در هفته گذشته گفته شده است که علت طوفان و سیل تهران و شمال کشور بد حجابی زنان بوده است. این اظهارات مرا به یاد قانون آمیختگی در ذهنیت ابتدایی انداخت . (کار کرد های ذهنی در جوامع عقب مانده صفحات 138-133) . در زیر چند سطری از آن مطلب را می آورم :

"ذهن انسان ابتدایی نه فقط توالی زمانی رویدادهایی را که بسیار اثرگذارند اغلب درک نمی کند بلکه او غالباً و سرسختانه معتقد به نوعی توالی زمانی دیگری است که از تجربه ناشی نمی شود. زیرا تجربه همچنان که برای انسانهای ابتدایی آموزنده نیست همان طور نیز در از میان بردن پندارهای آنان عاجز است. همچنان که قبلاً در نمونه های بی شماری ملاحظه کرده ایم ذهن آنان تحت تأثیر تجربه قرار نمی گیرد و تجربه بر آن بی اثر است. بنابراین هنگامی که آنان ردای مبلغان مسیحی را مسئول خشکسالی می دانند یا شیوع یک بیماری را به یک تمثال نسبت می دهند، این اعتقاد صرفاً بر اثر توالی زمانی رویدادها حاصل نشده است. چون ذهن آنان تحت تأثیر توالی زمانی قرار نمی گیرد که آن را رابطۀ علّی میان دو رویداد بداند. فرآیند ذهنی آنان در این خصوص متفاوت با فرآیند فوق و بسیار پیچیده تر از آن است. آنچه را تجربه و انتظام طبیعی پدیده ها می نامیم چیزی نیست که ذهن انسان ابتدایی آمادگی درک آن را داشته باشد و از آن متأثر شود. برعکس، ذهن او را تعداد زیادی بازنمایی های جمعی به خود مشغول داشته اند و بر پایه آنها ، چیزها – هر چه می خواهند باشند – خواه موجودات زنده باشند، خواه اشیای بی جان و خواه ابزارهایی که انسان ساخته است، همۀ اینها همیشه خود را انباشته از خواص عرفانی به ذهن او عرضه می کنند. در نتیجه در حالی که ذهن او اغلب به نسبتهای عینی میان اشیاء بی اعتناست اما به پیوندهای عرفانی خواه مجازی خواه واقعی توجه زیادی می کند. این پیوندهای از پیش شکل گرفته شدهاند و از تجربۀ روابط عینی که در حال حاضر وجود دارند به دست نمی آیند، بلکه برعکس، تجربه در برابر آنها ناتوان است ] یعنی تجربه نمی تواند پیوندهای از پیش شکل گرفته شده را بر هم بزند و به جایشان روابط عینی را بنشاند[
بنابراین دیگر نمی کوشیم که علت این پیوندها را در سستی ذهن انسانهای ابتدایی یا در همبستگی بازنمایی ها ] = تدعی معانی[ یا در کاربرد نادرست اصل علیت یا در این خطا که: «پدیدۀ نخست علت پدیدۀ دوم است» جستجو کنیم. به سخن دیگر ما نمی کوشیم که فعالیت ذهنی انسانهای ابتدایی را همانند فعالیت ذهنی خودمان ، اما در مرحلۀ مقدماتی تری ، بدانیم بلکه بیشتر پیوندهای عرفانی میان بازنمایی های جمعی آنان را، فی نفسه ، بررسی می کنیم و پی خواهیم برد که آیا این پیوندها و ارتباطهای عرفانی تحت قانونی عمومی قرار دارند و آیا آنها بر شالودۀ مشترکی متکی اند که سبب می شوند آنها را ذهنیت ابتدایی اغلب در موجودات زنده و اشیاء حس کند؟ در همه این پیوندهای عرفانی همیشه یک عنصر وجود دارد که به شکلهای گوناگون و به درجات مختلف خود را نشان می دهد و آن نوعی «آمیختگی» است که بخشی از بازنمایی های جمعی آنان را تشکیل می دهد. به همین دلیل این اصل را که ویژۀ ذهنیت «ابتدایی» است و بر پیوندها و پیش پیوندهای بازنمایی هایش حاکم است به سبب فقدان اصطلاح مناسبتری، آن را قانون آمیختگی (the law of participation) می نامیم.
واژۀ عرفانی را در معنای دقیقاً تعریف شده اش به کار می برم وآن را چنین تعریف می کنم که منظور از ذهنیت «عرفانی»، ذهنیتی است که به نیروها و تأثیرات و اعمالی اعتقاد دارد که گرچه آنها را از طریق حواس نمی تواند درک کند اما وجودشان را واقعی می پندارد. به دیگر سخن ، واقعیتی که انسانهای ابتدایی را احاطه کرده است خود سرشتی عرفانی(یا جادویی) دارد.
در نظر انسان ابتدایی هیچ پدیده ای نیست که صرفاً پدیده ای فیزیکی باشد، البته به آن معنایی که ما اصطلاح «فیزیکی» را به کار می بریم. تموج آب ، وزش باد، ریزش باران، یک صورت ، یک رنگ و هر پدیده طبیعی دیگری را به آن شکلی که ما آن را درمی یابیم یعنی این پدیده ها را به صورت ترکیب حرکاتی که نسبت مشخص و معینی با حرکات پیش و حرکات پس از خود دارند انسان ابتدایی درک نمی کند.
در حقیقت اندامهای ادراک او تغییر مکان جسمی را همانند ما درک می کند، مثلاً ذهن انسان ابتدایی طبق تجربه های پیشین خود اشیای مشابه را به آسانی تشخیص می دهد. خلاصه کلام آنکه همه فرایندهای فیزیولوژیکی و روان شناختی ادراک در او همانند ما صورت می گیرند، اما نتیجه این فرآیندها بی درنگ در هاله ای از آگاهی پیچیده قرار می گیرد که این آگاهی زیر سلطه بازنمایی های جمعی است. انسانهای ابتدایی با چشمانی همانند چشمان ما به جهان می نگرند ، اما ذهن آنان جهان را همانند ذهن ما درک نمی کند. " 5 مرداد 94