دستاوردهای رنسانس عبارتند از: تشکیل دولت های ملی یعنی دولت هایی که تحت حمایه پاپ و دستگاه کلیسای کاتولیک نبودند ،ابداع دور بین برای رصد سیارات، مغناطیس وقطب نما، توپ ، فن چاپ، احداث باغ وحش ها، آزمایشگاه ها، موزه ها و نظیر اینها. علوم تجربی در دوره رنسانس پا به عرصه وجود گذاشتند. در فرهنگ یونانی فلسفه، ریاضیات، نجوم و ... وجود داشت ولی چیزی به نام آزمایشگاه و علومی که در آزمایشگاه به آزمون گذاشته شوند وجود نداشت و اینها از دستاوردهای مهم رنسانس است.

گفتگوی سجاد صداقت با یدالله موقن به بهانه یکصدوسی و هشتمین سال تولد ارنست کاسیرر و انتشار" کتاب فرد و کیهان در فلسفه رنسانس"( تهران، نشر ماهی ،تیر ماه 1391) چاپ شده در روز نامه فرهیختگان شنبه هفتم مرداد 1391
پرسش - از ارنست کاسیرر با عنوان فيلسوف فرهنگ ياد مي كنند. شما نيز در يكي از كتابهايتان همين عنوان رابراي اين انديشمند در نظر گرفته ايد. فلسفه فرهنگ به طور كلي چيست و چرا كاسيرر را مي توانيم با اين عنوان خطاب كنيم؟ بحث دومي كه در باب اين موضوع به وجود مي آيد بحث «فرم هاي سمبوليك» در انديشه اين فيلسوف است. فرم هاي سمبوليك چگونه شكل مي گيرد و آيا اين واژگان نشان دهنده نوع خاص تفكر كاسيرر به مساله فرهنگ است؟
پاسخ- ارنست کاسیرر در 28 ژوییه 1874 در برمانی برسلاو (که اکنون جزیی از خاک لهستان است و وروک لا خوانده می شود) متولد شد. کاسیرر از معدود فیلسوفان قرن بیستم است که همچنان دانش دایره المعارفی دارد. منظور از داشتن دانش دایره المعارفی این است که بر رشته های مختلف دانش از ریاضیات، فیزیک، شیمی، زیست شناسی گرفته تا انسان شناسی و دین شناسی و اسطوره شناسی و روان شناسی و زبان شناسی و ... احاطه داشته باشد علاوه بر اینکه با رشته های مختلف فلسفه نیز آشنایی کاملی حاصل کرده باشد. فرهنگ یک مساله قرن بیستمی بود. فلسفه فرهنگ از جوان ترین شاخه های فلسفه است. در تاریخ بشر هرگز پیش از این چنین آگاهی ای از دامنه فرهنگ ها و گوناگونی آنها وجود نداشته است. آگاهی از تنوع فرهنگ ها چنان وضوحی یافته که دیگر نمی توان در آن چون و چرا کرد. اما برای متوازن و متعادل کردن نظریه گوناگونی فرهنگ ها بینش کاسیرر از فرهنگ وجود دارد که به نوعی یکنواختی فرهنگی اعتقاد دارد که در عین حال تنوع فرهنگی را نیز شامل می شود. در بینش کاسیرر فرهنگ انسانی ثبات دارد اما در عین حال پویا و دگرگون شونده است. کاسیرر به معنای یگانه ای از فرهنگ اعتقاد دارد اما این معنای یگانه پایه های چندگانه دارد که فرم های سمبولیک نامیده می شود. این فرم های سمبولیک یا پایه های چندگانه زیر ساخت گوناگونی و تنوع فرهنگ ها هستند. اکنون این سوال مطرح می شود که فرم سمبولیک چیست؟ کاسیرر انسان را جانور سمبل ساز می داند. انسان برای آنکه جهان را بفهمد، از ابتدایی ترین امور گرفته تا پیچیده ترین آن ها، دست به ساختن جهان های سمبولیک می زند. نخستین جهان سمبولیک زبان است. در ذهن انسان نشانه های زبانی جای اشیا مادی را می گیرند. زبان یک جهان سمبولیک یا یک جهان نمادین است. جهان بیرون از ذهن، جهانی ناپایدار و سیال است. برای اینکه این جهان سیال، پایداری لااقل نسبی پیدا کند بشر ناچار از سمبل سازی است. اما مقدم یا همزمان با جهان نمادین زبان، بشر دست به ساختن جهان تصاویر اسطوره ای نیز می زند و برای شناخت عقلانی و علمی از جهان به بنا کردن جهان سمبولیک علم مبادرت می ورزد. همه این جهان های سمبولیک بر اساس مقولات شناخت ساخته می شوند. این مقولات عبارتند از: علیت، فضا، زمان، عدد، رابطه سوژه با ابژه و مانند اینها. ولی قالب این مقولات مثلا در اسطوره و علم با هم متفاوتند. نخستین کاری که اسطوره برای شناخت جهان می کند تقسیم آن به مقدس و غیر مقدس است. این مکان مقدس است پس باید دور آن حصار کشید تا از پیرامون غیر مقدس خود متمایز شود. برای ورود به مکان مقدس باید شعائر و آیین های خاصی را به جای آورد. ولی در علم همه مکان ها یکسانند. مکان ها از لحاظ خصوصیات جغرافیایی شان از هم متمایز می شوند. اسطوره مدعی است که این روز یا این روزها مقدسند و سایر روزها عادی اند. اسطوره می گوید این عدد مقدس است و آن عدد نحس. ولی برخورد علم با زمان و عدد به این صورت نیست. پس اسطوره و علم را نمی توان با هم در آمیخت. قلمرو اسطوره از قلمرو علم متمایز است. اسطوره جهان تصاویر است و علم جهان مجردات. اسطوره برای فهم جهان آن را زیر سلطه خدایان و شیاطین قرار می دهد. علت در اسطوره شخص است که این شخص می تواند یکی از ایزدان یا یکی از اهریمنان باشد. اما علم جهان را در سلسله مراتبی از علتها و معلول ها قرار می دهد. علت در علم شخص نیست؛ علت در علم می تواند فیزیکی، شیمیای، روانی، اجتماعی و یا غیره باشد. برای آشنایی بیشتر خواننده می تواند به کتاب «فلسفه صورت های سمبولیک: اندیشه اسطوره ای» که کاسیرر تالیف کرده است و من آن را ترجمه کرده ام رجوع کند. یا به کتابی رجوع کند که بنده درباره ارنست کاسیرر با عنوان « ارنست کاسیرر : فیلسوف فرهنگ»( چاپ دفتر پژوهش های فرهنگی) تالیف کرده ام. البته در همین ارتباط یعنی اندیشه اسطوره ای باید از کتاب دوران ساز «لوسین لوی- برول» با عنوان «کارکردهای ذهنی در جوامع عقب مانده» که بنده آن را نیز به فارسی ترجمه کرده ام یاد کرد. در آن کتاب لوی- برول خصوصیات ذهنیت ابتدایی را بررسی می کند و آن را در مقابل ذهنیت علمی مدرن قرار می دهد و شکاف میان این دو ذهنیت را به وضوح نشان می دهد. بنده همچنین کتابی در مورد عقاید لوی- برول نوشته ام با عنوان «لوسین لوی- برول و مساله ذهنیت ها» که آن را نیز دفتر پژوهش های فرهنگی منتشر کرده است.
پرسش - به تازگي كتاب فرد و كيهان در فلسفه رنسانس كاسيرر با ترجمه شما به چاپ رسيده است. جايگاه و اهميت اين كتاب در انديشه كاسيرر به چه ميزان است؟
پاسخ- در پاسخ پرسش قبلی شما مطالبی در مورد جهان سمبولیک اسطوره و جهان سبمبولیک علم گفتم. جهان سمبولیک اسطوره که برخاسته از ذهنیت اسطوره ای یا به قول لوی- برول برخاسته از ذهنیت ابتدایی است تقریبا ذهنیتی است که در همه جای این گیتی مشهود است و ذهنیت پایه ای و اساسی ذهن انسان است یعنی وجه مشترک همه انسانها وجود همین ذهنیت ابتدایی در آنان است. این ذهنیت در کشورهای آسیایی و آفریقایی و آمریکای جنوبی ذهنیت غالب و مسلط است ولی در کشورهای غربی ذهنیت مسلط و تعیین کننده نیست. ذهنیت حاکم بر جوامع غربی که وجه غالب آن سکولار بودنش است از دوره رنسانس به بعد سر بر می کشد و با مخالفت و مقاومت سر سختانه کلیسا روبرو می شود. بسیاری از دانشمندان زنده زنده در آتش سورانده می شوند و بسیاری از آنها زندانی می گردند که از جمله کشته شدگان می توان از جوردانو برونو نام برد و از جمله کسانی که تحت تعقیب و محاکمه قرار گرفتند گالیله رامی توان ذکر کرد. اندیشه علمی جدید در دوره رنسانس پا به عرصه وجود می گذارد. اندیشه علمی جدید با سنت های کلیسایی شدیدا در تقابل بود از این رو برای توجیه خود نیاز داشت که به بحث های شناخت شناسانه روی بیاورد. یعنی می باید انسان از موجودی که فقط نظاره گر و تحسین کننده خلقت بود و وظیفه اش فقط پیروی کردن از دستورات کلیسا بود و تعبد و بندگی در مقابل کلیسا از تکالیفش بود بیرون آید و موجودی شناسنده و صاحب شعور و دارای اراده و اختیار شود. یعنی موجودی شود که بر پایه عقل خود بتواند جهان را بشناسد. طی این روند انسان موجودی عقلایی شد و به مقام سوژه رسید یعنی فردی شد که قدرت شناختن و تمییز دادن داشت و از اراده و آزادی انتخاب برخوردار بود و جهان یا کیهان را نیز ابژه کرد؛ یعنی کیهان چیزی شد که می توان آن را شناخت و پی به رازهایش برد. امروزه همه از انتظام طبیعیت و قوانین طبیعت و جبر حاکم بر پدیده های طبیعی به راحتی و با قاطعیت سخن می گویند اما زدن چنین حرف هایی در دوره رنسانس از نظر کلیسا کفرگویی بود و جرم محسوب می شد. این نظر از دوره رنسانس به بعد حاکم شد که بر پدیده های طبیعی جبر حاکم است یعنی وقوع پدیده های طبیعی از جمله آمدن زلزله، خشکسالی و طوفان ارتباطی به رفتار اخلاقی بشر ندارد. یعنی وقوع چنین حوادثی طبق قوانین طبیعی صورت می گیرد. دستاوردهای رنسانس عبارتند از: تشکیل دولت های ملی یعنی دولت هایی که تحت حمایه پاپ و دستگاه کلیسای کاتولیک نبودند ،ابداع دور بین برای رصد سیارات، مغناطیس وقطب نما، توپ ، فن چاپ، احداث باغ وحش ها، آزمایشگاه ها، موزه ها و نظیر اینها. علوم تجربی در دوره رنسانس پا به عرصه وجود گذاشتند. در فرهنگ یونانی فلسفه، ریاضیات، نجوم و ... وجود داشت ولی چیزی به نام آزمایشگاه و علومی که در آزمایشگاه به آزمون گذاشته شوند وجود نداشت و اینها از دستاوردهای مهم رنسانس است.
ساختار كتاب بر چه مبنايي استوار است و چگونه به فلسفه دوره رنسانس مي پردازد؟
پاسخ- کتاب شامل است بر مقدمه خود من که بالغ بر 40 صفحه است. سپس مقدمه مترجم انگلیسی کتاب آمده و بعد از آن، خود کتاب شروع می شود که مشتمل است بر مقدمه مولف و چهار فصل که عنوان های آنها هست: نیکولاس کوزانوس که فیلسوف و متکلم آلمانی است که از آلمان به ایتالیا مهاجرت می کند و در آنجا با زبان و فلسفه یونانی آشنا می شود و آثار خود را به زبان لاتینی می نویسد. کوزانوس پیش از کوپرنیک مساله حرکت زمین به دور خورشید را مطرح کرد و کوپرنیک آثار کوزانوس را خوانده بود و مساله خورشید- مرکزی منظومه شمسی را ارائه داد. عنوان فصل دوم هست کوزانوس در ایتالیا و عنوان فصل سوم جبر و اختیار است و عنوان فصل چهارم کتاب سوژه - ابژه در فلسفه رنسانس است که در آن بحث مبسوطی درباره فیزیک ارسطویی و انتقاد گالیله از آن و تولد علم فیزیک وجود دارد.
پرسش - دلايل اضافه شدن ضمايم به كتاب و استفاده از نوشته اي از جان هرمان راندال چيست؟
پاسخ- یکی از ضمیمه های افزوده شده به کتاب به قلم خود کاسیرر است با عنوان" چند نکته درباره پرسش نوبودگی رنسانس" که در آنجا به اثبات این موضوع می پردازد که دوره رنسانس دوره قائم بالذاتی است. چون بعضی مورخان گفته بودند درست است که در دوره رنسانس متفکران بزرگی مثل فیچینو و پیکو و کوزانوس و دیگران وجود داشته اند ولی در دوران قرون وسطی نیز افراد برجسته ای بودند که فردگرایان متشخصی بودند؛ پس اگر میزان فردیت و فردگرایی افراد باشد چنین افرادی هم در دوره قرون وسطی بوده اند مانند ویلیام اکامی. کاسیرر در اینجا می خواهد این نکته را اثبات کند که آن گسستی که رنسانس با قرون وسطی به وجود می آورد اندیشه کسانی مانند ویلیام اکامی و دیگران نتوانستند به وجود آورند. گالیله و لئوناردو داوینچی و بعد کپلر نظراتی ارائه دادند که این نظرات به واژگونی جهان بینی قرون وسطایی منجر شد؛ ولی چنین دستاوردهایی در قرون وسطی وجود ندارد. بنابراین دوره رنسانس یک دوره جدید در تاریخ بشر است. افزوده دوم در واقع نقدی است بر نوشته های کاسیرر در مورد رنسانس. کاسیرر هم فیلسوف و هم مورخ اندیشه بود. افزوده دوم این موضوع را بررسی می کند که کاسیرر در مقام مورخ اندیشه چه دستاوردهایی داشته و چه روشی را برای تاریخ نگاری به کار برده است. ترجمه شدن یک کتاب به فارسی یک چیز است و فهمیده شدن آن چیز دیگری و از این ها دشوار تر بحث و نقد نظرات نویسنده کتاب است. ممکن است خواننده کتابی را بخواند و در ذهن خود فکر کند که کتاب را فهمیده است ولی وقتی نقدهایی را بخواند که متخصصان در مورد همان کتاب نوشته اند پی می برد که کتاب را آن گونه که باید و شاید نفهمیده است. افزوده دوم به این دلیل اضافه شده که ما بررسی کنیم آثار کاسیرر در مقام مورخ اندیشه چه وزن و اعتباری دارند و کاسیرر چه کارهایی کرده و چه روشی را در پژوهش های خود به کار برده است؟ روش او با روش دیگر مورخان اندیشه چه تفاوت هایی دارد؟ تمایز روش او در چیست؟ بنابراین آن مقاله ای که به نقد و بررسی نوشته های کاسیرر درباره رنسانس می پردازد مشتمل بر 40 صفحه است که خیلی هم مورد استقبال قرار گرفته چون آثار کاسیرر در مورد رنسانس را ارزیابی می کند.