیص دهند. به صر٠اینکه استادی در عصر Ùˆ تاریخ Ùلان از سر « نا آگاهی » به دیوانی از سرایشهای شاعری، Ùلان برچسب را زده است Ùˆ اکنون نباید Ùˆ صØÛŒØ Ù†ÛŒØ³Øª Ú©Ù‡ چنان برچسبی را تا قیام قیامت، در چند – Ùˆ – چونش، لمّ Ùˆ بمّی کرد، همه ÛŒ اینها نشانگر اØترام گزاردن Ùˆ ادای Øقّ شاگردی به چنان « استادان ناآگاه » نیست؛ بلکه اثبات کردن روØیه ÛŒ تقلیدی Ùˆ جهالت خویشتن Ùˆ تبرّک امامزاده ای بر مقبره ÛŒ « خطاها Ùˆ Ú©Ú˜Ùهمیهای اساتید اقدم » Ù…ÛŒ باشد. تا امروز – Ú†Ù‡ خودیها Ùˆ به تبعیّت از خودیها، Ú†Ù‡ بیگانه گان سطØÛŒ نگر در مقام ایرانشناس Ùˆ شرقشناس – به ذهنیّت ما، تØمیل Ùˆ تلقین کرده اند Ú©Ù‡ « شاهنامه ÛŒ Ùردوسی توسی »، یک سرایش « Øماسی !ØŸ » Ù…ÛŒ باشد. اینکه اتکیت کالا بایستی با Ù…Øتویّات کالا، اینهمانی داشته باشد، تا کنون به ذهن هیچ استاد Ùˆ شاگردی در رشته ÛŒ ادبیّات Ùارسی Ùˆ عربی، خطور نکرده است؛ Ú†Ù‡ رسد به بیگانه گان مثلا ایرانشناس Ú©Ù‡ هاج Ùˆ واج شعبده بازیهای ما از قدیم Ùˆ ندیم بوده اند. در نظر بگیرید من بیایم بر جعبه ای بنویسم، « شکلات » Ùˆ شخص خریدار بخواهد کالا را به اسم اینکه شکلات Ù…ÛŒ باشد، از من خریداری کند. سپس، جعبه اش را باز کند Ùˆ به جای شکلات، برنج در آن ببیند!. این یعنی چی؟. این بدین معناست Ú©Ù‡ من، نه شکلات را Ù…ÛŒ شناسم. نه برنج را؛ بلکه Ùقط نامهایی به گوشم رسیده Ùˆ منم به عادت تقلید، طوطی وار آنها را ØÙظ کرده ام Ùˆ در هر کجا، کاربست آنها را ورد زبان Ùˆ قلم Ùˆ کارهای رÙتاری ام Ù…ÛŒ کنم. « تراژدی » هرگز « Øماسه » نیست Ùˆ به شدّت با « Øماسه Ùˆ Øماسه سرایی » نیز، متÙاوت Ù…ÛŒ باشد.
استدلال من اینست Ú©Ù‡ تراژدی، پدیده ای آکبندی Ùˆ قالبی Ùˆ از صنایع شعری نیست؛ بلکه واتاب دهنده ÛŒ نوعی « راه Ùˆ روش » هست Ú©Ù‡ نشان Ù…ÛŒ دهد « جان Ùˆ زندگی » در « موقعیّتهای سرنوشت Ø¢Ùرین »، چگونه آزرده Ùˆ Øتّا تهدید Ùˆ Ù…Øکوم به نیستی Ù…ÛŒ شوند. در بطن رویداد تراژدی، Ùقط Øالت سقوط Ùˆ Ùروپاشی « نمادها Ùˆ نشانه ها Ùˆ پیکره ÛŒ ارزشها در آوردگاهها » ست Ú©Ù‡ « رنگ تراژیک » به خود Ù…ÛŒ گیرند Ùˆ پیامد سقوط Ùˆ انØطاطشان، انسانها را شوکه Ùˆ غمگین Ù…ÛŒ کنند؛ زیرا هیچ یک از بدیلهای گلاویز شده با همدیگر، بالÙطره، گناهکار Ùˆ جنایتکار Ùˆ مقصّر Ùˆ Ù…Ùغرض یا نجات دهنده Ùˆ درمانگر مطلق نیستند؛ بلکه یکی از طرÙین درگیر، « اندازه ÛŒ خودش را » از دست داده Ùˆ اسیر « آزخواهی » شده است Ùˆ بر آنست Ú©Ù‡ دیگری را نابود کند. از این رو، « رÙخداد تراژدی » از گلاویزی Ùˆ رویارو شدن « اولویّت ارزشها »، ریشه Ù…ÛŒ گیرد Ú©Ù‡ در وجود آدمی، خواستگاه دارند Ùˆ به دلیل اÙسار گسخته Ú¯ÛŒ سوائق، ناگهان، یکی اراده Ù…ÛŒ کند بر دیگری، چیره شود Ùˆ آن را نابود کند. سرانجام چنین اراده ÛŒ نابودخواهنده نیز به مرگ نماد Ùˆ پیکره ( در این جا، پهلوانان Ùˆ اشخاص ) ارزشهای گلاویز شده مختوم Ù…ÛŒ شود Ùˆ سرنوشتی غم انگیز را رقم Ù…ÛŒ زنند. رویدادهای تراژیک در جایی Ùˆ زمانی واقعیّت پیدا Ù…ÛŒ کنند Ú©Ù‡ « ارزشهای بهمنشی Ùˆ وجدانی Ùˆ Ùردی Ùˆ پرنسیپی با اعتبارات اعتقاداتی Ùˆ مذهبی Ùˆ ایدئولوژیکی Ùˆ خصلتهای سÙله Ùˆ Øقیر Ùˆ Ù¾Ùست در وجود انسانها Ùˆ Øکومتها »، سÙت Ùˆ سخت، در گیر شوند. به همین سبب، « تراژدی » هرگز خودش ویژه Ú¯ÛŒ « ارزشگذارنده Ùˆ علیØده ای » ندارد؛ بلکه واتاب دهنده ÛŒ رویداد Ùˆ Ù…Øصول گلاویزی ارزشها Ù…ÛŒ باشد.
روبرو شدن « اسÙندیار زرتشتی با رستم سیمرغی »، دقیقا گلاویزی دو ارزش متÙاوت Ù…ÛŒ باشد. « اسÙندیار » Ú©Ù‡ مبلّغ دین زرتشتی Ùˆ مداÙع Øکومتگران بی لیاقت Ù…ÛŒ باشد با « رستم دستان » Ú©Ù‡ نماینده ÛŒ Ùرهنگ مردم ایران Ù…ÛŒ باشد در میدان « همآوردی Ùˆ گلاویزی ارزشها » روبرو Ù…ÛŒ شوند. نتیجه ÛŒ آن، شکست اسÙندیار است؛ ولی رستم نیز، سر انجام بهتری ندارد. آن رزم آوری Ú©Ù‡ نماینده ÛŒ Øکومت Ù…ÛŒ باشد، Ù…ÛŒ خواهد بر پرنسیپهای مردم، چیره شود Ùˆ آنها را نابود کند Ùˆ مردم نیز Ú©Ù‡ Øکومتگران را در سمت Ùˆ سوی واقعیّت پذیر شدن آرمانها Ùˆ ایده آلها Ùˆ آرزوها Ùˆ پرنسیپهای Ùرهنگ باهمستان ÛŒ خود، برگزیده اند، به دلیل ضدّیت Ùˆ خصومت Øکومتگران با آرمانها Ùˆ پشت پا زدن Ùˆ پایمالی ارزشهای Ùرهنگی، مجبور Ù…ÛŒ شوند Ú©Ù‡ ØÙکّام بی لیاقت Ùˆ Ùرّ را از اریکه ÛŒ قدرت به پایین بکشند. « رستم دستان، پیکر یابی پرنسیپ Ùرهنگ سیمرغی باهمستان ایرانیان » در روبرو شدن با Øکومتگران ضدّ Ùرهنگ ایرانی Ù…ÛŒ باشد. اینست Ú©Ù‡ « پهلوانان ایرانی » سیستمها را از راه شورشها Ùˆ انقلابها Ùˆ طغیانها Ùˆ خیزشها Ùˆ نبردهای جور واجور ساقط Ù…ÛŒ کنند تا روزی Ú©Ù‡ Øکومتگران با پرنسیپهای Ùرهنگ باهمستان ایرانیان ( = مهر Ùˆ داد Ùˆ راستی Ùˆ قداست جان Ùˆ زندگی )ØŒ همخوان Ùˆ همسو Ùˆ همپا Ùˆ همتراز Ùˆ همبسته شوند. پیامد کشمکش « اولویّت ارزشها » از یک طر٠به Ùلاکت Ùˆ قهقرایی اجتماع منجر Ù…ÛŒ شود Ùˆ از طر٠دیگر به مثلاشی شدن دستگاه Øاکم Ùˆ Øکومتگران بر اجتماع Ú©Ù‡ هم مرگ Øکومتها را به دنبال دارد Ùˆ هم، بدبختی Ùˆ مصیبت Ùˆ بی چاره Ú¯ÛŒ اجتماع را.
قرنهاست Ú©Ù‡ مسائل ایرانزمین با Øکومتگرانش، « مسائل تراژیک میهنی » Ù…ÛŒ باشند Ùˆ در « شاهنامه ÛŒ Ùردوسی » به عالی ترین Ùرم خودش، واتاب یاÙته اند Ùˆ تØصیل کرده گان ما به جای آنکه مسائل ایران Ùˆ مردمش را در آیینه ÛŒ نوابغ Ùˆ متÙکّران میهن، بجویند Ùˆ به اندیشیدن Ùˆ رازشکاÙÛŒ Ùˆ بازشکاÙÛŒ Ùˆ مرزبندییهای روشن Ùˆ Ø´Ùّا٠با مسائل Ùˆ Ùلاکتها، رو بیاورند، آمده اند هنر نداشته Ùˆ استعداد سطØÛŒ / ترجمه جاتی خود را به متابعت Ùˆ دنباله روی Ùˆ چیز نویسی Ùˆ کپیه برداری آلامدهای Ùکری باختری زمینیان اختصاص داده اند Ùˆ مدام به دست Ùˆ قلم Ùˆ دهان بیگانه گان، چشم خیره بین خود را دوخته اند Ùˆ میخکوب کرده اند. واقعیّت Øکومت کانیبالیستی/ ضØØ¢Ú©ÛŒ Ùقها Ùˆ ستیز کور Ùˆ خصمانه ÛŒ آنها با ایرانیان Ùˆ Ùرهنگ Ùˆ تاریخ ایرانزمین، همه Øکایتگر جدال « اسÙندیار زرتشتی ( = Øکومتگران بی لیاقت ) با رستم دستان ( = مردم ایران بدون هیچ تبعیض Ùˆ تمایزی به طور کلّی ) » Ù…ÛŒ باشد Ú©Ù‡ از نخستین روزهای استیلای اخانید تا همین ثانیه های گذرا همچنان ادامه دارد Ùˆ واقعیّتهای تراژیک میهن را روز به روز رقم Ù…ÛŒ زنند. برای آنکه بتوان مسائل میهن خود را شناخت، بایستی به وجود خویشتن Ùˆ تجربیّات تاریخی Ùˆ Ùرهنگی مردم میهن خود، خیلی عمیق Ùˆ دقیق Ùˆ باریکبینانه، نظر دوخت. با سالها دود چراغ خوردن در دانشکده های ادبیّات Ùˆ استاد این دانشگاه خودی Ùˆ آن دانشگاه بیگانه شدن، هیچکس « ایرانشناس Ùˆ Ùردوسی شناس Ùˆ شاهنامه پژوه » نخواهد شد Ú©Ù‡ نخواهد شد؛ ولو داعیه Ùˆ شعار Ùˆ Ù¾Ùز چنان تیتلی را در مجامع خودی Ùˆ بیگانه، یدک بکشد Ùˆ اتیکتش را به سینه ÛŒ خودش سنجاق Ù‚ÙÙ„ÛŒ بزند. با خروارها کتابنامه Ùˆ نون قرض دادنهای مجیزی Ùˆ تعلیق Ùˆ تØشیه Ùˆ اعلام نویسی نیز هیچکس، « پژوهشگر شاهنامه Ùˆ ایرانشناس » از آب در نمی آید. شناختن ایران Ùˆ Ùرهنگش به شعور Ùردی Ùˆ Ùهم ظری٠و رادمنشی Ùˆ نیروی تمییز Ùˆ تشخیص Ùˆ استقلال اندیشیدن Ùˆ سنجشگری Ùˆ بدون خوشایند اØدی، سخن Ú¯Ùتن Ùˆ نوشتن Ùˆ رÙتار کردن ØŒ منوط Ùˆ ملزوم Ù…ÛŒ باشد. « Ùردوسی توسی » در سراسر عÙمر مملوّ از آزار Øاسدان Ùˆ بی مایه گان Ùˆ دشمنان ایران Ùˆ ایرانی با ÙˆÙاداری Ùˆ پایبندی به شخصیّت Ùˆ Ùردیّت نامتعار٠خودش، هرگز Ùˆ هرگز، « هیچ Øماسه ای » نسروده است. آنچه از « Ùردوسی متÙکّر » به یادگار مانده است، آیینه ÛŒ تمام نمای « تراژدی باهمستان » ایرانیان است Ú©Ù‡ نامش « شاهنامه » Ù…ÛŒ باشد Ùˆ Øکومتگران قدرتپرست از کهنترین ایّام تا همین امروز از خاصمان سر سخت آن هستند؛ زیرا واتاب دهنده ÛŒ ردّ پاهای « هویّت اصیل ایرانی » Ù…ÛŒ باشد.
2- تØصیل کرده گانی از قماش عوام Ùˆ « عوامی » از جنس٠نوابغ.
این دÙعه در نامه اش نوشته است Ú©Ù‡: « .... انسان وقتی Ù…ÛŒ خواهد خانه ای را بسازد؛ چنانچه ذرّه ای مغز داشته باشد، از پایه Ùˆ Ù¾ÛŒ ریزی Ù…ÛŒ آغازد؛ نه از سق٠خانه Ùˆ کاغذ دیواری Ùˆ گچبری خانه. من Øاضر نیستم، خانه ای را تزیین Ùˆ تعمیر کنم Ú©Ù‡ بر شن Ùˆ ماسه ÛŒ روان ساخته شده است Ùˆ با یک باد خزان، Ùرو Ù…ÛŒ ریزد. من در رویاها Ùˆ خیالات رنگین کمانی ام در Ùکر آن درختی هستم Ú©Ù‡ ریشه هایش آنقدر عمیق در خاک Ù…ÛŒ مانند Ùˆ گسترده اند Ú©Ù‡ هیچ باد خزانی نمی تواند آن را ریشه Ú©Ù† کند. به همین دلیل در باره ÛŒ تخمه ÛŒ کدوبن نمی اندیشم Ú©Ù‡ امروز Ù…ÛŒ کاریش Ùˆ Ùردا سبز Ù…ÛŒ شود Ùˆ پس Ùردا، Ùوری Ù…ÛŒ سوزد Ùˆ ریشه Ú©Ù† Ù…ÛŒ شود. بهتر است Ú©Ù‡ انسان، تخمه ÛŒ درخت گردو Ùˆ امثالهم را در خاک روان مردم میهنش بکارد به جای آنکه، تخمه ÛŒ کدو تنبل را. راهی را استوار Ùˆ با یقین Ùˆ امید Ùˆ هدÙمند رÙتن، نیکتر Ùˆ سزاوارتر Ùˆ زیباتر از رÙتن به راهیست Ú©Ù‡ سرگردانی Ùˆ سرگردانی Ùˆ بی هدÙÛŒ Ùˆ نا امیدی Ùˆ گسیخته Ú¯ÛŒ روان Ùˆ ذهن Ùˆ پریشانØالی دل Ùˆ دماغ آدمی را به دنبال دارد. اندیشیدن در باره ÛŒ تاریخ Ùˆ Ùرهنگ مردم خود به معنای گشت Ùˆ گذار در گذشته های سپری شده نیست؛ بلکه اندیشیدن در باره ÛŒ « آینده » Ù…ÛŒ باشد. به همین دلیل است Ú©Ù‡ من در باره ÛŒ گذشته های تاریخی Ùˆ Ùرهنگی Ùˆ اجتماعی مردم میهنم Ù…ÛŒ اندیشم؛ مهم نیست در کدامین چهره ها Ùˆ شکلها، خودش را تا کنون، پدیدار کرده است. اصل Ùˆ هدÙÙ… اینست Ú©Ù‡ « سرچشمه های نو Ø¢Ùرینی Ùˆ نو سازی Ùˆ نو اندیشی » را بازیابم Ùˆ سهم خودم را Øتّا اگر پاره آجری اندیشه Ùˆ چراغی شمعسان باشد از بهر مدد رسانی برای برپایی خانه ای درخور کرامت Ùˆ ارجمندی Ùˆ شراÙت Ùˆ شعور Ùˆ شخصیّت انسان آنهم نوع ایرانی اش مهیّا کنم. آموختن Ùˆ آموزاندن، هیچگاه عیب Ùˆ نقص نیست Ùˆ ندانستن نیز هرگز نشانه ÛŒ Øماقت Ùˆ جهالت نیست. اØمق آنانی هستند Ú©Ù‡ دریچه های رشد Ùˆ Ø´Ú©ÙˆÙایی ذهنیّت Ùˆ شعور خود را بر روی دگراندیشان Ù…ÛŒ بندند. ÙلسÙÙ‡ ÛŒ اندیشیدن من بر ارجگزاری Ùˆ پشتیبانی از Øقوق Ùˆ شراÙت Ùˆ ارجمندی دگراندیشان است Øتّا اگر در تضاد صد در صد با اÙکارم باشند.
من استدلالم اینست Ú©Ù‡ ما ملّت - مهم نیست به کدوم عقیده ای Ùˆ دینی Ùˆ ایدئولوژیی آویزونیم - بایستی از زهدان همین مسائل Ùˆ معضلات Ùˆ سختیهای باهمزیستی، زائیده شویم Ùˆ به یک دمکراسی نیم بند به قوّه ÛŒ Ùهم Ùˆ درایت انسان ساده مملکتمون برسیم. ما به این زودیها Ùˆ به این ساده گیها از شرّ اینهمه مصیبتهای هزاران ساله راØت نخواهیم شد جانم؛ بویژه سیطره خواهی اخانید پست Ùطرت خونریز. کار داره Ùˆ صبوری Ù…ÛŒ خواد Ùˆ ژرÙبینی Ùˆ گشوده Ùکری. دیگه اینکه، هیچ انسانی، بالذّات نه بد مطلق است نه خوب مطلق. انسان، نواری متØرّک است Ú©Ù‡ دائم زیر ضربآهنگ سوائق Ùˆ گرایشها Ùˆ عواط٠و علایق جور واجور Ù…ÛŒ باشه. بهتره Ú©Ù‡ انسانها را در همین پروسه ÛŒ Ø·ÛŒÙÛŒ ببینیم تا بتوانیم به خوشآرایی Ùˆ پرداخت Ùˆ سنجشگری منشها Ùˆ نگرشهای یکدیگر مدد کنیم. اصل، آراستن همدیگر است؛ نه تخریب همدیگر. مگر ما Ú†Ù‡ چیزهایی را در زندگیهای Ùردیمان تا امروز، آباد Ùˆ سرÙراز کرده ایم Ùˆ متعاقبش از « آبادانی »، Ú†Ù‡ مصائب Ùˆ بدیهائی دیده ایم Ú©Ù‡ اینقدر در Ùکر تخریب Ùˆ خصومت با همدیگر هستیم؟.
Øالا یه چند کلامی مختصر Ùˆ Ù…Ùید در باره ÛŒ مذهب / دین / اعتقادات / خراÙات. ما مذهب را معمولا مجموعه ای تلنبار شده از اعتقادات Ùˆ خراÙات Ùˆ باورها Ùˆ نگرشها Ùˆ توهمات عوام Ù…ÛŒ دانیم Ú©Ù‡ بر هیچ اصل معقولی / راسیونالیستی استوار نیستند. ولی خوب Ú©Ù‡ در بØر قضیه، Ùرو بروی، Ù…ÛŒ بینی Ú©Ù‡ ذات / سرشت / گوهر / مغزه ÛŒ مذهب، همان « سکسوالیته » Ù…ÛŒ باشد. یعنی چی؟. این بدین معناست Ú©Ù‡ پیوند انسان Ùˆ خدا ( Ùعلا بØØ« تصاویرش را به کنار بگذاریم. ) در نهائی ترین Ùرمش، طلب عشقبازی Ù…ÛŒ باشد. اگر لایه های مختل٠مذهب را بسان لباسهای تن در نظر گیریم، آنگاه Ù…ÛŒ توان در واپسزنی Ùˆ روند بیرون آوردن لباسها از تن به عریانی آنچه « مذهب / دین » Ù…ÛŒ باشد به سرعت دست یابیم. چرا ذات مذهب، Øکایت از تمایلات Ùˆ Ùانتزیهای سکسی انسان Ù…ÛŒ کند؟. ریشه یابی مسئله به این بازمی گردد Ú©Ù‡ « سائقه ÛŒ Ø¢Ùرینش / خلقت » در عجین Ùˆ ادغام Ùˆ همبستر شدن سراسر جزئیات است Ú©Ù‡ « چیزی نو » را Ù…ÛŒ Ø¢Ùریند. بنابر این، رابطه ÛŒ خدا Ùˆ انسان Ùˆ کائنات، شطرنج عشقبازیست Ú©Ù‡ انسان را به وجد Ù…ÛŒ آورد Ùˆ شوخکاریها Ùˆ شور Ùˆ Øالهای جنسی اش را در مراسم Ùˆ عبادات Ùˆ سنّتها Ùˆ ادعیه Ùˆ نذر Ùˆ نیازها Ùˆ خیرات Ùˆ غیره Ùˆ ذالک به نمایش Ù…ÛŒ گذارد. انسان برای به دام انداختن معشوقش ( = خدا ) از روشهای گوناگونی استÙاده Ù…ÛŒ کند. این رابطه ÛŒ خدا Ùˆ انسان ( عاشق Ùˆ معشوق ) را Ù…ÛŒ توان در همان اشعار « مولوی Ùˆ ØاÙظ Ùˆ شاهنامه ÛŒ Ùردوسی Ùˆ دیگر شاعران ایرانی » در عالیترین Ùرم به عیان دید. اینکه معشوق، Ú†Ù‡ نامهایی دارد، چندان مهم نیست. برای انسان، اصل اینست Ú©Ù‡ چگونه Ù…ÛŒ تواند به او دست یابد Ùˆ با او همبستر شود. « دین / مذهب »، گذرگاه انسان است برای دست یابی به معشوق Ùˆ عشقبازی با او ( = خدا ) از بهر Ø¢Ùرینشی نو . از این رو، مرگ Ùˆ زندگی، ضرورت زایشهای نو به نوست Ú©Ù‡ از سائقه ÛŒ « سکس » نشات Ù…ÛŒ گیرد. گوهر مذهب / دین، همان سکسوالیته است. از این رو، آنانی Ú©Ù‡ به جای « روشنگری اصل مسئله »، دائم، مذهب را Ù…ÛŒ کوبند Ùˆ خراÙات Ù…ÛŒ شمارند Ùˆ ملعون Ùˆ منÙور Ù…ÛŒ کنند، خبر ندارند Ú©Ù‡ مردم در آن چیز منÙور Ùˆ ملعون شده، تمام لذّت زندگی را درمی یابند. عجبا از ساده بینی چیزنویسان Ùˆ پوزخند صمیمانه ÛŒ مردم. بگذریم از اینکه آخوند جماعت در همین مذهب، ریشه Ùˆ پایه ÛŒ اقتدارگرایی خودش را Ù…ÛŒ بیند Ùˆ دائم آن را ابزار زورگویی Ùˆ جنایتکاری Ùˆ خباثت Ùˆ قدرتپرستی Ù…ÛŒ کند.
در سیطره ÛŒ Øکومت آخوندی، خدا به روزی اÙتاده Ú©Ù‡ آدم از شنیدن نامش نیز، به Øالت تهوّع Ù…ÛŒ اÙته؛ Ú†Ù‡ رسه به اینکه بخواهیم با این هول Ùˆ ولای جنگ بقا در ایران امروز بخواهیم در باره ÛŒ اصل Ùˆ گوهرش نیز بیندیشم. ولی « خدا » را نمی توان در مقولات راسیونالیستی دربند کرد؛ زیرا گوهرش، « آزادی » Ù…ÛŒ باشد Ùˆ پیوسته تراتسÙورماسیونهای رنگارنگ Ùˆ Ø´Ú¯Ùت انگیز Ùˆ معمّایی دارد. یعنی چی؟. بدین معنا Ú©Ù‡ بشر با تمام آن توانائیهای Ùکری Ùˆ عملی اش، هیچگاه نخواهد توانست بر « خدا » چیره شود، برغم آنکه چنین قصد Ùˆ ایده آلی را در سر Ù…ÛŒ پروراند. علتش نیز آنست Ú©Ù‡ « خدا »، در پروسه ÛŒ جویندگی، خودش را Ù…ÛŒ گستراند Ùˆ ما Ùˆ کائنات از Ù…Øصولات، « خودگستری » خدا هستیم. به همین دلیل نمی توانیم از « خدا »، سبقت بگیریم. معضل سبقت ناپذیری خدا، درد نیهیلستگرائی Ùˆ ناتوانی انسان در شهوت اÙتدار خواهی اش بر « خدا » Ù…ÛŒ باشد. ابزار ساختن از نام « خدا » Ùˆ بسیاری از ایده آلهای بشری را نبایستی با مسئله ÛŒ « خدا »، اینهمانی بدهی Ùˆ ناله Ùˆ شکایت سر دهی؛ بلکه بیش از هر چیز در این باره بیندیش Ú©Ù‡ « خدا »، نه خیر اعلاست. نه قاضی اخرویست. نه قصّاب قیامت. نه پاداش دهنده ÛŒ مومنان Ùˆ جزا دهنده ÛŒ Ú©Ùّار Ùˆ غیره Ùˆ ذالک. « خدا » را باید جست – Ùˆ - جو کرد در آن گستره ها یی Ú©Ù‡ نامیده Ù…ÛŒ شود؛ ولی بی نام Ùˆ نشان Ù…ÛŒ باشد. بØØ« Øکومتگران ما از اخانیدش بگیر تا مثلا سکولار خواهان برونمرزی، بØØ« قدرتخواهی مطلق است Ùˆ به « پرسمان خدا »، هیچ ربطی ندارد؛ سوای « ابزار سازی » آن ( Ùرق نمی کنه. Ú†Ù‡ تائیدی، Ú†Ù‡ انکاری ) از بهر دوام قدرت یا رسیدن به قدرت. من همچنان تاکید Ù…ÛŒ کنم تا بØØ« خدا را نتوانیم مستدل در باره اش بیندیشیم Ùˆ Ú¯Ùت – Ùˆ – شنود ارزشمند داشته باشیم، نخواهیم توانست در بازگشایی بسیاری از Ùلاکتهای اجتماعی ایرانزمین، گامی مثبت Ùˆ بار آور برداریم.
اینکه Øالا چرا بایستی خدا را در مرکز بØØ« قرار داد؛ نه مثلا دانش Ùˆ سکولاریته ( ایضا نو نوارش! ) Ùˆ مدرنیته Ùˆ یا نمیدونم اقتصاد Ùˆ غیره Ùˆ ذالک. باید عرض کنم Ú©Ù‡ علّت پرنسیپی Ùˆ Ùونکسیونالیستی داره. یعنی چی؟. یعنی اینکه با تعری٠و ØªØ´Ø±ÛŒØ Ùˆ بازشکاÙÛŒ Ù…Ùهومی به نام خدا، از یک طرÙØŒ نه تنها به سنجشگری تصاویر متعدّد آن در تاریخ Ùˆ Ùرهنگ ایرانزمین رو Ù…ÛŒ آوریم، بلکه نقش Ùونکسیونالیستی آن را در مناسبات انسانهای یک سرزمین نیز روشن Ù…ÛŒ کنیم. من قبلا در چند تا از جستارهایم اندیشیده بودم Ú©Ù‡ خدا، خودش را در گیتی Ùˆ کائنات Ù…ÛŒ گستراند Ùˆ Ú©Ùر Ùˆ شرک Ùˆ Ù†Ùاق Ùˆ ارتداد Ùˆ امثالهم از چهره های رنگارنگ خدا هستند Ùˆ آسیب زدن Ùˆ غارت Øقوق آنها، آزردن Ùˆ Ú©Ùشتن خداست. کسی Ú©Ù‡ دقیق در باره ÛŒ این مطلبم بیندیشد Ùˆ Ùقط یه ارزن شعور داشته باشه، متوجّه Ù…ÛŒ شود Ú©Ù‡ من ریشه ÛŒ تصویری Ùˆ اقتدار الهی Ùقها را درو کرده ام Ùˆ « پرنسیپ قداست جان Ùˆ زندگی در Ùرهنگ ایرانی را » Ùˆ همچنین برای دلخوشکنی چیز نویسان دنباله رو، Ù„Øا٠پاره ÛŒ « اعلامیه ÛŒ Øقوق بشر » را نه تنها به Øقّ دگراندیشی Ùˆ دگرزیستی Ùˆ دگرسان بودن انسانها گره زده ام؛ بلکه ضمانت Ùˆ Øقّانیّت آن را به چیزی پیوند زده ام Ú©Ù‡ خاصمان انسان از نام آن برای Ú©Ùشتن Ùˆ نابودی دگراندیشان، سوء استÙاده Ù…ÛŒ کنند. در این جدل Ùکری با مدّعیان Øکومت ولی Ùقیه، تصوّر Ù†Ú©Ù† Ú©Ù‡ آخوندها Ùˆ ملّایان Ùˆ طلّاب Ùˆ امثالهم، خاموش خواهند نشست. خیر!. آنها در رقابت با اندیشنده گان مستقل Ùˆ دلیر Ùˆ کستاخ Ùˆ ایده Ø¢Ùرین، مجبور Ù…ÛŒ شوند Ú©Ù‡ در یک مصا٠Ùکری / عقیدتی / مذهبی / آزادمنشی بیایند Ù…Øصول اندیشیدنهای متÙکّران خویشاندیش را از همان اعتقادات خودشان، استنتاج کنند تا همچنان، امیدی به بقای مذهب Ùˆ عقیده خودشون Ùˆ Ù†Ùوذ در پولیتیک داشته باشند؛ ولی خبر ندارند Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ آهن داغی را در دست گرÙته اند!. در نتیجه، مجری Ùˆ ضامن Ùˆ گسترنده ÛŒ ایده ها Ùˆ اÙکار متÙکّران خویشاندیش، خواه ناخواه همانانی خواهند شد Ú©Ù‡ بر ضدّ Ùرهنگ مردم هستند. دقیقا چنین اتّÙاقاتی در تاریخ تÙکّر Ùˆ مبارزات اجتماعی Ùˆ سیاسی باختر زمینیان نیز به ÙˆÙور دیده Ù…ÛŒ شود. آنچه را مثلا « ایمانوئل کانت ( 1724 – 1804 Ù…. ) » اندیشید، تمام تئولوگهای کاتولیک Ùˆ پروتستان از اناجیل بیرون کشیدند. نتیجه ÛŒ مثبت آن این بود Ú©Ù‡ اقتدار اصØاب کلیسا به دست خودشان ساقط شد Ùˆ بÙعدی خردمندانه Ùˆ انسانی گرÙت. کسانی Ú©Ù‡ نامه های زندان Ùˆ آثار « آنتونیو گرامشی ( 1891 - 1937 Ù…. ) » را خوانده Ùˆ Ùهمیده باشند، Ù…ÛŒ دانند Ú©Ù‡ « گرامشی »، ایده ÛŒ دادگری اجتماعی را در تاثیر پذیرÙتن از اÙکار « مارکس » توانست از روان Ùˆ Ùرهنگ ایتالیائی استنتاج کند. اینست Ú©Ù‡ در Øزب کمونیست Ùˆ اØزاب سوسیالیست ایتالیا، هیچکس تره نیز برای « مارکس » خورد نمی کنه؛ زیرا آلمانیه Ùˆ روان بیگانه؛ ولی آرمان Ùˆ ایده آل « مارکس » را بر اساس Ùرهنگ Ùˆ منش ایتالیائی در زندگی عملی اجرا Ù…ÛŒ کنند Ùˆ دنبالش Ù…ÛŒ روند.
در این زمینه، همچنان تاکید کنم Ú©Ù‡ تا امروز به ذهنیّت وامانده Ùˆ مقلّدی Ùˆ متشرّعی مبارزان Ùˆ چیزنویسان جور واجور در عرصه های کشمکشی « خوبترین خوبان ایرانزمین در خارج Ùˆ داخل مرزها » هنوز، این « شاهکلید راهگشانده » خطور نکرده است Ú©Ù‡ انسان Ù…ÛŒ تواند در « Ù…Ùاهیم Ùˆ اصطلاØات Ùˆ تصاویر دشمن » از در نبرد Ùˆ سنجشگری Ùˆ مرز بندی Ùکری Ùˆ پیکار Ùˆ تلاش برای ریشه بر اÙکندن دشمن بر آید. تشخیص این مسئله به ذکاوت Ùˆ تیز هوشی Ùˆ بینش عمیق Ùردی بازبسته است. مسئله ÛŒ اجتماع ما Ùˆ مقوله ÛŒ « قدرت Ùˆ آتوریته »؛ سوای مقولات مشابه در کشورهای دیگر؛ بویژه باختر زمین Ù…ÛŒ باشه. هرم قدرت در سرزمین ما، Ùونکسیونش با سرزمینهای دیگر کاملا متÙاوته؛ زیرا کسب قدرت Ùˆ آتوریته Ùˆ Ù†Ùوذ داشتن به پیش شرطها Ùˆ ظراÙتها Ùˆ علل اجتماعی – روانی Ùˆ Ùرهنگی بازبسته Ù…ÛŒ باشد Ú©Ù‡ بدون پشتوانه ÛŒ اساطیری نمی تواند هرگز کاربردی داشته باشد.Ø› یعنی هر قدرتمداری Ùˆ آتوریته ای در Ùراسوی قدرت Ùˆ آتوریته اش به چهره هایی از اساطیر یک ملّت، تکیه دارد. سلاطین بی لیاقت ایران مجبور بودند Ú©Ù‡ برای ماندن در قدرت، خود را به Ù†ØÙˆÛŒ با چهره های شاهنشاهی اساطیر ایرانی، اینهمانی بدهند؛ وگرنه با شورشها Ùˆ مخالÙتهای مردم روبرو Ù…ÛŒ شدند.
3- جنگ انبیاء و مومنانشان با قلب تپنده ی کائنات.
هزاره ها، انسان در زمین Ùˆ آسمان از هر چیزی Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ دید Ùˆ تجربه Ù…ÛŒ کرد، غرق در Ø´Ú¯Ùتی Ù…ÛŒ شد Ùˆ در آتش کش٠راز پدیده ها، شب تا به ØµØ¨Ø Ù…ÛŒ سوخت Ùˆ در Ùکر Ùرو Ù…ÛŒ رÙت. روزگارانی چند، سپری شدند Ùˆ بشر، رÙته رÙته توانست به Ú©Ø´Ù Ùˆ شناخت Ù…Øیط پیرامونش Ùˆ ژر٠دریاها Ùˆ ستیغ کوهها Ùˆ بسیاری از کنج Ùˆ کناره های زیستبومش Ùˆ طبیعت دست یابد Ùˆ آنقدر شوق Ùˆ ذوق Ú©Ø´Ùیّات Ùˆ اختراعاتش، او را به وجد آوردند Ú©Ù‡ در صدد Ú©Ø´Ù Ùˆ شناخت منظومه ÛŒ شمسی Ùˆ سیّارات بسیار دور نیز برآمد. پا به پای تمام این دارائیهای جÙسته Ùˆ یاÙته Ùˆ Ø¢Ùریده، روزی، روزگاری نه چندان دور نیز از راه رسید Ú©Ù‡ « انسان » خودش، به بزرگترین « پرسش معمّایی » تبدیل شد Ùˆ دریاÙت Ú©Ù‡ خودش Ù…ÛŒ تواند « مرکز کائنات » باشد Ùˆ آنچه را با اتیکت « خدا » در Ùراسوی کائنات، جای داده است، همان چیز، « تصویر ایده آلی خودش » هست. سپس، شیّادانی در جوامع پیدا شدند Ú©Ù‡ خود را مامور Ùˆ رسول قاهری جبّار قلمداد کردند Ùˆ رسالت نجات انسانها را از آلوده شدن به دنیا، ندا در دادند. اینکه نه انسان؛ بلکه « خدا ( بØØ« تصاویرش را Ùعلا بگذاریم کنار. ) » تنها مرکز Ùˆ Ù…Øور کائنات Ù…ÛŒ باشد، Ú†Ù‡ از Ù„Øاظ تئوریک، Ú†Ù‡ از Ù„Øاظ پراکتیک، شعار رسالتی انبیاء در جهان شد Ùˆ به Øول Ùˆ Øوش همین « مرکزیّت خدا؛ نه انسان » تا امروز چرخیده است. سراسر نصوصی Ú©Ù‡ به غلط Ùˆ از روی اغراض Ùˆ سوائق قدرتپرستی Ùˆ منÙعتخواهی بیشمار Ùˆ کسب امتیازها برای مومنین Ùˆ عابدون برچسب « مقدّس » خورده اند، همه Ùˆ همه، « اعلامیّه های شیپوری جنگ با انسانها » Ù…ÛŒ باشند؛ یعنی انسانهایی Ú©Ù‡ هر کدام به تنهایی، قلب تپنده ÛŒ کائنات هستند.
مبارزه Ùˆ جنگ انبیاء با انسانها، بØØ« « قدرت Ùˆ Øاکمیّت استبدادی بر وجدان Ùˆ هستی » انسانها Ù…ÛŒ باشد. مبارزه Ùˆ کشمکشیست مابین « الاهان Ùرا کائناتی با بÙتها Ùˆ خدایان زمینی بر سر استقلال یا اسارت بشر ». در این زمینه است Ú©Ù‡ برای مبلّغان Ùˆ رسولان الاهان Ùراکائناتی، اصل Ùˆ مسئله ÛŒ « پرسش » از منÙورات Ù…ÛŒ باشد؛ زیرا « پرسشگری » با « بدیّهیّات Ùˆ مسلّم پنداشته ها » به شدّت در تضاد Ùˆ تناقض Ùˆ ستیز Ù…ÛŒ باشد. اینکه چرا Ùˆ چگونه شد Ú©Ù‡ بشر به چنین « میدان جنگی »، گرÙتار آمد، مبØثیست طولانی؛ ولی مختصر Ùˆ Ù…Ùید Ù…ÛŒ توان Ú¯Ùت Ú©Ù‡ انسان، Ú†Ù‡ بخواهد Ú†Ù‡ نخواهد در پروسه ÛŒ زندگی اش، همواره به چیزی Ùراسوتر از دایره ÛŒ خودش، متمایل Ù…ÛŒ باشد. خواه اندیشیدن باشد. خواه خواستن باشد. خواه اختراع Ùˆ کش٠چیزی باشد. در هر صورت، انسان Ù…ÛŒ خواهد « Ùراتر از دایره ÛŒ خودش »، یک « معیار Ùˆ سنجه ای » را داشته باشد Ú©Ù‡ بتواند بر شالوده ÛŒ آن، از چند - Ùˆ – چون Ùˆ ارزشیابی تمایلاتش، مطمئن شود. این گونه است Ú©Ù‡ انسان از « اÙÙ‚ چشمگیر Ùˆ مه آلود Ùˆ ناکجامجهولی Ùراسوی خودش » به شوق Ùˆ جنب – Ùˆ – جوش Ù…ÛŒ آید. مهم نیست چنان اÙÙ‚ جذّابی را « Øقیقت » بنامد یا « خدا / زیبایی / هاله ÛŒ کبریایی Ùˆ قدّوسی » بنامد. یا « سرای دیگر » بنامد. یا « سوسیالیسم / کمونیسم / سکولاریسم / یا انواع Ùˆ اقسام ایسمهای Ù¾Ùر طمطراق دیگر » بنامد. یا هر نام دلخواه Ùˆ آرزویی دیگری Ú©Ù‡ باشد. اصل مسئله، جاذبه های چشمگیر آن معمّاهائیست Ú©Ù‡ در جو٠نامها، به انسانها چشمک Ù…ÛŒ زنند Ùˆ قند در دلشان، آب Ù…ÛŒ کنند.
شاید تا کنون به ذهن هیچکس خطور نکرده باشد تا از خودش بپرسد، آیا در بطن « ایده آلگرایی انسانها »، رمز Ùˆ راز Ùلاکتهای انسانها نیز، ریشه ندارد Ú©Ù‡ ممکن است علّت تمام دردهای ریز Ùˆ دÙرÙشت Ùردی Ùˆ اجتماعی آنها باشند؟. آیا آنچه Ú©Ù‡ منشاء Ùˆ نیّت خیرخواهی Ùˆ انساندوستی دارد، خودش، علّت Ùˆ منشاء ضدّ انسانی ندارد؟ هر چقدر انسان در باره ÛŒ چند - Ùˆ – چون هستی خودش Ù…ÛŒ اندیشد Ùˆ Ù¾Ùرس – Ùˆ – جو Ù…ÛŒ کند به همان اندازه، شناخت معمّای وجودش، پیچیده تر Ùˆ سرگیجه آورتر Ù…ÛŒ شود. ولی نکته ای Ú©Ù‡ نباید از آن غاÙÙ„ شد، اینست Ú©Ù‡ « انسان بی پرسش »، اساسا انسان نیست؛ بلکه Øیوان است Ùˆ پیکری انسان نما دارد. آنچه Ú©Ù‡ تاریخ انسان را Ù…ÛŒ Ø¢Ùریند Ùˆ Ø´Ú©Ù„ Ù…ÛŒ دهد ØŒ همواره « اÙکار Ùˆ ایده ها Ùˆ تصاویری » هستند Ú©Ù‡ انسان از خودش دارد. رویدادهای تاریخ انسان، زمانی Ù…ÛŒ توانند پدیده های تاریخی Ùˆ علیّتی از آب در آیند Ú©Ù‡ انسان، « ایده ای / Ùکری / نگرشی Ùˆ امثالهم » را در « قالب مذهبهای Ùراکائناتی یا کاملا زمینی » بریزد تا بتواند کاری کارستان را در اجتماع به پیش ببرد. خواه در جهت آبادانی Ùˆ سازنده Ú¯ÛŒ باشد. خواه در سمت Ùˆ سوی ویرانگری Ùˆ نابودی Ùˆ تخریب Ùˆ متلاشی کردن. در تاریخ گذشته های بسیار دور انسان، خدایان Ùˆ مذاهب قدرت / خونخواهی / سکس / تمایلات / نظم Ùˆ اغتشاش Ùˆ غیره Ùˆ ذالک وجود داشته اند Ùˆ همچنان به قوّت خود در ذهنیّت Ùˆ روان انسانها باقی Ùˆ Ùعّال هستند؛ زیرا انسان، یا به « خدایی Ùراسوی کائنات »، ایمان دارد یا به « بÙتی بر روی زمین ». بشر، هیچگاه بدون خدا نبوده Ùˆ نیست. همانطور Ú©Ù‡ خدا، بدون انسان، بی معنی Ùˆ پوچ Ùˆ هیچ است. « انسان Ùˆ خدا »، دو روی یک سکّه اند Ú©Ù‡ قلیلی از انسانهای Ùرهیخته به چنین دور رویه ای ØŒ آگاهند Ùˆ استقلال Ùکر Ùˆ منش دارند. ولی کثیری میلیونی از انسانها هستند Ú©Ù‡ به چنان دو رویه گی، هیچ استشعاری ندارند؛ در نتیجه، مقهور Ùˆ ذلیل Ùˆ عبید Ùˆ برده ÛŒ تصویری از تصاویر خدا Ùˆ موکّلان آنها Ù…ÛŒ شوند مثل میلیونها ایرانی Ú©Ù‡ عبید Ùˆ ذلیل « الله مستبد Ùˆ میر غضّب » شده اند Ùˆ راز Ùلاکتها Ùˆ مصیبتها Ùˆ Øقارتها Ùˆ صغارتهای خود را نمی دانند کجاست Ùˆ چیست؟. ///
موقعیّتهای سرنوشت Ø¢Ùرین »، چگونه آزرده Ùˆ Øتّا تهدید Ùˆ Ù…Øکوم به نیستی Ù…ÛŒ شوند. در بطن رویداد تراژدی، Ùقط Øالت سقوط Ùˆ Ùروپاشی « نمادها Ùˆ نشانه ها Ùˆ پیکره ÛŒ ارزشها در آوردگاهها » ست
آریابرزن زاگرسی
تاریخ نگارش Ùˆ ویرایش: Ù‡Ùتم ماه آوریل سال 2008 میلادی
« شاهنامه ÛŒ Ùردوسی٠متÙکّر؛ آیینه ÛŒ تراژدی٠باهمستان٠ایرانیان »
[ جان کلام را وکیل الرّعایا بیان کرد: « اگر میلیاردها تومان، صر٠تØصیل Ùˆ تربیّت شاگردان کنیم؛ امّا کار را به دست اÙراد عالم Ùˆ درستکار نسپریم، باز همانیم Ú©Ù‡ بودیم Ùˆ هستیم. گویا هوای مملکت ما، اشخاص عالم Ùˆ درستکار را نمی پذیرد؛ ور نه چرا از همین تربیت یاÙته گان جدید، نگاهداری نمی کنیم ». بار دیگر به تاکید آورد: « ما خیلی Ù…Øتاجیم به مردمان با علم کاÙÛŒ صØÛŒØ. چندی ایران، زØمت کشید تا یک Ù†Ùر مثل مرØوم میرزا تقی خان اتابک پرورید. آخر دیدید Ú©Ù‡ Ùدای هوای Ù†Ùس، چگونه اشخاصی شد ». ]
از کتاب: « ایدئولوژی نهضت مشروطیّت » / Ùریدون آدمیّت / نشر پیام ( چاپ اول ) / تهران / 1355 / ص. 459
1- در باره ی تراژدی.
کسانی Ú©Ù‡ ادّعا Ù…ÛŒ کنند « استاد ادبیّات Ùارسی Ùˆ عربی » هستند، Øدّاقل بایستی بتوانند Ùرق « قصیده Ùˆ غزل Ùˆ رباعی Ùˆ امثالهم » را از یکدیگر بدانند. همینطور وقتی سخن از گونه های سرایش Ù…ÛŒ شود، باید بتوانند تÙاوتها را تمییز Ùˆ تشخیص دهند. به صر٠اینکه استادی در عصر Ùˆ تاریخ Ùلان از سر « نا آگاهی » به دیوانی از سرایشهای شاعری، Ùلان برچسب را زده است Ùˆ اکنون نباید Ùˆ صØÛŒØ Ù†ÛŒØ³Øª Ú©Ù‡ چنان برچسبی را تا قیام قیامت، در چند – Ùˆ – چونش، لمّ Ùˆ بمّی کرد، همه ÛŒ اینها نشانگر اØترام گزاردن Ùˆ ادای Øقّ شاگردی به چنان « استادان ناآگاه » نیست؛ بلکه اثبات کردن روØیه ÛŒ تقلیدی Ùˆ جهالت خویشتن Ùˆ تبرّک امامزاده ای بر مقبره ÛŒ « خطاها Ùˆ Ú©Ú˜Ùهمیهای اساتید اقدم » Ù…ÛŒ باشد. تا امروز – Ú†Ù‡ خودیها Ùˆ به تبعیّت از خودیها، Ú†Ù‡ بیگانه گان سطØÛŒ نگر در مقام ایرانشناس Ùˆ شرقشناس – به ذهنیّت ما، تØمیل Ùˆ تلقین کرده اند Ú©Ù‡ « شاهنامه ÛŒ Ùردوسی توسی »، یک سرایش « Øماسی !ØŸ » Ù…ÛŒ باشد. اینکه اتکیت کالا بایستی با Ù…Øتویّات کالا، اینهمانی داشته باشد، تا کنون به ذهن هیچ استاد Ùˆ شاگردی در رشته ÛŒ ادبیّات Ùارسی Ùˆ عربی، خطور نکرده است؛ Ú†Ù‡ رسد به بیگانه گان مثلا ایرانشناس Ú©Ù‡ هاج Ùˆ واج شعبده بازیهای ما از قدیم Ùˆ ندیم بوده اند. در نظر بگیرید من بیایم بر جعبه ای بنویسم، « شکلات » Ùˆ شخص خریدار بخواهد کالا را به اسم اینکه شکلات Ù…ÛŒ باشد، از من خریداری کند. سپس، جعبه اش را باز کند Ùˆ به جای شکلات، برنج در آن ببیند!. این یعنی چی؟. این بدین معناست Ú©Ù‡ من، نه شکلات را Ù…ÛŒ شناسم. نه برنج را؛ بلکه Ùقط نامهایی به گوشم رسیده Ùˆ منم به عادت تقلید، طوطی وار آنها را ØÙظ کرده ام Ùˆ در هر کجا، کاربست آنها را ورد زبان Ùˆ قلم Ùˆ کارهای رÙتاری ام Ù…ÛŒ کنم. « تراژدی » هرگز « Øماسه » نیست Ùˆ به شدّت با « Øماسه Ùˆ Øماسه سرایی » نیز، متÙاوت Ù…ÛŒ باشد.
استدلال من اینست Ú©Ù‡ تراژدی، پدیده ای آکبندی Ùˆ قالبی Ùˆ از صنایع شعری نیست؛ بلکه واتاب دهنده ÛŒ نوعی « راه Ùˆ روش » هست Ú©Ù‡ نشان Ù…ÛŒ دهد « جان Ùˆ زندگی » در « موقعیّتهای سرنوشت Ø¢Ùرین »، چگونه آزرده Ùˆ Øتّا تهدید Ùˆ Ù…Øکوم به نیستی Ù…ÛŒ شوند. در بطن رویداد تراژدی، Ùقط Øالت سقوط Ùˆ Ùروپاشی « نمادها Ùˆ نشانه ها Ùˆ پیکره ÛŒ ارزشها در آوردگاهها » ست Ú©Ù‡ « رنگ تراژیک » به خود Ù…ÛŒ گیرند Ùˆ پیامد سقوط Ùˆ انØطاطشان، انسانها را شوکه Ùˆ غمگین Ù…ÛŒ کنند؛ زیرا هیچ یک از بدیلهای گلاویز شده با همدیگر، بالÙطره، گناهکار Ùˆ جنایتکار Ùˆ مقصّر Ùˆ Ù…Ùغرض یا نجات دهنده Ùˆ درمانگر مطلق نیستند؛ بلکه یکی از طرÙین درگیر، « اندازه ÛŒ خودش را » از دست داده Ùˆ اسیر « آزخواهی » شده است Ùˆ بر آنست Ú©Ù‡ دیگری را نابود کند. از این رو، « رÙخداد تراژدی » از گلاویزی Ùˆ رویارو شدن « اولویّت ارزشها »، ریشه Ù…ÛŒ گیرد Ú©Ù‡ در وجود آدمی، خواستگاه دارند Ùˆ به دلیل اÙسار گسخته Ú¯ÛŒ سوائق، ناگهان، یکی اراده Ù…ÛŒ کند بر دیگری، چیره شود Ùˆ آن را نابود کند. سرانجام چنین اراده ÛŒ نابودخواهنده نیز به مرگ نماد Ùˆ پیکره ( در این جا، پهلوانان Ùˆ اشخاص ) ارزشهای گلاویز شده مختوم Ù…ÛŒ شود Ùˆ سرنوشتی غم انگیز را رقم Ù…ÛŒ زنند. رویدادهای تراژیک در جایی Ùˆ زمانی واقعیّت پیدا Ù…ÛŒ کنند Ú©Ù‡ « ارزشهای بهمنشی Ùˆ وجدانی Ùˆ Ùردی Ùˆ پرنسیپی با اعتبارات اعتقاداتی Ùˆ مذهبی Ùˆ ایدئولوژیکی Ùˆ خصلتهای سÙله Ùˆ Øقیر Ùˆ Ù¾Ùست در وجود انسانها Ùˆ Øکومتها »، سÙت Ùˆ سخت، در گیر شوند. به همین سبب، « تراژدی » هرگز خودش ویژه Ú¯ÛŒ « ارزشگذارنده Ùˆ علیØده ای » ندارد؛ بلکه واتاب دهنده ÛŒ رویداد Ùˆ Ù…Øصول گلاویزی ارزشها Ù…ÛŒ باشد.
روبرو شدن « اسÙندیار زرتشتی با رستم سیمرغی »، دقیقا گلاویزی دو ارزش متÙاوت Ù…ÛŒ باشد. « اسÙندیار » Ú©Ù‡ مبلّغ دین زرتشتی Ùˆ مداÙع Øکومتگران بی لیاقت Ù…ÛŒ باشد با « رستم دستان » Ú©Ù‡ نماینده ÛŒ Ùرهنگ مردم ایران Ù…ÛŒ باشد در میدان « همآوردی Ùˆ گلاویزی ارزشها » روبرو Ù…ÛŒ شوند. نتیجه ÛŒ آن، شکست اسÙندیار است؛ ولی رستم نیز، سر انجام بهتری ندارد. آن رزم آوری Ú©Ù‡ نماینده ÛŒ Øکومت Ù…ÛŒ باشد، Ù…ÛŒ خواهد بر پرنسیپهای مردم، چیره شود Ùˆ آنها را نابود کند Ùˆ مردم نیز Ú©Ù‡ Øکومتگران را در سمت Ùˆ سوی واقعیّت پذیر شدن آرمانها Ùˆ ایده آلها Ùˆ آرزوها Ùˆ پرنسیپهای Ùرهنگ باهمستان ÛŒ خود، برگزیده اند، به دلیل ضدّیت Ùˆ خصومت Øکومتگران با آرمانها Ùˆ پشت پا زدن Ùˆ پایمالی ارزشهای Ùرهنگی، مجبور Ù…ÛŒ شوند Ú©Ù‡ ØÙکّام بی لیاقت Ùˆ Ùرّ را از اریکه ÛŒ قدرت به پایین بکشند. « رستم دستان، پیکر یابی پرنسیپ Ùرهنگ سیمرغی باهمستان ایرانیان » در روبرو شدن با Øکومتگران ضدّ Ùرهنگ ایرانی Ù…ÛŒ باشد. اینست Ú©Ù‡ « پهلوانان ایرانی » سیستمها را از راه شورشها Ùˆ انقلابها Ùˆ طغیانها Ùˆ خیزشها Ùˆ نبردهای جور واجور ساقط Ù…ÛŒ کنند تا روزی Ú©Ù‡ Øکومتگران با پرنسیپهای Ùرهنگ باهمستان ایرانیان ( = مهر Ùˆ داد Ùˆ راستی Ùˆ قداست جان Ùˆ زندگی )ØŒ همخوان Ùˆ همسو Ùˆ همپا Ùˆ همتراز Ùˆ همبسته شوند. پیامد کشمکش « اولویّت ارزشها » از یک طر٠به Ùلاکت Ùˆ قهقرایی اجتماع منجر Ù…ÛŒ شود Ùˆ از طر٠دیگر به مثلاشی شدن دستگاه Øاکم Ùˆ Øکومتگران بر اجتماع Ú©Ù‡ هم مرگ Øکومتها را به دنبال دارد Ùˆ هم، بدبختی Ùˆ مصیبت Ùˆ بی چاره Ú¯ÛŒ اجتماع را.
قرنهاست Ú©Ù‡ مسائل ایرانزمین با Øکومتگرانش، « مسائل تراژیک میهنی » Ù…ÛŒ باشند Ùˆ در « شاهنامه ÛŒ Ùردوسی » به عالی ترین Ùرم خودش، واتاب یاÙته اند Ùˆ تØصیل کرده گان ما به جای آنکه مسائل ایران Ùˆ مردمش را در آیینه ÛŒ نوابغ Ùˆ متÙکّران میهن، بجویند Ùˆ به اندیشیدن Ùˆ رازشکاÙÛŒ Ùˆ بازشکاÙÛŒ Ùˆ مرزبندییهای روشن Ùˆ Ø´Ùّا٠با مسائل Ùˆ Ùلاکتها، رو بیاورند، آمده اند هنر نداشته Ùˆ استعداد سطØÛŒ / ترجمه جاتی خود را به متابعت Ùˆ دنباله روی Ùˆ چیز نویسی Ùˆ کپیه برداری آلامدهای Ùکری باختری زمینیان اختصاص داده اند Ùˆ مدام به دست Ùˆ قلم Ùˆ دهان بیگانه گان، چشم خیره بین خود را دوخته اند Ùˆ میخکوب کرده اند. واقعیّت Øکومت کانیبالیستی/ ضØØ¢Ú©ÛŒ Ùقها Ùˆ ستیز کور Ùˆ خصمانه ÛŒ آنها با ایرانیان Ùˆ Ùرهنگ Ùˆ تاریخ ایرانزمین، همه Øکایتگر جدال « اسÙندیار زرتشتی ( = Øکومتگران بی لیاقت ) با رستم دستان ( = مردم ایران بدون هیچ تبعیض Ùˆ تمایزی به طور کلّی ) » Ù…ÛŒ باشد Ú©Ù‡ از نخستین روزهای استیلای اخانید تا همین ثانیه های گذرا همچنان ادامه دارد Ùˆ واقعیّتهای تراژیک میهن را روز به روز رقم Ù…ÛŒ زنند. برای آنکه بتوان مسائل میهن خود را شناخت، بایستی به وجود خویشتن Ùˆ تجربیّات تاریخی Ùˆ Ùرهنگی مردم میهن خود، خیلی عمیق Ùˆ دقیق Ùˆ باریکبینانه، نظر دوخت. با سالها دود چراغ خوردن در دانشکده های ادبیّات Ùˆ استاد این دانشگاه خودی Ùˆ آن دانشگاه بیگانه شدن، هیچکس « ایرانشناس Ùˆ Ùردوسی شناس Ùˆ شاهنامه پژوه » نخواهد شد Ú©Ù‡ نخواهد شد؛ ولو داعیه Ùˆ شعار Ùˆ Ù¾Ùز چنان تیتلی را در مجامع خودی Ùˆ بیگانه، یدک بکشد Ùˆ اتیکتش را به سینه ÛŒ خودش سنجاق Ù‚ÙÙ„ÛŒ بزند. با خروارها کتابنامه Ùˆ نون قرض دادنهای مجیزی Ùˆ تعلیق Ùˆ تØشیه Ùˆ اعلام نویسی نیز هیچکس، « پژوهشگر شاهنامه Ùˆ ایرانشناس » از آب در نمی آید. شناختن ایران Ùˆ Ùرهنگش به شعور Ùردی Ùˆ Ùهم ظری٠و رادمنشی Ùˆ نیروی تمییز Ùˆ تشخیص Ùˆ استقلال اندیشیدن Ùˆ سنجشگری Ùˆ بدون خوشایند اØدی، سخن Ú¯Ùتن Ùˆ نوشتن Ùˆ رÙتار کردن ØŒ منوط Ùˆ ملزوم Ù…ÛŒ باشد. « Ùردوسی توسی » در سراسر عÙمر مملوّ از آزار Øاسدان Ùˆ بی مایه گان Ùˆ دشمنان ایران Ùˆ ایرانی با ÙˆÙاداری Ùˆ پایبندی به شخصیّت Ùˆ Ùردیّت نامتعار٠خودش، هرگز Ùˆ هرگز، « هیچ Øماسه ای » نسروده است. آنچه از « Ùردوسی متÙکّر » به یادگار مانده است، آیینه ÛŒ تمام نمای « تراژدی باهمستان » ایرانیان است Ú©Ù‡ نامش « شاهنامه » Ù…ÛŒ باشد Ùˆ Øکومتگران قدرتپرست از کهنترین ایّام تا همین امروز از خاصمان سر سخت آن هستند؛ زیرا واتاب دهنده ÛŒ ردّ پاهای « هویّت اصیل ایرانی » Ù…ÛŒ باشد.
2- تØصیل کرده گانی از قماش عوام Ùˆ « عوامی » از جنس٠نوابغ.
این دÙعه در نامه اش نوشته است Ú©Ù‡: « .... انسان وقتی Ù…ÛŒ خواهد خانه ای را بسازد؛ چنانچه ذرّه ای مغز داشته باشد، از پایه Ùˆ Ù¾ÛŒ ریزی Ù…ÛŒ آغازد؛ نه از سق٠خانه Ùˆ کاغذ دیواری Ùˆ گچبری خانه. من Øاضر نیستم، خانه ای را تزیین Ùˆ تعمیر کنم Ú©Ù‡ بر شن Ùˆ ماسه ÛŒ روان ساخته شده است Ùˆ با یک باد خزان، Ùرو Ù…ÛŒ ریزد. من در رویاها Ùˆ خیالات رنگین کمانی ام در Ùکر آن درختی هستم Ú©Ù‡ ریشه هایش آنقدر عمیق در خاک Ù…ÛŒ مانند Ùˆ گسترده اند Ú©Ù‡ هیچ باد خزانی نمی تواند آن را ریشه Ú©Ù† کند. به همین دلیل در باره ÛŒ تخمه ÛŒ کدوبن نمی اندیشم Ú©Ù‡ امروز Ù…ÛŒ کاریش Ùˆ Ùردا سبز Ù…ÛŒ شود Ùˆ پس Ùردا، Ùوری Ù…ÛŒ سوزد Ùˆ ریشه Ú©Ù† Ù…ÛŒ شود. بهتر است Ú©Ù‡ انسان، تخمه ÛŒ درخت گردو Ùˆ امثالهم را در خاک روان مردم میهنش بکارد به جای آنکه، تخمه ÛŒ کدو تنبل را. راهی را استوار Ùˆ با یقین Ùˆ امید Ùˆ هدÙمند رÙتن، نیکتر Ùˆ سزاوارتر Ùˆ زیباتر از رÙتن به راهیست Ú©Ù‡ سرگردانی Ùˆ سرگردانی Ùˆ بی هدÙÛŒ Ùˆ نا امیدی Ùˆ گسیخته Ú¯ÛŒ روان Ùˆ ذهن Ùˆ پریشانØالی دل Ùˆ دماغ آدمی را به دنبال دارد. اندیشیدن در باره ÛŒ تاریخ Ùˆ Ùرهنگ مردم خود به معنای گشت Ùˆ گذار در گذشته های سپری شده نیست؛ بلکه اندیشیدن در باره ÛŒ « آینده » Ù…ÛŒ باشد. به همین دلیل است Ú©Ù‡ من در باره ÛŒ گذشته های تاریخی Ùˆ Ùرهنگی Ùˆ اجتماعی مردم میهنم Ù…ÛŒ اندیشم؛ مهم نیست در کدامین چهره ها Ùˆ شکلها، خودش را تا کنون، پدیدار کرده است. اصل Ùˆ هدÙÙ… اینست Ú©Ù‡ « سرچشمه های نو Ø¢Ùرینی Ùˆ نو سازی Ùˆ نو اندیشی » را بازیابم Ùˆ سهم خودم را Øتّا اگر پاره آجری اندیشه Ùˆ چراغی شمعسان باشد از بهر مدد رسانی برای برپایی خانه ای درخور کرامت Ùˆ ارجمندی Ùˆ شراÙت Ùˆ شعور Ùˆ شخصیّت انسان آنهم نوع ایرانی اش مهیّا کنم. آموختن Ùˆ آموزاندن، هیچگاه عیب Ùˆ نقص نیست Ùˆ ندانستن نیز هرگز نشانه ÛŒ Øماقت Ùˆ جهالت نیست. اØمق آنانی هستند Ú©Ù‡ دریچه های رشد Ùˆ Ø´Ú©ÙˆÙایی ذهنیّت Ùˆ شعور خود را بر روی دگراندیشان Ù…ÛŒ بندند. ÙلسÙÙ‡ ÛŒ اندیشیدن من بر ارجگزاری Ùˆ پشتیبانی از Øقوق Ùˆ شراÙت Ùˆ ارجمندی دگراندیشان است Øتّا اگر در تضاد صد در صد با اÙکارم باشند.
من استدلالم اینست Ú©Ù‡ ما ملّت - مهم نیست به کدوم عقیده ای Ùˆ دینی Ùˆ ایدئولوژیی آویزونیم - بایستی از زهدان همین مسائل Ùˆ معضلات Ùˆ سختیهای باهمزیستی، زائیده شویم Ùˆ به یک دمکراسی نیم بند به قوّه ÛŒ Ùهم Ùˆ درایت انسان ساده مملکتمون برسیم. ما به این زودیها Ùˆ به این ساده گیها از شرّ اینهمه مصیبتهای هزاران ساله راØت نخواهیم شد جانم؛ بویژه سیطره خواهی اخانید پست Ùطرت خونریز. کار داره Ùˆ صبوری Ù…ÛŒ خواد Ùˆ ژرÙبینی Ùˆ گشوده Ùکری. دیگه اینکه، هیچ انسانی، بالذّات نه بد مطلق است نه خوب مطلق. انسان، نواری متØرّک است Ú©Ù‡ دائم زیر ضربآهنگ سوائق Ùˆ گرایشها Ùˆ عواط٠و علایق جور واجور Ù…ÛŒ باشه. بهتره Ú©Ù‡ انسانها را در همین پروسه ÛŒ Ø·ÛŒÙÛŒ ببینیم تا بتوانیم به خوشآرایی Ùˆ پرداخت Ùˆ سنجشگری منشها Ùˆ نگرشهای یکدیگر مدد کنیم. اصل، آراستن همدیگر است؛ نه تخریب همدیگر. مگر ما Ú†Ù‡ چیزهایی را در زندگیهای Ùردیمان تا امروز، آباد Ùˆ سرÙراز کرده ایم Ùˆ متعاقبش از « آبادانی »، Ú†Ù‡ مصائب Ùˆ بدیهائی دیده ایم Ú©Ù‡ اینقدر در Ùکر تخریب Ùˆ خصومت با همدیگر هستیم؟.
Øالا یه چند کلامی مختصر Ùˆ Ù…Ùید در باره ÛŒ مذهب / دین / اعتقادات / خراÙات. ما مذهب را معمولا مجموعه ای تلنبار شده از اعتقادات Ùˆ خراÙات Ùˆ باورها Ùˆ نگرشها Ùˆ توهمات عوام Ù…ÛŒ دانیم Ú©Ù‡ بر هیچ اصل معقولی / راسیونالیستی استوار نیستند. ولی خوب Ú©Ù‡ در بØر قضیه، Ùرو بروی، Ù…ÛŒ بینی Ú©Ù‡ ذات / سرشت / گوهر / مغزه ÛŒ مذهب، همان « سکسوالیته » Ù…ÛŒ باشد. یعنی چی؟. این بدین معناست Ú©Ù‡ پیوند انسان Ùˆ خدا ( Ùعلا بØØ« تصاویرش را به کنار بگذاریم. ) در نهائی ترین Ùرمش، طلب عشقبازی Ù…ÛŒ باشد. اگر لایه های مختل٠مذهب را بسان لباسهای تن در نظر گیریم، آنگاه Ù…ÛŒ توان در واپسزنی Ùˆ روند بیرون آوردن لباسها از تن به عریانی آنچه « مذهب / دین » Ù…ÛŒ باشد به سرعت دست یابیم. چرا ذات مذهب، Øکایت از تمایلات Ùˆ Ùانتزیهای سکسی انسان Ù…ÛŒ کند؟. ریشه یابی مسئله به این بازمی گردد Ú©Ù‡ « سائقه ÛŒ Ø¢Ùرینش / خلقت » در عجین Ùˆ ادغام Ùˆ همبستر شدن سراسر جزئیات است Ú©Ù‡ « چیزی نو » را Ù…ÛŒ Ø¢Ùریند. بنابر این، رابطه ÛŒ خدا Ùˆ انسان Ùˆ کائنات، شطرنج عشقبازیست Ú©Ù‡ انسان را به وجد Ù…ÛŒ آورد Ùˆ شوخکاریها Ùˆ شور Ùˆ Øالهای جنسی اش را در مراسم Ùˆ عبادات Ùˆ سنّتها Ùˆ ادعیه Ùˆ نذر Ùˆ نیازها Ùˆ خیرات Ùˆ غیره Ùˆ ذالک به نمایش Ù…ÛŒ گذارد. انسان برای به دام انداختن معشوقش ( = خدا ) از روشهای گوناگونی استÙاده Ù…ÛŒ کند. این رابطه ÛŒ خدا Ùˆ انسان ( عاشق Ùˆ معشوق ) را Ù…ÛŒ توان در همان اشعار « مولوی Ùˆ ØاÙظ Ùˆ شاهنامه ÛŒ Ùردوسی Ùˆ دیگر شاعران ایرانی » در عالیترین Ùرم به عیان دید. اینکه معشوق، Ú†Ù‡ نامهایی دارد، چندان مهم نیست. برای انسان، اصل اینست Ú©Ù‡ چگونه Ù…ÛŒ تواند به او دست یابد Ùˆ با او همبستر شود. « دین / مذهب »، گذرگاه انسان است برای دست یابی به معشوق Ùˆ عشقبازی با او ( = خدا ) از بهر Ø¢Ùرینشی نو . از این رو، مرگ Ùˆ زندگی، ضرورت زایشهای نو به نوست Ú©Ù‡ از سائقه ÛŒ « سکس » نشات Ù…ÛŒ گیرد. گوهر مذهب / دین، همان سکسوالیته است. از این رو، آنانی Ú©Ù‡ به جای « روشنگری اصل مسئله »، دائم، مذهب را Ù…ÛŒ کوبند Ùˆ خراÙات Ù…ÛŒ شمارند Ùˆ ملعون Ùˆ منÙور Ù…ÛŒ کنند، خبر ندارند Ú©Ù‡ مردم در آن چیز منÙور Ùˆ ملعون شده، تمام لذّت زندگی را درمی یابند. عجبا از ساده بینی چیزنویسان Ùˆ پوزخند صمیمانه ÛŒ مردم. بگذریم از اینکه آخوند جماعت در همین مذهب، ریشه Ùˆ پایه ÛŒ اقتدارگرایی خودش را Ù…ÛŒ بیند Ùˆ دائم آن را ابزار زورگویی Ùˆ جنایتکاری Ùˆ خباثت Ùˆ قدرتپرستی Ù…ÛŒ کند.
در سیطره ÛŒ Øکومت آخوندی، خدا به روزی اÙتاده Ú©Ù‡ آدم از شنیدن نامش نیز، به Øالت تهوّع Ù…ÛŒ اÙته؛ Ú†Ù‡ رسه به اینکه بخواهیم با این هول Ùˆ ولای جنگ بقا در ایران امروز بخواهیم در باره ÛŒ اصل Ùˆ گوهرش نیز بیندیشم. ولی « خدا » را نمی توان در مقولات راسیونالیستی دربند کرد؛ زیرا گوهرش، « آزادی » Ù…ÛŒ باشد Ùˆ پیوسته تراتسÙورماسیونهای رنگارنگ Ùˆ Ø´Ú¯Ùت انگیز Ùˆ معمّایی دارد. یعنی چی؟. بدین معنا Ú©Ù‡ بشر با تمام آن توانائیهای Ùکری Ùˆ عملی اش، هیچگاه نخواهد توانست بر « خدا » چیره شود، برغم آنکه چنین قصد Ùˆ ایده آلی را در سر Ù…ÛŒ پروراند. علتش نیز آنست Ú©Ù‡ « خدا »، در پروسه ÛŒ جویندگی، خودش را Ù…ÛŒ گستراند Ùˆ ما Ùˆ کائنات از Ù…Øصولات، « خودگستری » خدا هستیم. به همین دلیل نمی توانیم از « خدا »، سبقت بگیریم. معضل سبقت ناپذیری خدا، درد نیهیلستگرائی Ùˆ ناتوانی انسان در شهوت اÙتدار خواهی اش بر « خدا » Ù…ÛŒ باشد. ابزار ساختن از نام « خدا » Ùˆ بسیاری از ایده آلهای بشری را نبایستی با مسئله ÛŒ « خدا »، اینهمانی بدهی Ùˆ ناله Ùˆ شکایت سر دهی؛ بلکه بیش از هر چیز در این باره بیندیش Ú©Ù‡ « خدا »، نه خیر اعلاست. نه قاضی اخرویست. نه قصّاب قیامت. نه پاداش دهنده ÛŒ مومنان Ùˆ جزا دهنده ÛŒ Ú©Ùّار Ùˆ غیره Ùˆ ذالک. « خدا » را باید جست – Ùˆ - جو کرد در آن گستره ها یی Ú©Ù‡ نامیده Ù…ÛŒ شود؛ ولی بی نام Ùˆ نشان Ù…ÛŒ باشد. بØØ« Øکومتگران ما از اخانیدش بگیر تا مثلا سکولار خواهان برونمرزی، بØØ« قدرتخواهی مطلق است Ùˆ به « پرسمان خدا »، هیچ ربطی ندارد؛ سوای « ابزار سازی » آن ( Ùرق نمی کنه. Ú†Ù‡ تائیدی، Ú†Ù‡ انکاری ) از بهر دوام قدرت یا رسیدن به قدرت. من همچنان تاکید Ù…ÛŒ کنم تا بØØ« خدا را نتوانیم مستدل در باره اش بیندیشیم Ùˆ Ú¯Ùت – Ùˆ – شنود ارزشمند داشته باشیم، نخواهیم توانست در بازگشایی بسیاری از Ùلاکتهای اجتماعی ایرانزمین، گامی مثبت Ùˆ بار آور برداریم.
اینکه Øالا چرا بایستی خدا را در مرکز بØØ« قرار داد؛ نه مثلا دانش Ùˆ سکولاریته ( ایضا نو نوارش! ) Ùˆ مدرنیته Ùˆ یا نمیدونم اقتصاد Ùˆ غیره Ùˆ ذالک. باید عرض کنم Ú©Ù‡ علّت پرنسیپی Ùˆ Ùونکسیونالیستی داره. یعنی چی؟. یعنی اینکه با تعری٠و ØªØ´Ø±ÛŒØ Ùˆ بازشکاÙÛŒ Ù…Ùهومی به نام خدا، از یک طرÙØŒ نه تنها به سنجشگری تصاویر متعدّد آن در تاریخ Ùˆ Ùرهنگ ایرانزمین رو Ù…ÛŒ آوریم، بلکه نقش Ùونکسیونالیستی آن را در مناسبات انسانهای یک سرزمین نیز روشن Ù…ÛŒ کنیم. من قبلا در چند تا از جستارهایم اندیشیده بودم Ú©Ù‡ خدا، خودش را در گیتی Ùˆ کائنات Ù…ÛŒ گستراند Ùˆ Ú©Ùر Ùˆ شرک Ùˆ Ù†Ùاق Ùˆ ارتداد Ùˆ امثالهم از چهره های رنگارنگ خدا هستند Ùˆ آسیب زدن Ùˆ غارت Øقوق آنها، آزردن Ùˆ Ú©Ùشتن خداست. کسی Ú©Ù‡ دقیق در باره ÛŒ این مطلبم بیندیشد Ùˆ Ùقط یه ارزن شعور داشته باشه، متوجّه Ù…ÛŒ شود Ú©Ù‡ من ریشه ÛŒ تصویری Ùˆ اقتدار الهی Ùقها را درو کرده ام Ùˆ « پرنسیپ قداست جان Ùˆ زندگی در Ùرهنگ ایرانی را » Ùˆ همچنین برای دلخوشکنی چیز نویسان دنباله رو، Ù„Øا٠پاره ÛŒ « اعلامیه ÛŒ Øقوق بشر » را نه تنها به Øقّ دگراندیشی Ùˆ دگرزیستی Ùˆ دگرسان بودن انسانها گره زده ام؛ بلکه ضمانت Ùˆ Øقّانیّت آن را به چیزی پیوند زده ام Ú©Ù‡ خاصمان انسان از نام آن برای Ú©Ùشتن Ùˆ نابودی دگراندیشان، سوء استÙاده Ù…ÛŒ کنند. در این جدل Ùکری با مدّعیان Øکومت ولی Ùقیه، تصوّر Ù†Ú©Ù† Ú©Ù‡ آخوندها Ùˆ ملّایان Ùˆ طلّاب Ùˆ امثالهم، خاموش خواهند نشست. خیر!. آنها در رقابت با اندیشنده گان مستقل Ùˆ دلیر Ùˆ کستاخ Ùˆ ایده Ø¢Ùرین، مجبور Ù…ÛŒ شوند Ú©Ù‡ در یک مصا٠Ùکری / عقیدتی / مذهبی / آزادمنشی بیایند Ù…Øصول اندیشیدنهای متÙکّران خویشاندیش را از همان اعتقادات خودشان، استنتاج کنند تا همچنان، امیدی به بقای مذهب Ùˆ عقیده خودشون Ùˆ Ù†Ùوذ در پولیتیک داشته باشند؛ ولی خبر ندارند Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ آهن داغی را در دست گرÙته اند!. در نتیجه، مجری Ùˆ ضامن Ùˆ گسترنده ÛŒ ایده ها Ùˆ اÙکار متÙکّران خویشاندیش، خواه ناخواه همانانی خواهند شد Ú©Ù‡ بر ضدّ Ùرهنگ مردم هستند. دقیقا چنین اتّÙاقاتی در تاریخ تÙکّر Ùˆ مبارزات اجتماعی Ùˆ سیاسی باختر زمینیان نیز به ÙˆÙور دیده Ù…ÛŒ شود. آنچه را مثلا « ایمانوئل کانت ( 1724 – 1804 Ù…. ) » اندیشید، تمام تئولوگهای کاتولیک Ùˆ پروتستان از اناجیل بیرون کشیدند. نتیجه ÛŒ مثبت آن این بود Ú©Ù‡ اقتدار اصØاب کلیسا به دست خودشان ساقط شد Ùˆ بÙعدی خردمندانه Ùˆ انسانی گرÙت. کسانی Ú©Ù‡ نامه های زندان Ùˆ آثار « آنتونیو گرامشی ( 1891 - 1937 Ù…. ) » را خوانده Ùˆ Ùهمیده باشند، Ù…ÛŒ دانند Ú©Ù‡ « گرامشی »، ایده ÛŒ دادگری اجتماعی را در تاثیر پذیرÙتن از اÙکار « مارکس » توانست از روان Ùˆ Ùرهنگ ایتالیائی استنتاج کند. اینست Ú©Ù‡ در Øزب کمونیست Ùˆ اØزاب سوسیالیست ایتالیا، هیچکس تره نیز برای « مارکس » خورد نمی کنه؛ زیرا آلمانیه Ùˆ روان بیگانه؛ ولی آرمان Ùˆ ایده آل « مارکس » را بر اساس Ùرهنگ Ùˆ منش ایتالیائی در زندگی عملی اجرا Ù…ÛŒ کنند Ùˆ دنبالش Ù…ÛŒ روند.
در این زمینه، همچنان تاکید کنم Ú©Ù‡ تا امروز به ذهنیّت وامانده Ùˆ مقلّدی Ùˆ متشرّعی مبارزان Ùˆ چیزنویسان جور واجور در عرصه های کشمکشی « خوبترین خوبان ایرانزمین در خارج Ùˆ داخل مرزها » هنوز، این « شاهکلید راهگشانده » خطور نکرده است Ú©Ù‡ انسان Ù…ÛŒ تواند در « Ù…Ùاهیم Ùˆ اصطلاØات Ùˆ تصاویر دشمن » از در نبرد Ùˆ سنجشگری Ùˆ مرز بندی Ùکری Ùˆ پیکار Ùˆ تلاش برای ریشه بر اÙکندن دشمن بر آید. تشخیص این مسئله به ذکاوت Ùˆ تیز هوشی Ùˆ بینش عمیق Ùردی بازبسته است. مسئله ÛŒ اجتماع ما Ùˆ مقوله ÛŒ « قدرت Ùˆ آتوریته »؛ سوای مقولات مشابه در کشورهای دیگر؛ بویژه باختر زمین Ù…ÛŒ باشه. هرم قدرت در سرزمین ما، Ùونکسیونش با سرزمینهای دیگر کاملا متÙاوته؛ زیرا کسب قدرت Ùˆ آتوریته Ùˆ Ù†Ùوذ داشتن به پیش شرطها Ùˆ ظراÙتها Ùˆ علل اجتماعی – روانی Ùˆ Ùرهنگی بازبسته Ù…ÛŒ باشد Ú©Ù‡ بدون پشتوانه ÛŒ اساطیری نمی تواند هرگز کاربردی داشته باشد.Ø› یعنی هر قدرتمداری Ùˆ آتوریته ای در Ùراسوی قدرت Ùˆ آتوریته اش به چهره هایی از اساطیر یک ملّت، تکیه دارد. سلاطین بی لیاقت ایران مجبور بودند Ú©Ù‡ برای ماندن در قدرت، خود را به Ù†ØÙˆÛŒ با چهره های شاهنشاهی اساطیر ایرانی، اینهمانی بدهند؛ وگرنه با شورشها Ùˆ مخالÙتهای مردم روبرو Ù…ÛŒ شدند.
3- جنگ انبیاء و مومنانشان با قلب تپنده ی کائنات.
هزاره ها، انسان در زمین Ùˆ آسمان از هر چیزی Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ دید Ùˆ تجربه Ù…ÛŒ کرد، غرق در Ø´Ú¯Ùتی Ù…ÛŒ شد Ùˆ در آتش کش٠راز پدیده ها، شب تا به ØµØ¨Ø Ù…ÛŒ سوخت Ùˆ در Ùکر Ùرو Ù…ÛŒ رÙت. روزگارانی چند، سپری شدند Ùˆ بشر، رÙته رÙته توانست به Ú©Ø´Ù Ùˆ شناخت Ù…Øیط پیرامونش Ùˆ ژر٠دریاها Ùˆ ستیغ کوهها Ùˆ بسیاری از کنج Ùˆ کناره های زیستبومش Ùˆ طبیعت دست یابد Ùˆ آنقدر شوق Ùˆ ذوق Ú©Ø´Ùیّات Ùˆ اختراعاتش، او را به وجد آوردند Ú©Ù‡ در صدد Ú©Ø´Ù Ùˆ شناخت منظومه ÛŒ شمسی Ùˆ سیّارات بسیار دور نیز برآمد. پا به پای تمام این دارائیهای جÙسته Ùˆ یاÙته Ùˆ Ø¢Ùریده، روزی، روزگاری نه چندان دور نیز از راه رسید Ú©Ù‡ « انسان » خودش، به بزرگترین « پرسش معمّایی » تبدیل شد Ùˆ دریاÙت Ú©Ù‡ خودش Ù…ÛŒ تواند « مرکز کائنات » باشد Ùˆ آنچه را با اتیکت « خدا » در Ùراسوی کائنات، جای داده است، همان چیز، « تصویر ایده آلی خودش » هست. سپس، شیّادانی در جوامع پیدا شدند Ú©Ù‡ خود را مامور Ùˆ رسول قاهری جبّار قلمداد کردند Ùˆ رسالت نجات انسانها را از آلوده شدن به دنیا، ندا در دادند. اینکه نه انسان؛ بلکه « خدا ( بØØ« تصاویرش را Ùعلا بگذاریم کنار. ) » تنها مرکز Ùˆ Ù…Øور کائنات Ù…ÛŒ باشد، Ú†Ù‡ از Ù„Øاظ تئوریک، Ú†Ù‡ از Ù„Øاظ پراکتیک، شعار رسالتی انبیاء در جهان شد Ùˆ به Øول Ùˆ Øوش همین « مرکزیّت خدا؛ نه انسان » تا امروز چرخیده است. سراسر نصوصی Ú©Ù‡ به غلط Ùˆ از روی اغراض Ùˆ سوائق قدرتپرستی Ùˆ منÙعتخواهی بیشمار Ùˆ کسب امتیازها برای مومنین Ùˆ عابدون برچسب « مقدّس » خورده اند، همه Ùˆ همه، « اعلامیّه های شیپوری جنگ با انسانها » Ù…ÛŒ باشند؛ یعنی انسانهایی Ú©Ù‡ هر کدام به تنهایی، قلب تپنده ÛŒ کائنات هستند.
مبارزه Ùˆ جنگ انبیاء با انسانها، بØØ« « قدرت Ùˆ Øاکمیّت استبدادی بر وجدان Ùˆ هستی » انسانها Ù…ÛŒ باشد. مبارزه Ùˆ کشمکشیست مابین « الاهان Ùرا کائناتی با بÙتها Ùˆ خدایان زمینی بر سر استقلال یا اسارت بشر ». در این زمینه است Ú©Ù‡ برای مبلّغان Ùˆ رسولان الاهان Ùراکائناتی، اصل Ùˆ مسئله ÛŒ « پرسش » از منÙورات Ù…ÛŒ باشد؛ زیرا « پرسشگری » با « بدیّهیّات Ùˆ مسلّم پنداشته ها » به شدّت در تضاد Ùˆ تناقض Ùˆ ستیز Ù…ÛŒ باشد. اینکه چرا Ùˆ چگونه شد Ú©Ù‡ بشر به چنین « میدان جنگی »، گرÙتار آمد، مبØثیست طولانی؛ ولی مختصر Ùˆ Ù…Ùید Ù…ÛŒ توان Ú¯Ùت Ú©Ù‡ انسان، Ú†Ù‡ بخواهد Ú†Ù‡ نخواهد در پروسه ÛŒ زندگی اش، همواره به چیزی Ùراسوتر از دایره ÛŒ خودش، متمایل Ù…ÛŒ باشد. خواه اندیشیدن باشد. خواه خواستن باشد. خواه اختراع Ùˆ کش٠چیزی باشد. در هر صورت، انسان Ù…ÛŒ خواهد « Ùراتر از دایره ÛŒ خودش »، یک « معیار Ùˆ سنجه ای » را داشته باشد Ú©Ù‡ بتواند بر شالوده ÛŒ آن، از چند - Ùˆ – چون Ùˆ ارزشیابی تمایلاتش، مطمئن شود. این گونه است Ú©Ù‡ انسان از « اÙÙ‚ چشمگیر Ùˆ مه آلود Ùˆ ناکجامجهولی Ùراسوی خودش » به شوق Ùˆ جنب – Ùˆ – جوش Ù…ÛŒ آید. مهم نیست چنان اÙÙ‚ جذّابی را « Øقیقت » بنامد یا « خدا / زیبایی / هاله ÛŒ کبریایی Ùˆ قدّوسی » بنامد. یا « سرای دیگر » بنامد. یا « سوسیالیسم / کمونیسم / سکولاریسم / یا انواع Ùˆ اقسام ایسمهای Ù¾Ùر طمطراق دیگر » بنامد. یا هر نام دلخواه Ùˆ آرزویی دیگری Ú©Ù‡ باشد. اصل مسئله، جاذبه های چشمگیر آن معمّاهائیست Ú©Ù‡ در جو٠نامها، به انسانها چشمک Ù…ÛŒ زنند Ùˆ قند در دلشان، آب Ù…ÛŒ کنند.
شاید تا کنون به ذهن هیچکس خطور نکرده باشد تا از خودش بپرسد، آیا در بطن « ایده آلگرایی انسانها »، رمز Ùˆ راز Ùلاکتهای انسانها نیز، ریشه ندارد Ú©Ù‡ ممکن است علّت تمام دردهای ریز Ùˆ دÙرÙشت Ùردی Ùˆ اجتماعی آنها باشند؟. آیا آنچه Ú©Ù‡ منشاء Ùˆ نیّت خیرخواهی Ùˆ انساندوستی دارد، خودش، علّت Ùˆ منشاء ضدّ انسانی ندارد؟ هر چقدر انسان در باره ÛŒ چند - Ùˆ – چون هستی خودش Ù…ÛŒ اندیشد Ùˆ Ù¾Ùرس – Ùˆ – جو Ù…ÛŒ کند به همان اندازه، شناخت معمّای وجودش، پیچیده تر Ùˆ سرگیجه آورتر Ù…ÛŒ شود. ولی نکته ای Ú©Ù‡ نباید از آن غاÙÙ„ شد، اینست Ú©Ù‡ « انسان بی پرسش »، اساسا انسان نیست؛ بلکه Øیوان است Ùˆ پیکری انسان نما دارد. آنچه Ú©Ù‡ تاریخ انسان را Ù…ÛŒ Ø¢Ùریند Ùˆ Ø´Ú©Ù„ Ù…ÛŒ دهد ØŒ همواره « اÙکار Ùˆ ایده ها Ùˆ تصاویری » هستند Ú©Ù‡ انسان از خودش دارد. رویدادهای تاریخ انسان، زمانی Ù…ÛŒ توانند پدیده های تاریخی Ùˆ علیّتی از آب در آیند Ú©Ù‡ انسان، « ایده ای / Ùکری / نگرشی Ùˆ امثالهم » را در « قالب مذهبهای Ùراکائناتی یا کاملا زمینی » بریزد تا بتواند کاری کارستان را در اجتماع به پیش ببرد. خواه در جهت آبادانی Ùˆ سازنده Ú¯ÛŒ باشد. خواه در سمت Ùˆ سوی ویرانگری Ùˆ نابودی Ùˆ تخریب Ùˆ متلاشی کردن. در تاریخ گذشته های بسیار دور انسان، خدایان Ùˆ مذاهب قدرت / خونخواهی / سکس / تمایلات / نظم Ùˆ اغتشاش Ùˆ غیره Ùˆ ذالک وجود داشته اند Ùˆ همچنان به قوّت خود در ذهنیّت Ùˆ روان انسانها باقی Ùˆ Ùعّال هستند؛ زیرا انسان، یا به « خدایی Ùراسوی کائنات »، ایمان دارد یا به « بÙتی بر روی زمین ». بشر، هیچگاه بدون خدا نبوده Ùˆ نیست. همانطور Ú©Ù‡ خدا، بدون انسان، بی معنی Ùˆ پوچ Ùˆ هیچ است. « انسان Ùˆ خدا »، دو روی یک سکّه اند Ú©Ù‡ قلیلی از انسانهای Ùرهیخته به چنین دور رویه ای ØŒ آگاهند Ùˆ استقلال Ùکر Ùˆ منش دارند. ولی کثیری میلیونی از انسانها هستند Ú©Ù‡ به چنان دو رویه گی، هیچ استشعاری ندارند؛ در نتیجه، مقهور Ùˆ ذلیل Ùˆ عبید Ùˆ برده ÛŒ تصویری از تصاویر خدا Ùˆ موکّلان آنها Ù…ÛŒ شوند مثل میلیونها ایرانی Ú©Ù‡ عبید Ùˆ ذلیل « الله مستبد Ùˆ میر غضّب » شده اند Ùˆ راز Ùلاکتها Ùˆ مصیبتها Ùˆ Øقارتها Ùˆ صغارتهای خود را نمی دانند کجاست Ùˆ چیست؟. ///