بویِ عطر آش کف دست هايم را پياله کرده
1

چراغ‌های شب را خاموش کن ، به آشپزخانه بيا

بویِ عطر آش کف دست هايم را پياله کرده

برای ياس‌های باران خورده‌ات

ما پهناورتر از ميز و بشقاب می‌شويم

حتا اگر کوير در نفس چنگال هايمان کوير شود

ما پهناورتر

از ياس‌های باران‌خورده می‌شویم.



2

زير آفتاب

سياه نقش می‌زند

آفتاب پرست کور

روی فولاد

ميان سرب

محراب

جای خوبی نيست -

صدف چشم به دريا بده

به قايقت

کناره ای



3

زُل می‌زنی به من یا

شکِ خیره،

تورا بی‌قرار کرده؟

دنده عقب می‌زنی

سنگلاخ‌ها زیادی زیرِ پایت عرضِ وجود می‌کنند

از کوهِ امروز به دریا نمی‌رسی

و زبانِ سنگلاخ‌ها از گوشِ تو دل نمی‌کَند

کتابِ دیروز ورق می‌خورد، بسته نمی‌شود

بی نقش وُ بی‌بست

جلدِ کتاب تو می‌شوم

بر دیروزهای رفته

خط تیره‌ای بکش،
تویِ ذوقِ من نمی‌زنی
برگرد!
تویِ ذوقِ من نمی‌زنی
------

از میانِ « پاره‌هایِ » چاپ نشده‌

رباب محب

پائیز دوهزارو هفت