/ صدای شاعر /رباب Ù…Øب
بوی٠عطر آش ک٠دست هايم را پياله کرده
1
چراغ‌های شب را خاموش کن ، به آشپزخانه بيا
بوی٠عطر آش ک٠دست هايم را پياله کرده
برای ياس‌های باران خورده‌ات
ما پهناورتر از ميز و بشقاب می‌شويم
Øتا اگر کوير در Ù†Ùس چنگال هايمان کوير شود
ما پهناورتر
از ياس‌های باران‌خورده می‌شویم.
2
زير Ø¢Ùتاب
سياه نقش می‌زند
Ø¢Ùتاب پرست کور
روی Ùولاد
ميان سرب
Ù…Øراب
جای خوبی نيست -
صد٠چشم به دريا بده
به قايقت
کناره ای
3
زÙÙ„ می‌زنی به من یا
شک٠خیره،
تورا بی‌قرار کرده؟
دنده عقب می‌زنی
سنگلاخ‌ها زیادی زیر٠پایت عرض٠وجود می‌کنند
از کوه٠امروز به دریا نمی‌رسی
و زبان٠سنگلاخ‌ها از گوش٠تو دل نمی‌کَند
کتاب٠دیروز ورق می‌خورد، بسته نمی‌شود
بی نقش و٠بی‌بست
جلد٠کتاب تو می‌شوم
بر دیروزهای رÙته
خط تیره‌ای بکش،
توی٠ذوق٠من نمی‌زنی
برگرد!
توی٠ذوق٠من نمی‌زنی
------
از میان٠« پاره‌های٠» چاپ نشده‌
رباب Ù…Øب
پائیز دوهزارو Ù‡Ùت