این مصاحبه روز سه شنبه پنجم خرداد 94 در روزنامه فرهیختگان صفحه 10به مناسبت سالروز مرگ مارتین هایدگر فیلسوف آلمانی منتشر شده است. مصاحبه کننده : خانم زهرا سلیمانی اقدم

پرسش - حجم قابل توجهی از کتاب‌های هایدگر و ترجمه آثار شارحان وی در قیاس با آثار دیگر متفکران در یک سال اخیر در یک فرایند عجیب رو به رشدی قرار گرفته است. آیا پرداختن به هایدگر را در این حد و اندازه در ایران امری مفید می دانید یا مسائل دیگری مطرح است که این چنین فضایی را رقم زده است.
پاسخ - از اینکه تعداد چوپانان رو به افزایش است و خود من هم در آینده به آنان خواهم پیوست شاید چندان هم شگفتی آور نباشد. شاید اعتراض کنید و بپرسید چوپانان چه ربطی به آثار هایدگر و شارحان فلسفه او دارند؟ پاسخ این است که هایدگر شخصیت عجیبی داشت، به استادش ادموند هوسرل که یهودی بود هم عشق می‌ورزید و هم نفرت؛ عاشق دانشجوی یهودیش هانا آرنت بود و از نژاد بهودی بیزار و متنفر. این‌ها حقایق شناخته شده ای هستند. همین عشق و تنفر را هایدگر نسبت به پیامبران بنی اسرائیل دارد. در اساطیر یهودی آمده است که اکثر پیامبران یهودی چوپان بوده‌اند. البته به نظر من اساطیر یهودی می‌خواهند بگویند که عوام در حکم گله‌ اند بنابر این باید چوپانی باشد تا گله را هدایت کند. هایدگر به تقلید از پیامبران بنی اسرائیل خود را چوپان می‌خواند؛ اما چوپان «هستی». پیامبران یهود خود را فرستاده خدا می‌دانستند و هایدگر هم خود را پیامبر «هستی» می‌داند. بعضی از فیلسوفان غربی این پرسش را برای پیروان هایدگر مطرح کرده‌اند که چرا طی 2500 سال که از عمر فلسفه غرب می گذرد کسی از سوی « هستی» به پیامبری مبعوث نشد؟ وچرا پس از 25 قرن سکوت قرعه فال به نام هایدگر زده شد؟ هر وقت از هایدگر درباره جنایات نازی‌ها سؤال می‌شد در پاسخ می‌گفت : «این‌ها در برابر فراموشی "هستی" چیزی نیستند». می‌بینیم که سخن هایدگر شبیه به سخن پیامبران بنی اسرائیل است. آنان نیز می‌گفتند چون بشر خدا را فراموش کرده است چنین بلاهایی بر سرش می‌آید. هایدگر فقط به جای اینکه بگوید خدا، می‌گفت «هستی». هایدگر دراین باره که چرا چوپان " هستی" است می گوید : " انسان سرور هستنده ها نیست. انسان فقط چوپان هستی است. در این مقام حقیر او نه تنها چیزی را از دست نمی دهد بلکه چیز ( عظیمی ) یعنی حقیقت هستی را به دست می آورد. (...) انسان در جوار هستی جای دارد " .هایدگر بر 25 قرن فلسفه غرب یا "متافیزیک " خط بطلان می‌کشد و خواهان بازگشت به عصر پیش از افلاطون است، یعنی عصر اسطوره ای – شعری یونان باستان. فرهنگ ما هم کمابیش در عصر اسطوره ای – شعری درجا می زند، پس آثار هایدگرو پست مدرنیست‌ها مسکن یا آرام بخشی می‌شوند برای درد عقب افتادگی فرهنگی و اجتماعی مان.
اگر ما فاقد فرهنگ عقلانی هستیم چه باک، هایدگرو پست مدرنیست‌ها هم عقل و عقلانیت و علم را مردود دانسته‌اند. هایدگر گفته است علم مردود و مکروه است ولی شعر و اسطوره را باید پرستید و در ستایششان سخن گفت.
اگر ترجمه آثار هایدگر و شارحان فلسفه او از حد متعارف بگذرد نشانه نوعی بحران عقلانیت در جامعه ما است. اکنون ما شاهد ترجمه آثار فیلسوفان نازی مانند هایدگر و کارل اشمیت هستیم. اگر ادعای برخی از منتقدان پست مدرنیسم درست باشد و فاشیسم پیشگام نظریه‌های پست مدرنیستی بوده باشد در آن صورت باید گفت که روشنفکرانی که دست به ترجمه این گونه آثار می‌زنند – از هر طیف و عقیده ای که باشند ، خواسته یا نخواسته - در صدد پایه ریزی فرهنگ فاشیسم در جامعه ما هستند و این زنگ خطری است که باید به آن توجه کرد.

انتشار «دفترچه‌های سیاه» هایدگر چنان بحران عظیمی در محافل آکادمیک آلمان به وجود آورده که رئیس «انجمن هایدگر» چند ماه پیش از مقام خود کناره گیری کرد و دانشگاه فرایبورگ که هایدگر در آنجا کرسی استادی داشته است می‌خواهد این کرسی را منحل کند تا دیگر نامی از هایدگر در ارتباط با این کرسی به میان نیاید. این تحولات طی چند ماه گذشته و پس از انتشار « دفترچه های سیاه» هایدگر روی داده اند. آیا مترجمان آثار هایدگر و شارحان فلسفه او قصد دارند که این مسائل را به گونه ای مثلاً به شکل پیشگفتار در ترجمه‌هایشان متذکر شوند؟
پرسش - هایدگر به عنوان متفکری که اندیشه و زبانی دشوار برای فهم دارد، پرداختن مترجمان تازه کار به آثار وی چه آسیب‌هایی را متوجه فهم اندیشه وی می‌کند؟
پاسخ - خواندن آثار هایدگر حتی برای آلمانی زبانان دشوار است. ویکتور فاریاس (که یک پناهجوی اهل شیلی بوده) کتابی نوشته است با عنوان «مارتین هایدگر و نازیسم» که ترجمه فرانسوی آن (1987) غوغایی در فرانسه به پا کرد و همچون بمبی بود که خانه و کاشانه پست مدرنیست‌ها را منهدم کرد. فاریاس مدتی دانشجوی هایدگر بود، روزی به هایدگر می گوید که قصد دارد کتاب «هستی و زمان» او را به اسپانیایی ترجمه کند. هایدگر حیرت زده به فاریاس می‌گوید که تصور نمی‌کند زبان‌های اسپانیایی، ایتالیایی و فرانسوی توانایی بیان اندیشه‌های او را داشته باشند. خیلی از فیلسوفان و زبان شناسان غربی معتقدند که میان زبان و تفکر ارتباط تنگاتنگ وجود دارد و ظاهراً هایدگر هم بر همین نظر بوده و اعتقاد داشته است که اندیشه او از زبان آلمانی انفکاک ناپذیر است. در اینجا لازم است در مورد نازی بودن هایدگر توضیح بیشتری داده شود. البته بعضی ها نه فقط در ایران بلکه در غرب وبویژه در فرانسه منکر نازی بودن هایدگر می شوند یا آن را به پای نادانی و بی تجربگی او می گذارند وآن را امری عرضی می دانند نه این که نازیسم را پایه و اساس فلسفه هایدگر بدانند..هانس گئورگ گادامر در کتاب "مارتین هایدگر و ناسیونال سوسیالیسم" مقاله ای دارد با عنوان " سطحی نگری و نادانی : در باره انتشار کتاب ویکتور فاریاس"( صفحات 144-141).
او مقاله خود را چنین آغاز می کند : "حساسیتی که کتاب ویکتور فاریاس در باره هایدگر و نازیسم در فرانسه بر انگیخته حیرت آور است. گرچه فرانسویان آثار این متفکر بزرگ( یعنی هایدگر) را غالبا با احترام می خوانند؛ولی این حساسیت نشان می دهد که دانش فرانسویان در باره رایش سوم چقدر کم است. در این فقدان آگاهی ( از نازی بودن هایدگر ) ممکن است ستایشگرانش نقش داشته اند. زیرا آنان با بی اهمیت نشان دادن این موضوع و دفاع از هایدگر با این استدلال که او پس از یک سال بر اثر تجربیات نومیده کننده اش در مقام رئیس دانشگاه ( فرایبورگ) با ناسیونال سوسیالیسم "قطع" رابطه کرده است.(...) بسیاری کسان در آلمان از این که هایدگر با حزب ناسیونال سوسیالیسم قطع رابطه نکرده است شگفت زده نمی شوند. (...) گاهی اوقات مدافعان هایدگر در ستایش از این متفکر بزرگ خود را با این استدلال راضی می کنند که خطای سیاسی او با فلسفه اش هیچ ارتباطی ندارد. ولی آنان در نمی یابند که چنین دفاعی از هایدگر چه توهین بزرگی به این متفکر مهم است."
گادامر که دانشجوی هایدگر و خودش هم نازی بوده است علنا می گوید که میان فلسفه هایدگر و نازی بودن او ارتباط وجود دارد و هر کس منکر این ارتباط شود به هایدگر توهین بزرگی کرده است!

پرسش - اما با این تفاسیر چنانچه شاهدیم متون هایدگر به عنوان پروژه‌های فوق لیسانس و دکتری توسط دانشجویان ترجمه می‌شود یا افراد برای اولین حضور در فضای مترجمی و خودنمایی به سراغ هایدگر می‌روند.
پاسخ - امیدوارم دانشجویان در کارشان موفق باشند اما باید این نکات را در نظر داشت که برتراند راسل می‌گوید که «زبان در نوشته‌های هایدگر دیوانه شده است» و من به این جمله راسل این جمله را اضافه می‌کنم که «به تبعیت از هایدگر، زبان در نوشته‌های پست مدرنیست‌ها حتی دیوانه تر نیز شده است». بندتو کروچه که هگلی و حامی موسولینی بود مدعی است که نوشته‌های هایدگر «مایه ننگ فلسفه اند». کارل گوستاو یونگ معتقد بود که زبان نوشته‌های هایدگر ، زبان یک روان نژند است. گرچه چنین بیمارانی در تیمارستان به سر نمی‌برند ولی به نظر او آنان در مجاورت آن هستند. حالا چگونه رمز این زبان مغلق را دانشجوی ایرانی کشف می‌کند من شخصاً نمی‌دانم.
پرسش - به نظر شما چگونه می‌توان از آسیب مدهای فکری نظیر اقبال به نیچه و هایدگر دوری جست؟
پاسخ - فرهنگ ما فرهنگ عرفانی است. به قول مولوی «پای استدلالیان چوبین است» همه ما در این فرهنگ غیرعقلانی و حتی ضد عقلانی پرورش یافته ایم. این فرهنگ تمایلات غیرعقلانی و خرد ستیزانه ای در ما به وجود می‌آورد که خواه نا خواه به سوی امور غیرعقلانی کشانده می‌شویم. عنوان کتاب ریچارد ولین، فیلسوف آمریکایی، که در نقد اندیشه هایدگر و هایدگری هاست این است: «وسوسه امر غیرعقلانی». روی آوردن به امور غیرعقلانی و نیز فلسفه‌های غیرعقلانی حتی در خود غرب هم رو به فزونی نهاده است. دانشگاه‌ های غرب به اشغال پست مدرنیست‌ها درآمده‌اند. تحقیر عقل و تخطئه علم حتی در غرب هم مد روز شده است. نه‌ تنها در کشور ما بلکه در جهان شاهد نوعی «بحران عقلانیت» هستیم، گویی خردستیزی دست بالا را یافته است و این خطر بزرگی است که نباید نادیده اش گرفت. البته در میان متفکران غرب کسانی هستند که در برابر حملات هایدگر و پیروانش و پست مدرنیست ها به روشنگری و مدرنیته به دفاع از مدرنیته و روشنگری برخاسته اند ؛ ولی متاسفانه صدای این کسان در جامعه ما شنیده نمی شود و فقط گهگاه من در مقاله یا مصاحبه ای به این دفاعیات اشاره ای می کنم. پایان