معنای Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø±Ù†Ø³Ø§Ù†Ø³ نوشته ÛŒ یدالله موقن
نگارنده کتاب" Ùرد Ùˆ کیهان در ÙلسÙÙ‡ ÛŒ رنسانس" نوشته ارنست کاسیرر رابه Ùارسی بر گردانده است Ú©Ù‡ نشر ماهی آن را دراردیبهشت ماه1391 منتشر خواهد کرد.نوشته ÛŒ زیر بخشی از مقدمه ÛŒ نگارنده بر آن است.
معنای Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø±Ù†Ø³Ø§Ù†Ø³ موضوع مباØثه‌های بی‌پایان در میان مورخان به ویژه در قرن بیستم بوده است. بعضی از آنان درباره‌ی ارزش،خصائل متمایز Ùˆ Øدود زمانی رنسانس Ùˆ Øتی وجود خود دوره‌ی تاریخی رنسانس شك كرده‌اند. در میان آن دسته از مورخانی كه وجود دوره‌ی تاریخی رنسانس را پذیرÙته‌اند بر سر این كه رنسانس از Ú†Ù‡ تاریخی آغاز می‌شود Ùˆ در Ú†Ù‡ تاریخی به پایان می‌رسد اختلا٠نظر وجود دارد. ویلهلم دیلتای می‌نویسد: ((Øاكمیت متاÙیزیك بر Ø±ÙˆØ Ø§Ø±ÙˆÙ¾Ø§Ø¦ÛŒ بر پایه‌ی پیوندش با الهیات تا قرن چهاردهم با قدرت تمام ادامه داشت. این متاÙیزیك – الهیات ØŒ Ø±ÙˆØ Ø³Ù„Ø³Ù„Ù‡â€Œ مراتب كلیسایی بود. این سلسله مراتب كلیسایی قدرت خود را بی‌هیچ چالشی تا قرن چهاردهم نگاهداشت سپس نخست در Ù…Øتوایش،قدرتش Ùˆ زندگیش سستی Ùˆ ضع٠رخ نمود.
انگیزه‌ی دینی‌در متاÙیزیك همه‌ی بشریت از قدیمی‌ترین ایام وجود داشته است اما Ùرهنگ اقوام شرقی زیر سلطه‌ی دین بوده‌ است Ùˆ تا همین اواخر همه‌ی تÙكرات Ùˆ پژوهش‌ها،در دست یا تØت راهنمایی روØانیان مانند برهمانان،راهبان Ùˆ خاخام‌ها قرار داشته است(( .
مبداء رنسانس را می‌توان از دیدگاه‌های مختل٠مانند: تاریخ،تاریخ ادبیات،تاریخ هنر Ùˆ غیره موضوع بررسی قرار داد Ùˆ تاریخ‌های مختلÙÛŒ را برای آن در نظر گرÙت. اما از نظر بعضی پژوهشگران برجسته‌ی رنسانس مانند پل اوسكار كریستلر (Paul Oskar Kristeller) كه دوست Ùˆ همكار ارنست كاسیرر نیز بوده است به طور تقریبی می‌توان دوره‌ی میان 1300میلادی تا 1600 میلادی را در اروپای غربی دوره‌ی رنسانس نامید.البته نمی‌توان مدعی شد كه در سال 1300 نقطه‌ی گسستنی با دوران پیشین اتÙاق می‌اÙتد Ùˆ یا با Ùرا رسیدن سال1600 نیز گسست دیگری با دوره‌ی پس از آن به وجود می‌آید،بلكه Ú†Ù‡ با پيش از 1300 ميلادی Ùˆ Ú†Ù‡ با پس از 1600 میلادی پیوستگی وجود دارد.Øتی به دلایل بسیار می‌توان Ú¯Ùت كه از بسیاری جهات تغییراتی كه در قرن دوازدهم Ùˆ سیزدهم یا Ù‡Ùدهم Ùˆ هجدهم رخ دادند بسیار عمیق‌تر از تغییراتی بودند كه در قرن‌های چهاردهم Ùˆ پانزدهم پدیدار شدند.اما به رغم این‌ها می‌توان مدعی شد كه دوره رنسانس ساختار متمایز خود را دارد Ùˆ اگر مورخان نمی‌توانند تعریÙÛŒ ساده Ùˆ قانع‌كننده‌ از رنسانس ارائه دهند این به معنای آن نمی‌تواند باشد كه چنین دوره‌ای وجود نداشته‌ است،زیرا می‌توان بر پایه‌ی همان شكاكیت،وجود قرون وسطی Ùˆ Øتی قرن روشنگری یا سده‌ی هجدهم اروپا را نیز منكر شد.رنسانس دوره‌ی پیچیده‌ای است كه مانند هر دوره‌ی دیگری از جمله قرون وسطی در برگیرنده‌ی تÙاوت‌های منطقه‌ای،اجتماعی،تاریخی،Ùرهنگی Ùˆ هنری است.البته تÙاوت‌های Ùرهنگی میان ایتالیا Ùˆ اروپای شمالی در اوج دوره‌ی قرون وسطی كمتر از دوره‌ی رنسانس ایتالیا در قرن پانزدهم میلادی نبود اما ایتالیا در قرن پانزدهم میلادی ،به همراه كشورهای جنوبی اروپای غربی، موقعیت Ùرهنگی جدیدی به دست‌آورد كه او را رهبر Ùكری اروپا كرد،موقعیتی كه در عصر پیش از آن نداشت. بعضی مورخان ادعا می‌كنند كه Ø·ÛŒ قرون وسطی رنسانس‌های متعددی وجود داشته‌اند،اما در این رنسانس‌های اولیه سهم ایتالیا بسیار ناچیز بوده است.از سوی دیگر اگر رنسانس قرن پانزدهم ایتالیا را در برابر Ùرانسه‌ی قرون وسطی قرار دهیم،به نظر بعضی از مورخان،نمی‌توان مدعی شد كه قرن پانزدهم ایتالیا نوزایی اروپاست، اما قطعاً برای معاصرانش، قرن پانزدهم ایتالیا در برابر قرون وسطای ایتالیا نوزایی ایتالیا دیده می‌شده است. جلد اول تاریخ مدرن كمبریج كه عنوان رنسانس را بر خود دارد Ùˆ دوره‌ی تاریخی 1493 تا 1520 را در بر می‌گیرد چنین آغاز می‌شود: « سقوط قسطنطنیه در سال 1453 Ùˆ در همان زمان تعیین هویت دوره‌ی جدیدی در ایتالیا كه دوره‌ی باستان را از جهان معاصرش جدا می‌كرد Ùی‌نÙسه كاÙی‌اند كه پس از این،رنسانس را به منزله‌ی نقطه‌ی چرخشی در تاریخ جامعه‌ی غربی بشناسیم. Ùرانسیس بیكن مدعی شد كه ÙÙ† چاپ، توپ Ùˆ مغناطیس «چهره‌ی كل جهان Ùˆ وضع امور را در سراسر جهان تغییر داده‌اند ». Ùˆ مورخان سیاسی قرن نوزدهم،به رهبری رانكه (Ranke) مدعی‌اند كه در اواخر قرن پانزدهم Ùˆ اوایل قرن شانزدهم پدیده‌هایی در اروپا ظاهر شدند كه خصلت مدرن داشتند،مانند: دولت‌های ملی، بوروكراسی، Ùˆ Øاكمیت ارزش‌های سكولار در سیاست عمومی Ùˆ تعادل قوا. اما بر Ùراز این مشخصه‌ها پذیرش نظر یاكوب بوركهارت درباره‌ی تمدن رنسانس در ایتالیا بود كه به طور گسترده‌ای در اروپا رایج شد. كتاب بوركهارت در سال 1860 منتشر شد. تØلیل او از دوره‌ی رنسانس، اعتقادی زیبایی شناختی Ùˆ روانشناختی به همین تمایل را نشان می‌دهد: دستاورد‌های این زمان ایتالیایی‌ها برای قرن‌هایی كه پس از آن آمدند الگوی ارزش‌های غربی را ارائه می‌دادند. با سال 1900 نظر رایج در خصوص گسست میان دوره‌های مدرن با دوره‌ی قرون وسطی به یك دگم آموزشی مبدل شد Ùˆ مورخان در كشورهای غربی می‌كوشیدند تا تاریخ گسستی بیابند كه پیرامون موضوع‌هایی باشند كه پذیرش همگانی یاÙته‌اند.برای Ùرانسویان این تاریخ گسست تسخیر ایتالیا (1494 (ØŒ برای اسپانیایی‌ها ÙˆØدت شاهزادگان (1479) ØŒ برای انگلیسی‌ها استقرار تودورها Tudor)) (1485) Ùˆ برای آلمانی‌ها به سلطنت رسیدن چارلز پنجم (1519) بود كه دوران كهن را از دوران مدرن جدا می‌كنند» .
اومانیسم و سكولاستیسم در رنسانس ایتالیا
در آغاز این مقدمه Ú¯Ùتیم كه از زمانی كه یاكوب بوركهات كتاب خود را با عنوان: تمدن رنسانس در ایتالیادر سال 1860 منتشر كرد، در میان مورخان بر سر مشروعیت Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø±Ù†Ø³Ø§Ù†Ø³ مباØثاتی در گرÙته است.
علت اصلی این مباØثات، به ویژه در دهه‌های آغازین قرن بیستم این بود كه پژوهش‌ها در خصوص قرون وسطی پیشرÙت زیادی كرده بود. بر اثر این تØقیقات قرون وسطی دیگر دوره‌ی تاریكی Ùˆ تاریك‌اندیشی شناخته نمی‌شد در نتیجه، بعضی از پژوهشگران ØŒ دیگری نیازی به نوری جدید Ùˆ اØیا كننده نمی‌دیدند كه در Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø®ÙˆØ¯ رنسانس (یعنی نوزائی) وجود دارد. بنابراین بعضی از متخصصان قرون وسطی می‌خواهند كه Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø±Ù†Ø³Ø§Ù†Ø³ كاملاً از واژگان مورخان Øذ٠شود.
اما در برابر این Øملات نیرومند،پژوهشگران رنسانس خط دÙاع جدیدی بر پا داشته‌اند. آنان نشان داده‌اند كه معنایی كه در Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø±Ù†Ø³Ø§Ù†Ø³ وجود دارد ساخته Ùˆ پرداخته‌ی مورخان دلباخته ‌در قرن‌های نوزدهم Ùˆ بیستم نیست بلكه این Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø¯Ø± آثار دوره ÛŒ خود رنسانس به كار می‌رÙته است. خود اومانیست‌ها همواره از اØیا یا نوزایی هنرها Ùˆ آموزش سخن Ú¯Ùته‌ بودند كه در زمانشان، پس از دوره‌ای طولانی از انØطاط ØŒ صورت می‌گرÙته است.شاید ایراد بگیرند كه چنین ادعاهای اتÙاقی، درباره‌ی اØیای Ùكری نیز در آثار قرون وسطایی نیز پیدا می‌شوند. اما این Øقیقت همچنان باقی می‌ماند كه پژوهشگران Ùˆ نویسندگان از چنین اØیا Ùˆ نوزایی مؤكدتر Ùˆ مداومتر سخن می‌گویند تا در هر دوره‌ی دیگری در تاریخ اروپا Ø› Øتی اگر متقاعد می‌شدیم كه این ادعا پوچ است Ùˆ اومانیست‌ها رنسانس واقعی به وجود نیاورند، باز هم ناگزیر بودیم كه بپذیریم كه این توّّهم مشخصه‌ی آن دوره بوده است Ùˆ از این رو Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø±Ù†Ø³Ø§Ù†Ø³ لااقل معنایی ذهنی دارد.
علاوه بر این‌ها دلایل عینی بیشتری برای دÙاع از وجود رنسانس Ùˆ اهمیت آن وجود دارند. Ù…Ùهوم سبك، كه مورخان هنر آن را با موÙقیت به كار برده‌اند، می‌توان در دیگر قلمرو‌های تاریخ اندیشه نیز به كار برد Ùˆ از این طریق تغییرات مهمی را شناخت كه در دوره‌ی‌رنسانس رخ دادند بی آنكه قرون وسطی را تØقیر كنیم یا دین رنسانس را به سنت قرون وسطی كم اهمیت بدانیم.
بعضی پژوهشگران چنان دچار این توّهم شده‌اند كه خصوصیات كلیسای قرون وسطی Ùˆ Ùرهنگ قرون وسطی را اروپایی بدانند Ùˆ رنسانس ایتالیا را Ùقط پدید‌ه‌ای منطقه ای بشناسند. آنان مایلند كه تÙاوت‌های عمیق منطقه‌ای را نادیده بگیرند كه در قرون وسطی وجود داشتند. بی‌شك مركز تمدن قرون وسطی Ùرانسه بود Ùˆ دیگر كشورهای اروپای غربی، از زمان كارولی ژین (Caroligian) تا آغاز قرن چهاردهم از رهبری آن كشور تبعیت می‌كردند. Ùˆ ایتالیا از این قاعده مستثنا نبود؛ اگر Ú†Ù‡ دیگر كشورها Ùˆ به ویژه انگلستان ØŒ آلمان Ùˆ هلند سهم Ùعالی در پژوهش‌های Ùرهنگی آن دوره داشتند Ùˆ همین تØول عمومی را دنبال می‌كردند ØŒ اما ایتالیا موقعیت خاصی داشت. تا پیش از قرن سیزدهم مشاركت Ùعال ایتالیا در بسیاری جنبه‌های مهم Ùرهنگ قرون وسطی بسیار عقب‌تر از دیگر كشورها بود.این موضوع را می‌توان به طور كلی درمعماری Ùˆ موسیقی ØŒ در نمایشنامه‌های دینی Ùˆ در نوشته‌های لاتینی Ùˆ در شعر Ù…Øلّی ØŒ در ÙلسÙه‌ی سكولاستیك Ùˆ الهیات مشاهده كرد. اما از سوی دیگر ایتالیا سنت Ù…Øدود ولی پایداری از آن خود داشت كه به دوران رم باستان باز می‌گشت Ùˆ این سنت در بعضی از شاخه‌های هنر Ùˆ شعر، در آموزش اÙراد غیر روØانی Ùˆ در رسوم قضایی Ùˆ مطالعه‌ی دستور زبان Ùˆ ÙÙ† بلاغت خود را بیان می‌كرد. ایتالیا بیش از هر كشور دیگر اروپای غربی مستقیماً مدام در معرض تأثیرات بیزانسی قرار داشت. سرانجام پس از قرن یازدهم، ایتالیا زندگی جدید خاص خودش را تØول داد كه این تØول ØŒ در تجارت Ùˆ اقتصاد ØŒ در نهاد‌های سیاسی شهرهایش Ùˆ در پژوهش‌های قوانین مدنی Ùˆ كلیسایی Ùˆ در پزشكی Ùˆ Ùنّ‌نامه نگاری Ùˆ ÙÙ† بلاغت٠سكولار خود را بیان كرد. Ù†Ùوذ Ùرهنگی Ùرانسه در Ùرهنگ ایتالیا Ùقط با قرن سیزدهم قوی‌تر شد كه رگه‌های این Ù†Ùوذ را می‌توان در معماری Ùˆ موسیقی ،‌در لاتین Ùˆ شعر Ù…Øلی، در ÙلسÙÙ‡ Ùˆ الهیات Ùˆ در قلمرو پژوهش‌های كلاسیك ملاØظه كرد. بنابراین بسیاری از Ø¢Ùرینش‌های نوعی رنسانس ایتالیا را می‌توان نتیجه‌ی تأثیرات دیر هنگام قرون وسطایی دانست كه از Ùرانسه نشئت یاÙته بود اما این بذر در سنتی Ù…Øدود اما مقاوم Ùˆ متÙاوت Ùˆ بومی كاشته شد Ùˆ بار داد. این Ù†Ùوذ را می‌توان در نمایشنامه‌ی كمدی الهی دانته كه در قرن پانزدهم Ùلورانس نوشته شد ودر شعر سلØشورانه‌ی آریوستوس (Ariostos) Ùˆ تاسو (Tasso) مشاهده كرد.
تØول مشابهی را Ù…ÛŒ توان در تاریخ آموزش دید. بنابراین رنسانس ایتالیا را نه Ùقط در تقابل با Ùرهنگ Ùرانسه ÛŒ قرون وسطی بلكه بیشتر باید آن را در تقابل با قرون وسطای ایتالیا دید. تمدّن غنی رنسانس ایتالیا چندان مستقیماً از تمدن همان قدر غنی Ùرانسه ÛŒ قرون وسطی سرچشمه نگرÙت بلكه بیشتر از سنت های خیلی كم مایه تر ایتالیای قرون وسطی سر بركشید. Ùقط در آغاز قرن چهاردهم است كه در ایتالیا شاهد اÙزایش Ùوق العاده ÛŒ Ùعالیت های Ùرهنگی در همه ÛŒ قلمروها Ù…ÛŒ شویم Ùˆ همین Ùعالیت ها ایتالیایی ها را توانا ساختند كه برای دوره ÛŒ معینی رهبری Ùرهنگی اروپای غربی را از Ú†Ù†Ú¯ Ùرانسه بیرون آورند. بنابراین شكی نمی توان داشت كه رنسانس ایتالیایی به معنی رنسانس Ùرهنگی ایتالیا وجود داشته است. امّا نه آن قدرها در تقابل با قرون وسطی به طور عام یا با قرون وسطای Ùرانسه بلكه قطعاً در تقابل با قرون وسطای ایتالیایی . نامه‌ای از بوكاچو (Boccaccio) آشكار می‌سازد كه این تØول عمومی را بعضی از ایتالیایی‌های آن دوره می‌Ùهمیدند Ùˆ ما باید این تØول را مدام در ذهن خود داشته باشیم اگر می‌خواهیم تاریخ آموزش را در دوره‌ی رنسانس ایتالیا بÙهمیم.
شاخص‌ترین Ùˆ ناÙذترین جنبه‌ی رنسانس ایتالیایی در قلمرو آموزش ØŒ جنبش اومانیستی Ùˆ ادبیات اومانیست‌ها است. در بØث‌های دوران ما Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø§ÙˆÙ…Ø§Ù†ÛŒØ³Ù… ØŒ یكی از آن شعارهایی است كه به دلیل ابهامشان تقریباً به طور جهانی Ùˆ مقاومت‌ ناپذیری به آن‌ها متوسل می‌شوند. هر شخصی كه به ارزش‌های‌انسانی، یا به امور انسانی علاقمند باشد امروزه اومانیست نامیده می‌شود Ùˆ به دشواری می‌توان شخصی را یاÙت كه علاقمند نباشد یا وانمود نكند كه علاقمند است كه به این معنا اومانیست خوانده نشود. اما در رنسانس ایتالیا اومانیسم معنای امروزیش را نداشت Ø› مسلماً اومانیست‌های رنسانس به ارزش‌های انسانی علاقمند بودند اما نسبت به علائق اصلی آنان این موضوع عَرضَی بود Ø› آنان به مطالعه‌ی آثار كلاسیك یونانی Ùˆ لاتینی Ùˆ ترجمه‌ی آنها علاقه داشتند. این اومانیسم٠كلاسیك رنسانس ایتالیا در وهله‌ی نخست جنبشی Ùرهنگی ØŒ ادبی Ùˆ آموزشی بود وگرچه تأثیری قاطع بر اندیشه‌ی رنسانس داشت اما اندیشه‌های ÙلسÙی‌اش را هرگز نمی‌توان كاملاً از علائق ادبی‌اش جدا كرد.
Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø§ÙˆÙ…Ø§Ù†ÛŒØ³Ù… را، كه درباره‌ی جنبش كلاسیست٠رنسانس به كار می‌رود، مورخان قرن نوزدهم رایج كردند، اما اصطلاØات"Humanities" Ùˆ "humanist" در دوره‌ی خود رنسانس رایج شدند. بعضی از نویسندگان رÙÙ… باستان Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø studia humanitatis را به كار می‌برند تا به مطالعه‌ی شعر، ادبیات Ùˆ تاریخ،نوعی Øرمت Ùˆ اØتشام ببخشند Ùˆ همین بیان را پژوهشگران دوره‌ی اوایل رنسانس ایتالیا به كار می‌گرÙتند تا ارزش انسانی آن قلمرو‌های پژوهشی را كه می‌پروردند مانند: دستور زبان، خطا به، شعر، تاریخ Ùˆ ÙلسÙه‌ی اخلاق، به آن معنایی كه در آن زمان از این اصطلاØات Ùهمیده می‌شدند، مورد تأكید قرار دهند. خیلی زود معلمان ØرÙه‌ای این رشته‌ها humanista یا اومانیست نامیده‌شدند ØŒ اصطلاØÛŒ كه نخست در آثار اواخر قرن پانزدهم به كار رÙت وسپس به طور روزاÙزونی در قرن شانزدهم اصطلاØÛŒ رایج Ùˆ متداول شد. اومانیسم صرÙاً به معنای تمایل عمومی دوره‌ی رنسانس به مهم دانستن پژوهش‌های كلاسیك Ùˆ شناختن دوره‌ی باستان كلاسیك به منزله‌ی معیاری عمومی Ùˆ الگوی رهنما برای همه Ùعالیت‌های Ùرهنگی است. معمولاً سرآغاز این جنبشی بانام پترارك گره خورده است.رنسانسÙ٠اومانیسم عصر تØسین چیچیرو [سیسرون] نیز بود. مطالعه‌ی آثار چیچیرو Ùˆ تقلید از آنها در رنسانس بسیار رایج بود.
در میان مورخان مدرن دو تÙسیر از اومانیسم ایتالیایی وجود دارد. نخستین تÙسیر جنبش اومانیستی را صرÙاً ظهور پژوهش‌های كلاسیك می‌داند كه در دوره‌ی رنسانس انجام گرÙتند. این نظر، بیشتر، نظر مورخان پژوهش‌های كلاسیكی است ؛اما چندان شهرت عام نیاÙته است. مسلماً اØیای مطالعات كلاسیك در دوره‌ای مانند دوره‌ی كنونی ما مسئله ای Øائز اهمیت نیست Ùˆ آموزش كلاسیك یعنی Ùراگیری زبان‌های لاتین Ùˆ یونانی قدیم عملاً كنار نهاده شده اند. ولی خیلی آسان است كه آموزش كلاسیكی قرون وسطی را ستایش كرد، مخصوصاً در زمان ما كه جز برای تعداد كمی از متخصصان دوره‌ی باستان كلاسیكی ،آموزش كلاسیكی قرون وسطی چندان شناخته شده نیست Ùˆ اØترام كمتری به آموزش زبان‌های كلاسیك نهاده می‌شود ولی ارج بیشتری برای كارهای عملی Ùˆ نویسندگی "خلاق" Ùˆ تÙكر "نو" قائلند. امروزه تغییری در سمت‌گیری نسبت به پژوهش‌های كلاسیكی یا Øتی اÙزایش دانش خود در قلمرو ادبیات كلاسیك باستان دیگر چندان اهمیتی ندارد تا Ú†Ù‡ رسد به این كه اهمیت تاریخی داشته باشد. اما در دوره‌ی رنسانس وضعیت كاملاً متÙاوت با دوره‌ی ما بود Ùˆ اÙزایش آموخته‌های كلاسیك Ùˆ تأكید بر آن اهمیت Ùوق‌العاده‌ای داشت.
در Øقیقت واقعیات تاریخی متعددی وجود دارند كه این تÙسیر را تقویت می‌كنند كه جنبش اومانیست ØŒ ظهور پژوهش‌های كلاسیك بود. اومانیست‌ها پژوهشگرانی كلاسیك بودند Ùˆ به ظهور پژوهش‌های كلاسیك كمك می‌كردند. در قلمرو مطالعات لاتین آنان تعدادی متون مهم را كه در دوره‌ی قرون وسطی خوانده نمی‌شدند دوباره كش٠كردند. Ùˆ آن گروه از نویسندگان لاتین را هم كه شناخته شده بودند اومانیست‌ها از طریق كپی كردن دست نوشته‌ها‌ی آنان به تعداد زیاد Ùˆ چاپ آثار آنان شناخته‌ترشان كردند. اومانیست‌ها از طریق مطالعاتشان در گرامر Ùˆ متون كهن Ùˆ نوشتن Ø´Ø±Ø Ùˆ تÙسیر Ùˆ ایجاد تØول در مطالعات لغت شناختی Ùˆ تاریخی Ùˆ كاربرد آنها بر شهرت نویسندگان لاتین اÙزودند.
Øتی مهمتر از متون لاتینی ØŒ تØركی‌ بود كه اومانیست‌ها به پژوهش‌های یونانی دادند. به رغم مناسبات سیاسی ØŒ تجاری Ùˆ كلیسایی با امپراتوری بیزانس، تعداد كسانی كه در اروپای غربی‌زبان یونانی می‌دانستند. بسیار اندك بود Ùˆ عملاً هیچ كس علاقه‌ای به ادبیات كلاسیك یونانی نداشت Ùˆ با آنها آشنا نیز نبود. تقریباً هیچ گونه آموزشی در خصوص زبان یونانی Ùˆ آثار كلاسیك یونانی در مدارس Ùˆ دانشگاه‌های اروپای غربی وجود نداشت Ùˆ هیچ دست نوشته‌ی یونانی در كتابخانه‌های كشورهای اروپای غربی موجود نبود. در قرن‌های دوازدهم Ùˆ سیزدهم تعداد زیادی از متون یونانی یا مستقیماً از یونانی یااز طریق ترجمه‌ی عربی آنها به زبان لاتینی ترجمه شدند Ø› اما این Ùعالیت تقریباً به قلمروهای ریاضیات،‌نجوم، طالع‌بینی، پزشكی Ùˆ ÙلسÙه‌ی ارسطویی Ù…Øدود می‌شد.
Ø·ÛŒ دوره‌ی رنسانس این وضعیت به سرعت تغییر كرد. مطالعه‌ی ادبیات كلاسیك یونانی كه در امپراتوری بیزانس در سراسر قرون وسطا پرورده شده بود، از اواسط قرن چهاردهم ،‌ هم از طریق پژوهشگران بیزانسی كه برای دوره‌ای موقت یا دائمی در اروپای غربی اقامت می‌كردند Ùˆ هم از طریق پژوهشگران ایتالیایی كه برای Ùراگیری آثار كلاسیك یونانی به قسطنطنیه می‌رÙتند به غرب راه یاÙت. در نتیجه،‌زبان Ùˆ ادبیات یونانی مكان شناخته شده‌ای در برنامه‌ی درسی مدارس Ùˆ دانشگاه‌های غربی به دست آورد، مكانی كه تا دو قرن پیش ØÙظ كرده بود. تعداد زیادی دست نوشته‌های یونانی از شرق به كتابخانه‌های غربی آورده شدند Ùˆ همین دست نوشته‌ها اساس چاپ مهمترین آثار كلاسیك یونانی شدند. در مرØله‌ی بعد، اومانیست‌ها آثار نویسندگان یونانی را چاپ Ùˆ منتشر كردند Ùˆ بر آنها Ø´Ø±Ø Ù†ÙˆØ´ØªÙ†Ø¯ Ùˆ تبØر خود را در مطالعات باستانی ØŒ دستور زبان Ùˆ نیز روش‌های نقد لغوی Ùˆ تاریخی به ادبیات یونانی نیز تعمیم دادند.
موضوع دیگری كه اهمیت آن كمتر نیست اما امروزه چندان به آن توجه نمی‌شود ترجمه‌های متعدد اومانیست‌های رنسانس از آثار یونانی به زبان لاتینی بود. تقریباً كل اشعار یونانی ØŒ خطابه‌ها ØŒ تاریخ‌نگاری‌ها ØŒ كتاب‌های مربوط به الهیات Ùˆ ÙلسÙه‌ی غیر ارسطویی برای نخستین بار از زبان یونانی به زبان لاتینی ترجمه شدند Ø› در Øالی كه ترجمه‌های قرون وسطی از آثار ارسطو Ùˆ نویسندگان علمی یونانی منسوخ شدند Ùˆ ترجمه‌ها‌ی جدید جای آنها را گرÙتند. Ùˆ این ترجمه‌های لاتینی دوره‌ی رنسانس منبعی برای بیشتر ترجمه‌های آثار كلاسیك یونانی به زبان‌های بومی اروپایی شدند Ùˆ این ترجمه‌ها خوانندگان بیشتری داشت تا متون مذكور به زبان اصلی‌شان یعنی یونانی. اما به رغم اÙزایش چشم‌گیر مطالعات یونانی ØŒ آثار Ùˆ زبان یونانی Øتی در دوره‌ی رنسانس، به پای اهمیت زبان لاتینی Ùˆ مطالعات لاتینی نرسیدند به این دلیل كه زبان لاتینی در سنت قرون وسطای غرب ریشه دوانده بود. با این وص٠، ذكر این نكته لازم است كه اومانیست‌ها مطالعه‌ی آثار یونانی‌در اروپای غربی را در زمانی انجام می‌دادند كه به دلیل انØطاط وسپس سقوط امپراتوری بیزانس زبان Ùˆ آثار كلاسیك یونانی در شرق اروپا نیز دیگر رونقی نداشتند.
اگر این واقعیات مهم را به دقت به یادآوریم قطعاً نمی‌توانیم منكر این موضوع شویم كه اومانیست‌ها پیش‌كسوتان لغت‌شناسان Ùˆ مورخان مدرن بودند. Øتی یك مورخ علم نمی‌تواند آنان را تØقیر كند. زیرا اگر موضوع پژوهش مورخ علم ØŒ علم است او نباید Ùراموش كند روشی كه در بررسی این موضوع به كار می‌برد متعلق به قلمرو تاریخ است Ùˆ اومانیست‌ها در رشته‌ی تاریخ‌نگاری مدرن پیش كسوت بودند. اما Ùعالیت اومانیست‌های ایتالیایی به پژوهش‌های كلاسیك Ù…Øدود نمی‌شد، بنابراین، آن نظریه‌ای كه جنبش اومانیستی را صرÙاً ظهور پژوهش آثار كلاسیك یونانی می‌داند در مجموع نابسنده است . چون این نظریه نمی‌تواند ایده‌آل بلاغت را ØŒ كه مؤكداً در آثار اومانیست‌ها دیده می‌شود، تبیین كند Ùˆ نیز نمی‌تواند تعداد پژوهش‌های بیشمار، نامه‌ها، سخنرانی‌ها Ùˆ اشعاری را ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¯Ù‡Ø¯ كه از قلم اومانیست‌ها تراویده‌اند .
تعداد این گونه نوشته‌ها خیلی بیشتر از پژوهش‌های كلاسیك Ùˆ ترجمه آثار كلاسیكی است كه اومانیست‌ها انجام دادند، نگارش این آثار را نمی‌توان نتیجه‌ی ضروری مطالعات كلاسیك آنان دانست. از یك پژوهشگر مدرن در قلمرو آثار كلاسیك یونانی یا لاتینی انتظار نمی‌رود كه در ستایش شهرش به زبان لاتینی شعر بسراید یا به بازدیدكننده‌ی مهم بیگانه‌ای با سخنرانی غرایی به زبان لاتین خوش‌آمد بگوید یا برای Øكومتش یك بیانیه‌ی سیاسی بنویسد. این جنبه‌ی مهم از Ùعالیت اومانیست‌ها را اغلب با ذكر نكته‌ای كوتاه درباره‌ی خودنمایی‌شان ویا قوه‌ی خیال‌پردازی‌شان كه در خصوص هر موضوعی سخنرانی غرایی بكنند كم اهمیت جلوه‌ می‌دهند. البته نمی‌توان منكر خودنمایی Ùˆ عشق اومانیست ها به سخنوری شد، اما این‌ها علل Ø¢Ùرینش آثارشان Ùˆ Øتی سخنرانی‌هایشان نیستند. اومانیست‌ها پژوهشگران كلاسیكی نبودند كه به دلایل شخصی‌ تمایل به بلیغ نوشتن Ùˆ بلیغ سخن Ú¯Ùتن داشته باشند بلكه بر عكس ØŒ آنان خطابه نویسان Ùˆ خطابه‌گویان ØرÙه‌ای بودند كه جانشینان Ùˆ وارثان خطابه‌سرایان قرون وسطی شده بودند Ùˆ این اعتقاد را ترویج می‌دادند – اعتقادی جدید Ùˆ مدرن – كه بهترین شیوه برای كسب بلاغت ØŒ تقلید از الگوهای كلاسیك‌هاست Ø› Ùˆ بدین تربیب به سوی مطالعه آثار كلاسیك Ùˆ لغت‌شناسی كلاسیكی كشانده می‌شدند. اغلب ادعا می‌شود كه اومانیست‌ها طبقه جدیدی را در دوره‌ی رنسانس تشكیل می‌دادند Ùˆ هیچ‌گونه ØرÙه‌ی مشخصی نداشتند. این ادعا می‌تواند در مورد پتراك، بوكاچو واراسموس درست باشد، اما اومانیست‌ها منشی شاهزادگان Ùˆ شورای شهرها بودند یا دبیر دبیرستان‌ها Ùˆ استاد دانشگاه‌ها كه در آنجا ادبیات Ùˆ ÙÙ† خطابه Ùˆ تاریخ تدریس می‌كردند Ùˆ گاهی اوقات، هم منشی بودند Ùˆ همه مدرس. این تØول در قلمرو دستور زبان Ùˆ مطالعات ÙÙ† بلاغت Ùˆ خطابه سرانجام دیگر رشته‌های دانش را نیز متأثر ساخت. از نیمه‌ی قرن پانزدهم به بعد تعداد زیادی Øقوقدان، پزشك، ریاضیدان، Ùیلسو٠و متكلم را می‌یابیم كه به همراه رشته‌های تخصصی خودشان، پژوهش‌های اومانیستی را نیز گسترش می‌دهند.
هم اومانیسم Ùˆ هم سكولاستیسم جای مهمی در تمدن رنسانس ایتالیایی دارند، اما هیچ یك از این دو ØŒ تصویری متØد كننده از این تمدن ارائه نمی‌دهد Ùˆ این دو با هم Øتی كل تمدن رنسانس را تشكیل نمی‌دهند. درست همان‌گونه كه اومانیسم Ùˆ سكولاستیسم به منزله‌ی دو شاخه‌ی متÙاوت در Ùرهنگ رنسانس همزیستی داشتند، اما شاخه‌های مهمتری از این دو نیز بودند.مثلا می‌توان از تØولاتی نام برد كه در هنر‌های زیبا، در ادبیات بومی، در علوم ریاضی Ùˆ در دین Ùˆ الهیات صورت گرÙتند. ولی این تØولات به معنای Ù†ÙÛŒ نقش اومانیسم یا سكولاستیسم در Ùرهنگ رنسانس ایتالیایی نیست.
تØول تØسین‌انگیز هنرهای تجسّمی كه شكوه Ùˆ جلال رنسانس ایتالیایی است از تصورات غلّوآمیزی چون نبوغ خلاق هنرمندان یا نقش آنان در جامعه Ùˆ Ùرهنگ ناشی نشدند. هنرمندان رنسانس در وهله‌ی نخست صنعتگر بودند Ùˆ اغلب دانشمند می‌شدند نه به دلیل نبوغ والایشان كه نقش تØولات مدرن علم را پیش‌بینی می‌كردند بلكه به این سبب كه بعضی از رشته‌های شناخت علمی، مانند كالبدشناسی (آناتومی) ØŒ پرسپكتیو Ùˆ مكانیك جزو لوازم ضروری در تØول ØرÙه‌شان بودند. اگر بعضی از این هنرمند- دانشمندان سهمی چشم‌گیر در پیشرÙت علم داشته‌اند این به آن معنا نیست كه آنان كاملاً‌ مستقل بودند یا علم Ùˆ آموزش زمان خود را خوار می‌شمردند.
سرانجام ریاضیات Ùˆ نجوم پیشرÙت Ùوق‌العاده‌ای در سده‌ی شانزدهم داشتند Ùˆ در كاربردهای عملی‌شان Ùˆ در نوشته های آن دوره‌ Ùˆ در برنامه‌ی درسی مدارس Ùˆ دانشگا‌ه‌ها مقام‌های بسیار مهمی را به دست آوردند.
جنیش اومانیستی رنسانس برای ÙیلسوÙان معیارهای جدیدی در Ùنّ بلاغت ادبی Ùˆ سنجه‌های تازه‌ای برای انتقاد تاریخی از طریق ارائه‌ی تعداد بیشتری منابع كلاسیك، تهیه كرد Ø› در نتیجه بسیاری اندیشه‌ها Ùˆ ÙلسÙه‌های باستان دوباره اØیا Ùˆ دوباره Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒâ€ŒØ´Ø¯Ù†Ø¯ Ùˆ ازاین طریق كهنه نو به هم می‌آمیختند. علاوه بر این‌ها، گر Ú†Ù‡ اومانسم خودش به هیچ ÙلسÙه‌ی خاصی تعلق خاطر نشان نمی‌داد Ø› اما در برنامه‌اش ایده‌های عمومی‌یی وجود داشتند كه برای اندیشه‌ی رنسانس Øائز اهمیت بسیار بودند. یكی از این ایده‌ها برداشت اومانیست‌ها از تاریخ Ùˆ نیز موقعیت تاریخی خودشان بود. آنان معتقد بودند كه دوره‌ی كلاسیك باستان از بیشتر جنبه‌ها دوره‌ای كامل بوده Ùˆ در Ù¾ÛŒ این عصر طلایی، عصر طولانی انØطاط، عصر تاریكی یا قرون وسطیآمده است؛ اما وظیÙÙ‡ Ùˆ تقدیر دوره‌ی اومانیست‌ها این است كه دوره‌ی كلاسیك باستان را اØیا كنند Ùˆ آموزش هنر Ùˆ علوم‌اش را نیز نوزایی. بنابراین، این خود اومانیست‌‌ها بودند كه Ù…Ùهوم رنسانس یعنی Ù…Ùهوم نوزایی را رایج كردند ولی اكنون بعضی از مورخان مدرن از این Ù…Ùهوم به تندی انتقاد می‌كنند.
Øتی از این هم مهمتر تأكیدی بود كه در برنامه‌ی Ùرهنگی Ùˆ آموزشی اومانیست‌های رنسانس در خصوص انسان وجود داشت Ùˆ این موضوع باید Øتی برای "اومانیست‌های" معاصر ما نیز خوشایند باشد Ùˆ اومانیست‌های رنسانس را گرامی بدارند ( گرچه شاید ایده‌آل‌های برنامه‌ی آموزشی‌شان چندان خوشایند اومانیست‌های معاصر نباشد ).
هنگامی كه اومانیست‌های رنسانس پژوهش‌های خود را "انسانی‌ها" یا studia humanithtis می‌نامند، آنان این ادعا را بیان می‌كنند كه این پژوهش‌ها به آموزش Ùˆ تربیت٠موجود٠انسانی٠ایده‌آل كمك می‌كنند. بنابراین، این نوع پژوهش‌ها برای انسان در مقام انسان Øیاتی اند. بدین سان ،آنان دغدغه ÛŒ خاطر خود را برای انسان Ùˆ Øرمت او بیان می‌كردند Ùˆ این موضوع صراØتاً الهام بخش بسیاری از نوشته‌های آنان بود.
اÙلاطون گروی رنسانس ایتالیا كه درآثار مارسیلیو Ùیچپنو (Marsilio Ficino) (1433-1499) رهبر آكادمی Ùلورانس Ùˆ درآثار دوست Ùˆ شاگردش جواننی پیكو دÙلا میرندولا (Giovanni Pico dell Mirandola) (1463-1494) به قلّه‌ خود می‌رسد از بسیاری جنبه‌ها بر آمده از جنبش اومانیسم بود. هم Ùیچینو Ùˆ هم پیكو تعلیمات كامل اومانیستی دیده بودند Ùˆ معیار‌های سبك گرایانه Ùˆ كلاسیكی اومانسیت‌ها را در خود جذب كرده بودند. تÙوقی كه برای اÙلاطون قائل بودند از پیش كسوتانشان پترارك Ùˆ دیگر اومانیست‌های دوره‌ی اوایل رنسانس نشئت می‌گرÙت. كوشش Ùیچینو برای ترجمه‌ی آثار اÙلاطون Ùˆ نو اÙلاطونیان باستان مقایسه‌پذیر با ترجمه‌هایی است كه اومانیست‌ها از دیگر نویسندگان كلاسیك انجام می‌دادند. تلاش او برای اØیا Ùˆ نوزایی عقاید اÙلاطونیان بازتاب گرایش عمومی برای اØیای هنر‌ها، ایده‌ها Ùˆ نهاد‌های باستان بود Ùˆ Ùیچینو خود در یكی از نامه‌هایش می‌گوید كه تلاش برای اØیای ÙلسÙه‌ی اÙلاطونی را با نوزایی دستور زبان، شعر، خطابه، نقاشی، سÙال، معماری، موسیقی Ùˆ ستاره‌شناسی كه در قرن او صورت گرÙته است قابل مقایسه می‌داند.
سه جریان عمده‌ی Ùكری رنسانس یعنی اومانیسم، اÙلاطون‌گرایی Ùˆ ارسطوگرایی با هدÙ٠زندگی انسان Ùˆ مكان او در كیهان دغدغه خاطر داشتند Ùˆ این دغدغه‌، بیان خود را نه Ùقط در معیارهای معینی برای سلوك Ùرد بلكه همچنین در اØساس قوی‌یی Ù…ÛŒ یاÙت كه برای مناسبات انساتی Ùˆ همبستگی نوع بشر قائل بودند. جنبش اومانیستی كه منشأاش ÙلسÙÛŒ نبود ایده‌هایی عمومی اما مبهم ارائه می‌داد، Ùˆ از این طریق الهام‌هایی را موجب می‌شد Ùˆ متون باستان را Ùراهم می‌آورد. اÙلاطونیان Ùˆ ارسطوییان كه ÙیلسوÙان ØرÙه‌ای بودند با علائق انگارشی Ùˆ تربیت ÙلسÙÛŒ این ایده‌های مبهم را اخذ می‌كردند، Ùˆ آنها را به صورت عقاید ÙلسÙÛŒ معینی در می‌آوردند Ùˆ جایی مهم در نظام‌های ساخته Ùˆ پرداخته شده‌ی متاÙیزیكی‌شان به آنها می‌دادند.
پس از نخستین ربع قرن شانزدهم، جریان‌های Ùكری رنسانس اولیه به Øیات خود ادامه دادند اما به طور روزاÙزونی نخست تØت‌الشعاع مشاجرات كلامی كه از Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ø¯ÛŒÙ† (رÙرماسیون) ناشی می‌شدند قرار گرÙتند Ùˆ بعداً‌ نیزتØت‌الشعاع تØولاتی واقع شدند كه به ظهور علم مدرن Ùˆ ÙلسÙÙ‡ مدرن انجامیدند. با این وصÙØŒ رنسانس اوایل میراثی بر جای گذاشت كه لااقل تا پایان قرن هجدهم مؤثر بود. اومانیسم رنسانس در آموزش Ùˆ سنت‌های ادبی اروپای غربی Ùˆ پژوهش‌های تاریخی Ùˆ لغت شناختی زنده ‌ماند، اÙلاطون‌گرایی رنسانس تأثیر اÙلاطون Ùˆ Ùلوطین (پلوتینوس) را به همه‌ی آن متÙكرانی منتقل كرد كه می‌كوشیدند تا از Ùرم ایده‌آلیستی ÙلسÙÙ‡ دÙاع كنند Ùˆ ارسطوگرایی رنسانس، گرچه تا Øدودی با Ùیزیكی تجربی Ùˆ علم تجربی منسوخ شد اما به بسیاری جریان‌های آزاداندیشی كه بعداً ظهور كردند الهام بخشید. در ص٠طولانی ÙیلسوÙان Ùˆ نویسندگانی كه تاریخ Ùˆ سنت اندیشه‌ی غربی را ساخته‌اند، جایی متمایزی به اومانیست‌ها، اÙلاطونیان Ùˆ ارسطوییان رنسانس ایتالیا اختصاص دارد. بسیاری از ایده‌های متÙكران رنسانس ایتالیا اكنون صرÙاً موضوعی برای كنجكاوی‌های تاریخی شده‌‌اند اما بعضی از آنها نیز شامل هسته‌ی Øقیقت پایداری هستند Ú©Ù‡ می‌توانند دارای پیام Ùˆ الهامی برای نوع بشر باشند. نگارنده از آن رو به ØªØ´Ø±ÛŒØ Ø¬Ù†Ø¨Ø´ اومانیسم پرداخت چون كاسیرر به تÙصیل درباره‌ی آن در این كتاب سخن Ù†Ú¯Ùته است.
در بØث‌های راجع به رنسانس این سخن همواره تكرار می‌شود كه :«انسان، كانون علاقه شد». اما این سخن نیز همان قدر درست است كه طبیعت، كانون Ùكر شد. اما این پرسش Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒ شود Ú©Ù‡ رابطه ÛŒ میان طبیعت با انسان جگونه تÙسیر Ù…ÛŒ شد. پیش از هر چیز این تصور كه انسان می‌تواند چیزی را از طبیعت در اختیار خود گیرد یعنی طبیعت دومی از طبیعت اولیه بیاÙریند، دستاورد رنسانس است. شناخت٠طبیعت Ùˆ سلطه‌ی بر آن به موازات كش٠مÙهوم "انسانیت" صورت گرÙت كه ایده‌ی اخیر از ایده‌ی پیشرÙت انسانیت جداناشدنی است. مقوله‌ی انسانیت نخست در پرتو انسان شناسی عمومی Ùˆ اندیشه‌ی اجتماعی – ÙلسÙÛŒ ظاهر می‌شود. پیشرÙت انسانیت نخست در Ù…Øتوای كانكریت یعنی در ارتباط با "سلطه‌ی بر طبیعت" نمایان می‌شود. طبیعت، ابژه یا شیء می‌شود كه قوانین خود را دارد ( گرچه در اوایل، این قوانین بیشتر در قالب انسان گونه پنداری تÙسیر می‌شدند ) Ùˆ وظیÙه‌ی ذهن انسان شناخت این طبیعت بود. Ùˆ به ذهن انسان وزنه‌ای برابر با طبیعت داده می‌شد. تأكید بر ذهن انسان به این معنا بود كه نتایج شناخت به هیچ‌وجه وابسته به رÙتار اخلاقی شخص شناسنده نیستند. سوژه (انسان، انسانیت) اكنون رویاروی ابژه ( طبیعت، كیهان ) كه قوانین ویژه‌ی خود را داشت، می‌ایستاد تا بیاموزد كه این طبیعت را بشناسد Ùˆ یكی از راه‌های پیدایش Ùردیت همین بود. هر چیزی كه درباره‌ی Ù…Ùهوم پویایی انسان بگوییم دربردارنده Ù…Ùهوم درون‌باش ( Immanence ) است. یعنی توجه Ùˆ تمركز بر زندگی دنیوی یا به دیگر سخن سكولار شدن ارزش‌های Øاكم بر زندگی بشر.
-2 سخنی چند درباره‌ی موضوع تاریخ
موضوع پژوهش تاریخی چیست؟ پاسخ به نظر آشكار می‌رسد: پژوهش تاریخی می‌كوشد تا گذشته را بشناسد. اما گذشته برای همیشه گذشته است. گذشته همیشه در نیستی٠نسیان Ù…ØÙˆ شده است. بنابراین گذشته دیگر وجود ندارد Ùˆ تا آنجا كه "وجود دارد" همیشه چیزی از میان رÙته Ùˆ دور است. از این رو تنها راهی كه می‌توانیم در مقام مورخ به گذشه رهیابیم از طریق‌" خاطره "ÛŒ آن است Ùˆ عمل "یادآوری" برای گذشته، وجود ایده‌آل تازه‌ای تهیه می‌كند. اندیشه‌ی تاریخی، Ùرآیند "یادآوری" است كه با آن، گذشته در زمان Øال Ùˆ برای زمان Øال بازسازی می‌شود. اما اگر گذشته دیگر Øضور نداشته باشد، مورخ با Ú†Ù‡ چیزی Ùرآیند "یادآوری" را آغاز می‌كند؟ در اینجا نیز به نظر پاسخ آشكار می‌رسد : مورخ گذشته را از مواد برجای مانده Ùˆ موادی كه گذشته برای زمان Øال بر جای گذشته است بازسازی می‌كند. این "ردپاهای" مادی را مورخ اشیای مادی نمی‌بیند بلكه سمبل‌هایی می‌شناسد كه مادی شدن یا متجسّم شدن Ø±ÙˆØ Ø¹ØµØ± پیشین را ارائه می‌دهند. نه اشیاء نه Øوادث بلكه اسناد Ùˆ بازمانده‌ها، نخستین Ùˆ بی‌واسطه ‌ترین موضوع شناخت تاریخی هستند. ØروÙ٠مادی٠متون، Ùی‌نÙسه، چیزی بیش از یك شیء Ùیزیكی نیستند كه در زمان Ùˆ مكان جایی دارند Ùˆ تابع قوانین طبیعت‌اند، متن مادی به منزله‌ی شیء Ùیزیكی، بخشی از گذشته‌ نیست بلكه چیزی است كه Ùقط در زمان Øال پیدا می‌شود. شكل مادی یك نامه، Ùقط در Ù„Øظه‌ای كه خوانده می‌شود، یعنی در Ù„Øظه‌ای كه به منزله‌ی نشانه‌ای با معنا یا "امر واقع تاریخی" گرÙته شود یك " نامه " می‌شود. Ùقط از طریق روند پیچیده‌‌ی یادآوری تاریخی است كه این شی٠"Ù…Øض" ØŒ " معنادار " می‌شود Ùˆ به سمبلی تبدیل می‌شود كه می‌تواند بصیرتی در خصوص گذشته به ما بدهد. مورخ باید بیاموزد كه چگونه اسناد Ùˆ مدارك خود را نه Ùقط به منزله‌ی بقایای مرده‌ی گذشته بلكه پیام‌هایی زنده از گذشته بخواند Ùˆ تÙسیر كند.پیام هایی Ú©Ù‡ به زبان خاص خودشان با ما سخن Ù…ÛŒ گویند.ام Ù…Øتوای سمبلیک این پیام ها بی‌درنگ مشهود نیست؛بلكه كار زبان‌شناس، واژه‌شناس Ùˆ مورخ است تا آنها را به سخن وادارد Ùˆ زبان‌شان را بÙهمد. بنابراین معنای شی٠تاریخی به عمل٠یادآوری وابسته است: اشیا Ùˆ اسناد Ùˆ مدارك تاریخی Ùقط تا وقتی هستی Øقیقی دارند كه به یادآورده شوند Ùˆ عمل یادآوری باید مداوم Ùˆ ناگسسته باشد.
وقایع گذشته‌ی ÙلسÙی، آموزه‌ها Ùˆ نظام‌های متÙكران بزرگ بی‌معنی هستند مگر آن كه تÙسیر شوند. متون چیزی نمی‌گویند تا این كه از طریق تلاش‌های مورخ وادار به سخن Ú¯Ùتن شوند. آنها نه تنها ناقص‌اند بلكه در بسیاری موارد، اگر نه در بیشتر موارد، تاریك Ùˆ متناقض‌اند. برای روشن‌ كردن این تاریكی Ùˆ از میان بردن این تناقض‌ها به نوع خاصی از تÙسیر، به "هرمنوتیك " تاریخی نیاز است.
بازسازی تجربی٠گذشته‌ی تاریخی
گرچه اسناد Ùˆ مدارك تاریخی در قالب وجود مادی Ù…Øض‌شان هرگز Ùهمیده نمی‌شوند اما مورخ هرگز نباید بÙعد مادی آن‌ها را به دست Ùراموشی بسپارد. به همین دلیل بازسازی گذشته همیشه از طریق "بازسازی تجربی" آغاز می‌شود. از این Ù„Øاظ كاسیرر خود قهرمان عینیت٠دقیق٠تاریخی است. او در رساله‌ای درباره‌ی انسان می‌نویسد:
«مورخ باید همه‌ی اسناد Ùˆ مدارك مربوط به موضوع را گرد آورد تا آنها را به عالی‌ترین دادگاه قانون، به دادگاه تاریخ٠جهان تسلیم كند. اگر او در انجام وظیÙه‌ی خویش قصور كند، اگر به دلیل ØÙب Ùˆ بعض Øتی یك مدرك را از میان ببرد یا آن را نادیده بگیرد پس او از انجام عالی‌ترین تكلی٠خود بازمانده است» .
اما مواد تاریخی گذشته همیشه از گزند گذشت زمان در امان نمانده‌اند. پس مورخ اغلب Ùقط قطعات ناقصی در اختیار دارد كه باید روی آنها كار كند. این قطعات ناقص باید گردآوری Ùˆ مرتب Ùˆ منظم شوند پیش از آن كه Ùهمیده شوند. در خصوص ÙلسÙه، Ùرآیند استوار كردن چاپ‌های كامل نوشته‌های سنتی در Ùرآیند طولانی یادآوری٠تاریخی نخستین گام دشواری است كه باید برداشته شود. كاسیرر خود ØرÙه‌ی ÙلسÙÛŒ خویش را با چاپ انتقادی آثار لایب نیتس Ùˆ كانت آغاز كرد Ùˆ چاپ انتقادی نوشته‌های چاپ نشده‌ی او برای بازسازی اندیشه‌ی او از ضروریات است.
پانوشت ها
- Wilhelm Dilthey, Gesammelte Schriften, Stuttgart ,1957, Bd.2,S.I.
2- The New Cambridge Modern History, I. Renaissance (1439-1520) , (ed. G. R. Potter) Cambridge Univetsity Press, 1977 , P.1.
3-مطالب بالا با استÙاده از كتاب زیر نوشته شده است:
Paul Oskar Kristeller, Renaissance Thought, Harper & Row Pub.1995.
معنای Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø±Ù†Ø³Ø§Ù†Ø³ موضوع مباØثه‌های بی‌پایان در میان مورخان به ویژه در قرن بیستم بوده است. بعضی از آنان درباره‌ی ارزش،خصائل متمایز Ùˆ Øدود زمانی رنسانس Ùˆ Øتی وجود خود دوره‌ی تاریخی رنسانس شك كرده‌اند. در میان آن دسته از مورخانی كه وجود دوره‌ی تاریخی رنسانس را پذیرÙته‌اند بر سر این كه رنسانس از Ú†Ù‡ تاریخی آغاز می‌شود Ùˆ در Ú†Ù‡ تاریخی به پایان می‌رسد اختلا٠نظر وجود دارد. ویلهلم دیلتای می‌نویسد: ((Øاكمیت متاÙیزیك بر Ø±ÙˆØ Ø§Ø±ÙˆÙ¾Ø§Ø¦ÛŒ بر پایه‌ی پیوندش با الهیات تا قرن چهاردهم با قدرت تمام ادامه داشت. این متاÙیزیك – الهیات ØŒ Ø±ÙˆØ Ø³Ù„Ø³Ù„Ù‡â€Œ مراتب كلیسایی بود. این سلسله مراتب كلیسایی قدرت خود را بی‌هیچ چالشی تا قرن چهاردهم نگاهداشت سپس نخست در Ù…Øتوایش،قدرتش Ùˆ زندگیش سستی Ùˆ ضع٠رخ نمود.
انگیزه‌ی دینی‌در متاÙیزیك همه‌ی بشریت از قدیمی‌ترین ایام وجود داشته است اما Ùرهنگ اقوام شرقی زیر سلطه‌ی دین بوده‌ است Ùˆ تا همین اواخر همه‌ی تÙكرات Ùˆ پژوهش‌ها،در دست یا تØت راهنمایی روØانیان مانند برهمانان،راهبان Ùˆ خاخام‌ها قرار داشته است(( .
مبداء رنسانس را می‌توان از دیدگاه‌های مختل٠مانند: تاریخ،تاریخ ادبیات،تاریخ هنر Ùˆ غیره موضوع بررسی قرار داد Ùˆ تاریخ‌های مختلÙÛŒ را برای آن در نظر گرÙت. اما از نظر بعضی پژوهشگران برجسته‌ی رنسانس مانند پل اوسكار كریستلر (Paul Oskar Kristeller) كه دوست Ùˆ همكار ارنست كاسیرر نیز بوده است به طور تقریبی می‌توان دوره‌ی میان 1300میلادی تا 1600 میلادی را در اروپای غربی دوره‌ی رنسانس نامید.البته نمی‌توان مدعی شد كه در سال 1300 نقطه‌ی گسستنی با دوران پیشین اتÙاق می‌اÙتد Ùˆ یا با Ùرا رسیدن سال1600 نیز گسست دیگری با دوره‌ی پس از آن به وجود می‌آید،بلكه Ú†Ù‡ با پيش از 1300 ميلادی Ùˆ Ú†Ù‡ با پس از 1600 میلادی پیوستگی وجود دارد.Øتی به دلایل بسیار می‌توان Ú¯Ùت كه از بسیاری جهات تغییراتی كه در قرن دوازدهم Ùˆ سیزدهم یا Ù‡Ùدهم Ùˆ هجدهم رخ دادند بسیار عمیق‌تر از تغییراتی بودند كه در قرن‌های چهاردهم Ùˆ پانزدهم پدیدار شدند.اما به رغم این‌ها می‌توان مدعی شد كه دوره رنسانس ساختار متمایز خود را دارد Ùˆ اگر مورخان نمی‌توانند تعریÙÛŒ ساده Ùˆ قانع‌كننده‌ از رنسانس ارائه دهند این به معنای آن نمی‌تواند باشد كه چنین دوره‌ای وجود نداشته‌ است،زیرا می‌توان بر پایه‌ی همان شكاكیت،وجود قرون وسطی Ùˆ Øتی قرن روشنگری یا سده‌ی هجدهم اروپا را نیز منكر شد.رنسانس دوره‌ی پیچیده‌ای است كه مانند هر دوره‌ی دیگری از جمله قرون وسطی در برگیرنده‌ی تÙاوت‌های منطقه‌ای،اجتماعی،تاریخی،Ùرهنگی Ùˆ هنری است.البته تÙاوت‌های Ùرهنگی میان ایتالیا Ùˆ اروپای شمالی در اوج دوره‌ی قرون وسطی كمتر از دوره‌ی رنسانس ایتالیا در قرن پانزدهم میلادی نبود اما ایتالیا در قرن پانزدهم میلادی ،به همراه كشورهای جنوبی اروپای غربی، موقعیت Ùرهنگی جدیدی به دست‌آورد كه او را رهبر Ùكری اروپا كرد،موقعیتی كه در عصر پیش از آن نداشت. بعضی مورخان ادعا می‌كنند كه Ø·ÛŒ قرون وسطی رنسانس‌های متعددی وجود داشته‌اند،اما در این رنسانس‌های اولیه سهم ایتالیا بسیار ناچیز بوده است.از سوی دیگر اگر رنسانس قرن پانزدهم ایتالیا را در برابر Ùرانسه‌ی قرون وسطی قرار دهیم،به نظر بعضی از مورخان،نمی‌توان مدعی شد كه قرن پانزدهم ایتالیا نوزایی اروپاست، اما قطعاً برای معاصرانش، قرن پانزدهم ایتالیا در برابر قرون وسطای ایتالیا نوزایی ایتالیا دیده می‌شده است. جلد اول تاریخ مدرن كمبریج كه عنوان رنسانس را بر خود دارد Ùˆ دوره‌ی تاریخی 1493 تا 1520 را در بر می‌گیرد چنین آغاز می‌شود: « سقوط قسطنطنیه در سال 1453 Ùˆ در همان زمان تعیین هویت دوره‌ی جدیدی در ایتالیا كه دوره‌ی باستان را از جهان معاصرش جدا می‌كرد Ùی‌نÙسه كاÙی‌اند كه پس از این،رنسانس را به منزله‌ی نقطه‌ی چرخشی در تاریخ جامعه‌ی غربی بشناسیم. Ùرانسیس بیكن مدعی شد كه ÙÙ† چاپ، توپ Ùˆ مغناطیس «چهره‌ی كل جهان Ùˆ وضع امور را در سراسر جهان تغییر داده‌اند ». Ùˆ مورخان سیاسی قرن نوزدهم،به رهبری رانكه (Ranke) مدعی‌اند كه در اواخر قرن پانزدهم Ùˆ اوایل قرن شانزدهم پدیده‌هایی در اروپا ظاهر شدند كه خصلت مدرن داشتند،مانند: دولت‌های ملی، بوروكراسی، Ùˆ Øاكمیت ارزش‌های سكولار در سیاست عمومی Ùˆ تعادل قوا. اما بر Ùراز این مشخصه‌ها پذیرش نظر یاكوب بوركهارت درباره‌ی تمدن رنسانس در ایتالیا بود كه به طور گسترده‌ای در اروپا رایج شد. كتاب بوركهارت در سال 1860 منتشر شد. تØلیل او از دوره‌ی رنسانس، اعتقادی زیبایی شناختی Ùˆ روانشناختی به همین تمایل را نشان می‌دهد: دستاورد‌های این زمان ایتالیایی‌ها برای قرن‌هایی كه پس از آن آمدند الگوی ارزش‌های غربی را ارائه می‌دادند. با سال 1900 نظر رایج در خصوص گسست میان دوره‌های مدرن با دوره‌ی قرون وسطی به یك دگم آموزشی مبدل شد Ùˆ مورخان در كشورهای غربی می‌كوشیدند تا تاریخ گسستی بیابند كه پیرامون موضوع‌هایی باشند كه پذیرش همگانی یاÙته‌اند.برای Ùرانسویان این تاریخ گسست تسخیر ایتالیا (1494 (ØŒ برای اسپانیایی‌ها ÙˆØدت شاهزادگان (1479) ØŒ برای انگلیسی‌ها استقرار تودورها Tudor)) (1485) Ùˆ برای آلمانی‌ها به سلطنت رسیدن چارلز پنجم (1519) بود كه دوران كهن را از دوران مدرن جدا می‌كنند» .
اومانیسم و سكولاستیسم در رنسانس ایتالیا
در آغاز این مقدمه Ú¯Ùتیم كه از زمانی كه یاكوب بوركهات كتاب خود را با عنوان: تمدن رنسانس در ایتالیادر سال 1860 منتشر كرد، در میان مورخان بر سر مشروعیت Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø±Ù†Ø³Ø§Ù†Ø³ مباØثاتی در گرÙته است.
علت اصلی این مباØثات، به ویژه در دهه‌های آغازین قرن بیستم این بود كه پژوهش‌ها در خصوص قرون وسطی پیشرÙت زیادی كرده بود. بر اثر این تØقیقات قرون وسطی دیگر دوره‌ی تاریكی Ùˆ تاریك‌اندیشی شناخته نمی‌شد در نتیجه، بعضی از پژوهشگران ØŒ دیگری نیازی به نوری جدید Ùˆ اØیا كننده نمی‌دیدند كه در Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø®ÙˆØ¯ رنسانس (یعنی نوزائی) وجود دارد. بنابراین بعضی از متخصصان قرون وسطی می‌خواهند كه Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø±Ù†Ø³Ø§Ù†Ø³ كاملاً از واژگان مورخان Øذ٠شود.
اما در برابر این Øملات نیرومند،پژوهشگران رنسانس خط دÙاع جدیدی بر پا داشته‌اند. آنان نشان داده‌اند كه معنایی كه در Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø±Ù†Ø³Ø§Ù†Ø³ وجود دارد ساخته Ùˆ پرداخته‌ی مورخان دلباخته ‌در قرن‌های نوزدهم Ùˆ بیستم نیست بلكه این Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø¯Ø± آثار دوره ÛŒ خود رنسانس به كار می‌رÙته است. خود اومانیست‌ها همواره از اØیا یا نوزایی هنرها Ùˆ آموزش سخن Ú¯Ùته‌ بودند كه در زمانشان، پس از دوره‌ای طولانی از انØطاط ØŒ صورت می‌گرÙته است.شاید ایراد بگیرند كه چنین ادعاهای اتÙاقی، درباره‌ی اØیای Ùكری نیز در آثار قرون وسطایی نیز پیدا می‌شوند. اما این Øقیقت همچنان باقی می‌ماند كه پژوهشگران Ùˆ نویسندگان از چنین اØیا Ùˆ نوزایی مؤكدتر Ùˆ مداومتر سخن می‌گویند تا در هر دوره‌ی دیگری در تاریخ اروپا Ø› Øتی اگر متقاعد می‌شدیم كه این ادعا پوچ است Ùˆ اومانیست‌ها رنسانس واقعی به وجود نیاورند، باز هم ناگزیر بودیم كه بپذیریم كه این توّّهم مشخصه‌ی آن دوره بوده است Ùˆ از این رو Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø±Ù†Ø³Ø§Ù†Ø³ لااقل معنایی ذهنی دارد.
علاوه بر این‌ها دلایل عینی بیشتری برای دÙاع از وجود رنسانس Ùˆ اهمیت آن وجود دارند. Ù…Ùهوم سبك، كه مورخان هنر آن را با موÙقیت به كار برده‌اند، می‌توان در دیگر قلمرو‌های تاریخ اندیشه نیز به كار برد Ùˆ از این طریق تغییرات مهمی را شناخت كه در دوره‌ی‌رنسانس رخ دادند بی آنكه قرون وسطی را تØقیر كنیم یا دین رنسانس را به سنت قرون وسطی كم اهمیت بدانیم.
بعضی پژوهشگران چنان دچار این توّهم شده‌اند كه خصوصیات كلیسای قرون وسطی Ùˆ Ùرهنگ قرون وسطی را اروپایی بدانند Ùˆ رنسانس ایتالیا را Ùقط پدید‌ه‌ای منطقه ای بشناسند. آنان مایلند كه تÙاوت‌های عمیق منطقه‌ای را نادیده بگیرند كه در قرون وسطی وجود داشتند. بی‌شك مركز تمدن قرون وسطی Ùرانسه بود Ùˆ دیگر كشورهای اروپای غربی، از زمان كارولی ژین (Caroligian) تا آغاز قرن چهاردهم از رهبری آن كشور تبعیت می‌كردند. Ùˆ ایتالیا از این قاعده مستثنا نبود؛ اگر Ú†Ù‡ دیگر كشورها Ùˆ به ویژه انگلستان ØŒ آلمان Ùˆ هلند سهم Ùعالی در پژوهش‌های Ùرهنگی آن دوره داشتند Ùˆ همین تØول عمومی را دنبال می‌كردند ØŒ اما ایتالیا موقعیت خاصی داشت. تا پیش از قرن سیزدهم مشاركت Ùعال ایتالیا در بسیاری جنبه‌های مهم Ùرهنگ قرون وسطی بسیار عقب‌تر از دیگر كشورها بود.این موضوع را می‌توان به طور كلی درمعماری Ùˆ موسیقی ØŒ در نمایشنامه‌های دینی Ùˆ در نوشته‌های لاتینی Ùˆ در شعر Ù…Øلّی ØŒ در ÙلسÙه‌ی سكولاستیك Ùˆ الهیات مشاهده كرد. اما از سوی دیگر ایتالیا سنت Ù…Øدود ولی پایداری از آن خود داشت كه به دوران رم باستان باز می‌گشت Ùˆ این سنت در بعضی از شاخه‌های هنر Ùˆ شعر، در آموزش اÙراد غیر روØانی Ùˆ در رسوم قضایی Ùˆ مطالعه‌ی دستور زبان Ùˆ ÙÙ† بلاغت خود را بیان می‌كرد. ایتالیا بیش از هر كشور دیگر اروپای غربی مستقیماً مدام در معرض تأثیرات بیزانسی قرار داشت. سرانجام پس از قرن یازدهم، ایتالیا زندگی جدید خاص خودش را تØول داد كه این تØول ØŒ در تجارت Ùˆ اقتصاد ØŒ در نهاد‌های سیاسی شهرهایش Ùˆ در پژوهش‌های قوانین مدنی Ùˆ كلیسایی Ùˆ در پزشكی Ùˆ Ùنّ‌نامه نگاری Ùˆ ÙÙ† بلاغت٠سكولار خود را بیان كرد. Ù†Ùوذ Ùرهنگی Ùرانسه در Ùرهنگ ایتالیا Ùقط با قرن سیزدهم قوی‌تر شد كه رگه‌های این Ù†Ùوذ را می‌توان در معماری Ùˆ موسیقی ،‌در لاتین Ùˆ شعر Ù…Øلی، در ÙلسÙÙ‡ Ùˆ الهیات Ùˆ در قلمرو پژوهش‌های كلاسیك ملاØظه كرد. بنابراین بسیاری از Ø¢Ùرینش‌های نوعی رنسانس ایتالیا را می‌توان نتیجه‌ی تأثیرات دیر هنگام قرون وسطایی دانست كه از Ùرانسه نشئت یاÙته بود اما این بذر در سنتی Ù…Øدود اما مقاوم Ùˆ متÙاوت Ùˆ بومی كاشته شد Ùˆ بار داد. این Ù†Ùوذ را می‌توان در نمایشنامه‌ی كمدی الهی دانته كه در قرن پانزدهم Ùلورانس نوشته شد ودر شعر سلØشورانه‌ی آریوستوس (Ariostos) Ùˆ تاسو (Tasso) مشاهده كرد.
تØول مشابهی را Ù…ÛŒ توان در تاریخ آموزش دید. بنابراین رنسانس ایتالیا را نه Ùقط در تقابل با Ùرهنگ Ùرانسه ÛŒ قرون وسطی بلكه بیشتر باید آن را در تقابل با قرون وسطای ایتالیا دید. تمدّن غنی رنسانس ایتالیا چندان مستقیماً از تمدن همان قدر غنی Ùرانسه ÛŒ قرون وسطی سرچشمه نگرÙت بلكه بیشتر از سنت های خیلی كم مایه تر ایتالیای قرون وسطی سر بركشید. Ùقط در آغاز قرن چهاردهم است كه در ایتالیا شاهد اÙزایش Ùوق العاده ÛŒ Ùعالیت های Ùرهنگی در همه ÛŒ قلمروها Ù…ÛŒ شویم Ùˆ همین Ùعالیت ها ایتالیایی ها را توانا ساختند كه برای دوره ÛŒ معینی رهبری Ùرهنگی اروپای غربی را از Ú†Ù†Ú¯ Ùرانسه بیرون آورند. بنابراین شكی نمی توان داشت كه رنسانس ایتالیایی به معنی رنسانس Ùرهنگی ایتالیا وجود داشته است. امّا نه آن قدرها در تقابل با قرون وسطی به طور عام یا با قرون وسطای Ùرانسه بلكه قطعاً در تقابل با قرون وسطای ایتالیایی . نامه‌ای از بوكاچو (Boccaccio) آشكار می‌سازد كه این تØول عمومی را بعضی از ایتالیایی‌های آن دوره می‌Ùهمیدند Ùˆ ما باید این تØول را مدام در ذهن خود داشته باشیم اگر می‌خواهیم تاریخ آموزش را در دوره‌ی رنسانس ایتالیا بÙهمیم.
شاخص‌ترین Ùˆ ناÙذترین جنبه‌ی رنسانس ایتالیایی در قلمرو آموزش ØŒ جنبش اومانیستی Ùˆ ادبیات اومانیست‌ها است. در بØث‌های دوران ما Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø§ÙˆÙ…Ø§Ù†ÛŒØ³Ù… ØŒ یكی از آن شعارهایی است كه به دلیل ابهامشان تقریباً به طور جهانی Ùˆ مقاومت‌ ناپذیری به آن‌ها متوسل می‌شوند. هر شخصی كه به ارزش‌های‌انسانی، یا به امور انسانی علاقمند باشد امروزه اومانیست نامیده می‌شود Ùˆ به دشواری می‌توان شخصی را یاÙت كه علاقمند نباشد یا وانمود نكند كه علاقمند است كه به این معنا اومانیست خوانده نشود. اما در رنسانس ایتالیا اومانیسم معنای امروزیش را نداشت Ø› مسلماً اومانیست‌های رنسانس به ارزش‌های انسانی علاقمند بودند اما نسبت به علائق اصلی آنان این موضوع عَرضَی بود Ø› آنان به مطالعه‌ی آثار كلاسیك یونانی Ùˆ لاتینی Ùˆ ترجمه‌ی آنها علاقه داشتند. این اومانیسم٠كلاسیك رنسانس ایتالیا در وهله‌ی نخست جنبشی Ùرهنگی ØŒ ادبی Ùˆ آموزشی بود وگرچه تأثیری قاطع بر اندیشه‌ی رنسانس داشت اما اندیشه‌های ÙلسÙی‌اش را هرگز نمی‌توان كاملاً از علائق ادبی‌اش جدا كرد.
Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø§ÙˆÙ…Ø§Ù†ÛŒØ³Ù… را، كه درباره‌ی جنبش كلاسیست٠رنسانس به كار می‌رود، مورخان قرن نوزدهم رایج كردند، اما اصطلاØات"Humanities" Ùˆ "humanist" در دوره‌ی خود رنسانس رایج شدند. بعضی از نویسندگان رÙÙ… باستان Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø studia humanitatis را به كار می‌برند تا به مطالعه‌ی شعر، ادبیات Ùˆ تاریخ،نوعی Øرمت Ùˆ اØتشام ببخشند Ùˆ همین بیان را پژوهشگران دوره‌ی اوایل رنسانس ایتالیا به كار می‌گرÙتند تا ارزش انسانی آن قلمرو‌های پژوهشی را كه می‌پروردند مانند: دستور زبان، خطا به، شعر، تاریخ Ùˆ ÙلسÙه‌ی اخلاق، به آن معنایی كه در آن زمان از این اصطلاØات Ùهمیده می‌شدند، مورد تأكید قرار دهند. خیلی زود معلمان ØرÙه‌ای این رشته‌ها humanista یا اومانیست نامیده‌شدند ØŒ اصطلاØÛŒ كه نخست در آثار اواخر قرن پانزدهم به كار رÙت وسپس به طور روزاÙزونی در قرن شانزدهم اصطلاØÛŒ رایج Ùˆ متداول شد. اومانیسم صرÙاً به معنای تمایل عمومی دوره‌ی رنسانس به مهم دانستن پژوهش‌های كلاسیك Ùˆ شناختن دوره‌ی باستان كلاسیك به منزله‌ی معیاری عمومی Ùˆ الگوی رهنما برای همه Ùعالیت‌های Ùرهنگی است. معمولاً سرآغاز این جنبشی بانام پترارك گره خورده است.رنسانسÙ٠اومانیسم عصر تØسین چیچیرو [سیسرون] نیز بود. مطالعه‌ی آثار چیچیرو Ùˆ تقلید از آنها در رنسانس بسیار رایج بود.
در میان مورخان مدرن دو تÙسیر از اومانیسم ایتالیایی وجود دارد. نخستین تÙسیر جنبش اومانیستی را صرÙاً ظهور پژوهش‌های كلاسیك می‌داند كه در دوره‌ی رنسانس انجام گرÙتند. این نظر، بیشتر، نظر مورخان پژوهش‌های كلاسیكی است ؛اما چندان شهرت عام نیاÙته است. مسلماً اØیای مطالعات كلاسیك در دوره‌ای مانند دوره‌ی كنونی ما مسئله ای Øائز اهمیت نیست Ùˆ آموزش كلاسیك یعنی Ùراگیری زبان‌های لاتین Ùˆ یونانی قدیم عملاً كنار نهاده شده اند. ولی خیلی آسان است كه آموزش كلاسیكی قرون وسطی را ستایش كرد، مخصوصاً در زمان ما كه جز برای تعداد كمی از متخصصان دوره‌ی باستان كلاسیكی ،آموزش كلاسیكی قرون وسطی چندان شناخته شده نیست Ùˆ اØترام كمتری به آموزش زبان‌های كلاسیك نهاده می‌شود ولی ارج بیشتری برای كارهای عملی Ùˆ نویسندگی "خلاق" Ùˆ تÙكر "نو" قائلند. امروزه تغییری در سمت‌گیری نسبت به پژوهش‌های كلاسیكی یا Øتی اÙزایش دانش خود در قلمرو ادبیات كلاسیك باستان دیگر چندان اهمیتی ندارد تا Ú†Ù‡ رسد به این كه اهمیت تاریخی داشته باشد. اما در دوره‌ی رنسانس وضعیت كاملاً متÙاوت با دوره‌ی ما بود Ùˆ اÙزایش آموخته‌های كلاسیك Ùˆ تأكید بر آن اهمیت Ùوق‌العاده‌ای داشت.
در Øقیقت واقعیات تاریخی متعددی وجود دارند كه این تÙسیر را تقویت می‌كنند كه جنبش اومانیست ØŒ ظهور پژوهش‌های كلاسیك بود. اومانیست‌ها پژوهشگرانی كلاسیك بودند Ùˆ به ظهور پژوهش‌های كلاسیك كمك می‌كردند. در قلمرو مطالعات لاتین آنان تعدادی متون مهم را كه در دوره‌ی قرون وسطی خوانده نمی‌شدند دوباره كش٠كردند. Ùˆ آن گروه از نویسندگان لاتین را هم كه شناخته شده بودند اومانیست‌ها از طریق كپی كردن دست نوشته‌ها‌ی آنان به تعداد زیاد Ùˆ چاپ آثار آنان شناخته‌ترشان كردند. اومانیست‌ها از طریق مطالعاتشان در گرامر Ùˆ متون كهن Ùˆ نوشتن Ø´Ø±Ø Ùˆ تÙسیر Ùˆ ایجاد تØول در مطالعات لغت شناختی Ùˆ تاریخی Ùˆ كاربرد آنها بر شهرت نویسندگان لاتین اÙزودند.
Øتی مهمتر از متون لاتینی ØŒ تØركی‌ بود كه اومانیست‌ها به پژوهش‌های یونانی دادند. به رغم مناسبات سیاسی ØŒ تجاری Ùˆ كلیسایی با امپراتوری بیزانس، تعداد كسانی كه در اروپای غربی‌زبان یونانی می‌دانستند. بسیار اندك بود Ùˆ عملاً هیچ كس علاقه‌ای به ادبیات كلاسیك یونانی نداشت Ùˆ با آنها آشنا نیز نبود. تقریباً هیچ گونه آموزشی در خصوص زبان یونانی Ùˆ آثار كلاسیك یونانی در مدارس Ùˆ دانشگاه‌های اروپای غربی وجود نداشت Ùˆ هیچ دست نوشته‌ی یونانی در كتابخانه‌های كشورهای اروپای غربی موجود نبود. در قرن‌های دوازدهم Ùˆ سیزدهم تعداد زیادی از متون یونانی یا مستقیماً از یونانی یااز طریق ترجمه‌ی عربی آنها به زبان لاتینی ترجمه شدند Ø› اما این Ùعالیت تقریباً به قلمروهای ریاضیات،‌نجوم، طالع‌بینی، پزشكی Ùˆ ÙلسÙه‌ی ارسطویی Ù…Øدود می‌شد.
Ø·ÛŒ دوره‌ی رنسانس این وضعیت به سرعت تغییر كرد. مطالعه‌ی ادبیات كلاسیك یونانی كه در امپراتوری بیزانس در سراسر قرون وسطا پرورده شده بود، از اواسط قرن چهاردهم ،‌ هم از طریق پژوهشگران بیزانسی كه برای دوره‌ای موقت یا دائمی در اروپای غربی اقامت می‌كردند Ùˆ هم از طریق پژوهشگران ایتالیایی كه برای Ùراگیری آثار كلاسیك یونانی به قسطنطنیه می‌رÙتند به غرب راه یاÙت. در نتیجه،‌زبان Ùˆ ادبیات یونانی مكان شناخته شده‌ای در برنامه‌ی درسی مدارس Ùˆ دانشگاه‌های غربی به دست آورد، مكانی كه تا دو قرن پیش ØÙظ كرده بود. تعداد زیادی دست نوشته‌های یونانی از شرق به كتابخانه‌های غربی آورده شدند Ùˆ همین دست نوشته‌ها اساس چاپ مهمترین آثار كلاسیك یونانی شدند. در مرØله‌ی بعد، اومانیست‌ها آثار نویسندگان یونانی را چاپ Ùˆ منتشر كردند Ùˆ بر آنها Ø´Ø±Ø Ù†ÙˆØ´ØªÙ†Ø¯ Ùˆ تبØر خود را در مطالعات باستانی ØŒ دستور زبان Ùˆ نیز روش‌های نقد لغوی Ùˆ تاریخی به ادبیات یونانی نیز تعمیم دادند.
موضوع دیگری كه اهمیت آن كمتر نیست اما امروزه چندان به آن توجه نمی‌شود ترجمه‌های متعدد اومانیست‌های رنسانس از آثار یونانی به زبان لاتینی بود. تقریباً كل اشعار یونانی ØŒ خطابه‌ها ØŒ تاریخ‌نگاری‌ها ØŒ كتاب‌های مربوط به الهیات Ùˆ ÙلسÙه‌ی غیر ارسطویی برای نخستین بار از زبان یونانی به زبان لاتینی ترجمه شدند Ø› در Øالی كه ترجمه‌های قرون وسطی از آثار ارسطو Ùˆ نویسندگان علمی یونانی منسوخ شدند Ùˆ ترجمه‌ها‌ی جدید جای آنها را گرÙتند. Ùˆ این ترجمه‌های لاتینی دوره‌ی رنسانس منبعی برای بیشتر ترجمه‌های آثار كلاسیك یونانی به زبان‌های بومی اروپایی شدند Ùˆ این ترجمه‌ها خوانندگان بیشتری داشت تا متون مذكور به زبان اصلی‌شان یعنی یونانی. اما به رغم اÙزایش چشم‌گیر مطالعات یونانی ØŒ آثار Ùˆ زبان یونانی Øتی در دوره‌ی رنسانس، به پای اهمیت زبان لاتینی Ùˆ مطالعات لاتینی نرسیدند به این دلیل كه زبان لاتینی در سنت قرون وسطای غرب ریشه دوانده بود. با این وص٠، ذكر این نكته لازم است كه اومانیست‌ها مطالعه‌ی آثار یونانی‌در اروپای غربی را در زمانی انجام می‌دادند كه به دلیل انØطاط وسپس سقوط امپراتوری بیزانس زبان Ùˆ آثار كلاسیك یونانی در شرق اروپا نیز دیگر رونقی نداشتند.
اگر این واقعیات مهم را به دقت به یادآوریم قطعاً نمی‌توانیم منكر این موضوع شویم كه اومانیست‌ها پیش‌كسوتان لغت‌شناسان Ùˆ مورخان مدرن بودند. Øتی یك مورخ علم نمی‌تواند آنان را تØقیر كند. زیرا اگر موضوع پژوهش مورخ علم ØŒ علم است او نباید Ùراموش كند روشی كه در بررسی این موضوع به كار می‌برد متعلق به قلمرو تاریخ است Ùˆ اومانیست‌ها در رشته‌ی تاریخ‌نگاری مدرن پیش كسوت بودند. اما Ùعالیت اومانیست‌های ایتالیایی به پژوهش‌های كلاسیك Ù…Øدود نمی‌شد، بنابراین، آن نظریه‌ای كه جنبش اومانیستی را صرÙاً ظهور پژوهش آثار كلاسیك یونانی می‌داند در مجموع نابسنده است . چون این نظریه نمی‌تواند ایده‌آل بلاغت را ØŒ كه مؤكداً در آثار اومانیست‌ها دیده می‌شود، تبیین كند Ùˆ نیز نمی‌تواند تعداد پژوهش‌های بیشمار، نامه‌ها، سخنرانی‌ها Ùˆ اشعاری را ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¯Ù‡Ø¯ كه از قلم اومانیست‌ها تراویده‌اند .
تعداد این گونه نوشته‌ها خیلی بیشتر از پژوهش‌های كلاسیك Ùˆ ترجمه آثار كلاسیكی است كه اومانیست‌ها انجام دادند، نگارش این آثار را نمی‌توان نتیجه‌ی ضروری مطالعات كلاسیك آنان دانست. از یك پژوهشگر مدرن در قلمرو آثار كلاسیك یونانی یا لاتینی انتظار نمی‌رود كه در ستایش شهرش به زبان لاتینی شعر بسراید یا به بازدیدكننده‌ی مهم بیگانه‌ای با سخنرانی غرایی به زبان لاتین خوش‌آمد بگوید یا برای Øكومتش یك بیانیه‌ی سیاسی بنویسد. این جنبه‌ی مهم از Ùعالیت اومانیست‌ها را اغلب با ذكر نكته‌ای كوتاه درباره‌ی خودنمایی‌شان ویا قوه‌ی خیال‌پردازی‌شان كه در خصوص هر موضوعی سخنرانی غرایی بكنند كم اهمیت جلوه‌ می‌دهند. البته نمی‌توان منكر خودنمایی Ùˆ عشق اومانیست ها به سخنوری شد، اما این‌ها علل Ø¢Ùرینش آثارشان Ùˆ Øتی سخنرانی‌هایشان نیستند. اومانیست‌ها پژوهشگران كلاسیكی نبودند كه به دلایل شخصی‌ تمایل به بلیغ نوشتن Ùˆ بلیغ سخن Ú¯Ùتن داشته باشند بلكه بر عكس ØŒ آنان خطابه نویسان Ùˆ خطابه‌گویان ØرÙه‌ای بودند كه جانشینان Ùˆ وارثان خطابه‌سرایان قرون وسطی شده بودند Ùˆ این اعتقاد را ترویج می‌دادند – اعتقادی جدید Ùˆ مدرن – كه بهترین شیوه برای كسب بلاغت ØŒ تقلید از الگوهای كلاسیك‌هاست Ø› Ùˆ بدین تربیب به سوی مطالعه آثار كلاسیك Ùˆ لغت‌شناسی كلاسیكی كشانده می‌شدند. اغلب ادعا می‌شود كه اومانیست‌ها طبقه جدیدی را در دوره‌ی رنسانس تشكیل می‌دادند Ùˆ هیچ‌گونه ØرÙه‌ی مشخصی نداشتند. این ادعا می‌تواند در مورد پتراك، بوكاچو واراسموس درست باشد، اما اومانیست‌ها منشی شاهزادگان Ùˆ شورای شهرها بودند یا دبیر دبیرستان‌ها Ùˆ استاد دانشگاه‌ها كه در آنجا ادبیات Ùˆ ÙÙ† خطابه Ùˆ تاریخ تدریس می‌كردند Ùˆ گاهی اوقات، هم منشی بودند Ùˆ همه مدرس. این تØول در قلمرو دستور زبان Ùˆ مطالعات ÙÙ† بلاغت Ùˆ خطابه سرانجام دیگر رشته‌های دانش را نیز متأثر ساخت. از نیمه‌ی قرن پانزدهم به بعد تعداد زیادی Øقوقدان، پزشك، ریاضیدان، Ùیلسو٠و متكلم را می‌یابیم كه به همراه رشته‌های تخصصی خودشان، پژوهش‌های اومانیستی را نیز گسترش می‌دهند.
هم اومانیسم Ùˆ هم سكولاستیسم جای مهمی در تمدن رنسانس ایتالیایی دارند، اما هیچ یك از این دو ØŒ تصویری متØد كننده از این تمدن ارائه نمی‌دهد Ùˆ این دو با هم Øتی كل تمدن رنسانس را تشكیل نمی‌دهند. درست همان‌گونه كه اومانیسم Ùˆ سكولاستیسم به منزله‌ی دو شاخه‌ی متÙاوت در Ùرهنگ رنسانس همزیستی داشتند، اما شاخه‌های مهمتری از این دو نیز بودند.مثلا می‌توان از تØولاتی نام برد كه در هنر‌های زیبا، در ادبیات بومی، در علوم ریاضی Ùˆ در دین Ùˆ الهیات صورت گرÙتند. ولی این تØولات به معنای Ù†ÙÛŒ نقش اومانیسم یا سكولاستیسم در Ùرهنگ رنسانس ایتالیایی نیست.
تØول تØسین‌انگیز هنرهای تجسّمی كه شكوه Ùˆ جلال رنسانس ایتالیایی است از تصورات غلّوآمیزی چون نبوغ خلاق هنرمندان یا نقش آنان در جامعه Ùˆ Ùرهنگ ناشی نشدند. هنرمندان رنسانس در وهله‌ی نخست صنعتگر بودند Ùˆ اغلب دانشمند می‌شدند نه به دلیل نبوغ والایشان كه نقش تØولات مدرن علم را پیش‌بینی می‌كردند بلكه به این سبب كه بعضی از رشته‌های شناخت علمی، مانند كالبدشناسی (آناتومی) ØŒ پرسپكتیو Ùˆ مكانیك جزو لوازم ضروری در تØول ØرÙه‌شان بودند. اگر بعضی از این هنرمند- دانشمندان سهمی چشم‌گیر در پیشرÙت علم داشته‌اند این به آن معنا نیست كه آنان كاملاً‌ مستقل بودند یا علم Ùˆ آموزش زمان خود را خوار می‌شمردند.
سرانجام ریاضیات Ùˆ نجوم پیشرÙت Ùوق‌العاده‌ای در سده‌ی شانزدهم داشتند Ùˆ در كاربردهای عملی‌شان Ùˆ در نوشته های آن دوره‌ Ùˆ در برنامه‌ی درسی مدارس Ùˆ دانشگا‌ه‌ها مقام‌های بسیار مهمی را به دست آوردند.
جنیش اومانیستی رنسانس برای ÙیلسوÙان معیارهای جدیدی در Ùنّ بلاغت ادبی Ùˆ سنجه‌های تازه‌ای برای انتقاد تاریخی از طریق ارائه‌ی تعداد بیشتری منابع كلاسیك، تهیه كرد Ø› در نتیجه بسیاری اندیشه‌ها Ùˆ ÙلسÙه‌های باستان دوباره اØیا Ùˆ دوباره Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒâ€ŒØ´Ø¯Ù†Ø¯ Ùˆ ازاین طریق كهنه نو به هم می‌آمیختند. علاوه بر این‌ها، گر Ú†Ù‡ اومانسم خودش به هیچ ÙلسÙه‌ی خاصی تعلق خاطر نشان نمی‌داد Ø› اما در برنامه‌اش ایده‌های عمومی‌یی وجود داشتند كه برای اندیشه‌ی رنسانس Øائز اهمیت بسیار بودند. یكی از این ایده‌ها برداشت اومانیست‌ها از تاریخ Ùˆ نیز موقعیت تاریخی خودشان بود. آنان معتقد بودند كه دوره‌ی كلاسیك باستان از بیشتر جنبه‌ها دوره‌ای كامل بوده Ùˆ در Ù¾ÛŒ این عصر طلایی، عصر طولانی انØطاط، عصر تاریكی یا قرون وسطیآمده است؛ اما وظیÙÙ‡ Ùˆ تقدیر دوره‌ی اومانیست‌ها این است كه دوره‌ی كلاسیك باستان را اØیا كنند Ùˆ آموزش هنر Ùˆ علوم‌اش را نیز نوزایی. بنابراین، این خود اومانیست‌‌ها بودند كه Ù…Ùهوم رنسانس یعنی Ù…Ùهوم نوزایی را رایج كردند ولی اكنون بعضی از مورخان مدرن از این Ù…Ùهوم به تندی انتقاد می‌كنند.
Øتی از این هم مهمتر تأكیدی بود كه در برنامه‌ی Ùرهنگی Ùˆ آموزشی اومانیست‌های رنسانس در خصوص انسان وجود داشت Ùˆ این موضوع باید Øتی برای "اومانیست‌های" معاصر ما نیز خوشایند باشد Ùˆ اومانیست‌های رنسانس را گرامی بدارند ( گرچه شاید ایده‌آل‌های برنامه‌ی آموزشی‌شان چندان خوشایند اومانیست‌های معاصر نباشد ).
هنگامی كه اومانیست‌های رنسانس پژوهش‌های خود را "انسانی‌ها" یا studia humanithtis می‌نامند، آنان این ادعا را بیان می‌كنند كه این پژوهش‌ها به آموزش Ùˆ تربیت٠موجود٠انسانی٠ایده‌آل كمك می‌كنند. بنابراین، این نوع پژوهش‌ها برای انسان در مقام انسان Øیاتی اند. بدین سان ،آنان دغدغه ÛŒ خاطر خود را برای انسان Ùˆ Øرمت او بیان می‌كردند Ùˆ این موضوع صراØتاً الهام بخش بسیاری از نوشته‌های آنان بود.
اÙلاطون گروی رنسانس ایتالیا كه درآثار مارسیلیو Ùیچپنو (Marsilio Ficino) (1433-1499) رهبر آكادمی Ùلورانس Ùˆ درآثار دوست Ùˆ شاگردش جواننی پیكو دÙلا میرندولا (Giovanni Pico dell Mirandola) (1463-1494) به قلّه‌ خود می‌رسد از بسیاری جنبه‌ها بر آمده از جنبش اومانیسم بود. هم Ùیچینو Ùˆ هم پیكو تعلیمات كامل اومانیستی دیده بودند Ùˆ معیار‌های سبك گرایانه Ùˆ كلاسیكی اومانسیت‌ها را در خود جذب كرده بودند. تÙوقی كه برای اÙلاطون قائل بودند از پیش كسوتانشان پترارك Ùˆ دیگر اومانیست‌های دوره‌ی اوایل رنسانس نشئت می‌گرÙت. كوشش Ùیچینو برای ترجمه‌ی آثار اÙلاطون Ùˆ نو اÙلاطونیان باستان مقایسه‌پذیر با ترجمه‌هایی است كه اومانیست‌ها از دیگر نویسندگان كلاسیك انجام می‌دادند. تلاش او برای اØیا Ùˆ نوزایی عقاید اÙلاطونیان بازتاب گرایش عمومی برای اØیای هنر‌ها، ایده‌ها Ùˆ نهاد‌های باستان بود Ùˆ Ùیچینو خود در یكی از نامه‌هایش می‌گوید كه تلاش برای اØیای ÙلسÙه‌ی اÙلاطونی را با نوزایی دستور زبان، شعر، خطابه، نقاشی، سÙال، معماری، موسیقی Ùˆ ستاره‌شناسی كه در قرن او صورت گرÙته است قابل مقایسه می‌داند.
سه جریان عمده‌ی Ùكری رنسانس یعنی اومانیسم، اÙلاطون‌گرایی Ùˆ ارسطوگرایی با هدÙ٠زندگی انسان Ùˆ مكان او در كیهان دغدغه خاطر داشتند Ùˆ این دغدغه‌، بیان خود را نه Ùقط در معیارهای معینی برای سلوك Ùرد بلكه همچنین در اØساس قوی‌یی Ù…ÛŒ یاÙت كه برای مناسبات انساتی Ùˆ همبستگی نوع بشر قائل بودند. جنبش اومانیستی كه منشأاش ÙلسÙÛŒ نبود ایده‌هایی عمومی اما مبهم ارائه می‌داد، Ùˆ از این طریق الهام‌هایی را موجب می‌شد Ùˆ متون باستان را Ùراهم می‌آورد. اÙلاطونیان Ùˆ ارسطوییان كه ÙیلسوÙان ØرÙه‌ای بودند با علائق انگارشی Ùˆ تربیت ÙلسÙÛŒ این ایده‌های مبهم را اخذ می‌كردند، Ùˆ آنها را به صورت عقاید ÙلسÙÛŒ معینی در می‌آوردند Ùˆ جایی مهم در نظام‌های ساخته Ùˆ پرداخته شده‌ی متاÙیزیكی‌شان به آنها می‌دادند.
پس از نخستین ربع قرن شانزدهم، جریان‌های Ùكری رنسانس اولیه به Øیات خود ادامه دادند اما به طور روزاÙزونی نخست تØت‌الشعاع مشاجرات كلامی كه از Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ø¯ÛŒÙ† (رÙرماسیون) ناشی می‌شدند قرار گرÙتند Ùˆ بعداً‌ نیزتØت‌الشعاع تØولاتی واقع شدند كه به ظهور علم مدرن Ùˆ ÙلسÙÙ‡ مدرن انجامیدند. با این وصÙØŒ رنسانس اوایل میراثی بر جای گذاشت كه لااقل تا پایان قرن هجدهم مؤثر بود. اومانیسم رنسانس در آموزش Ùˆ سنت‌های ادبی اروپای غربی Ùˆ پژوهش‌های تاریخی Ùˆ لغت شناختی زنده ‌ماند، اÙلاطون‌گرایی رنسانس تأثیر اÙلاطون Ùˆ Ùلوطین (پلوتینوس) را به همه‌ی آن متÙكرانی منتقل كرد كه می‌كوشیدند تا از Ùرم ایده‌آلیستی ÙلسÙÙ‡ دÙاع كنند Ùˆ ارسطوگرایی رنسانس، گرچه تا Øدودی با Ùیزیكی تجربی Ùˆ علم تجربی منسوخ شد اما به بسیاری جریان‌های آزاداندیشی كه بعداً ظهور كردند الهام بخشید. در ص٠طولانی ÙیلسوÙان Ùˆ نویسندگانی كه تاریخ Ùˆ سنت اندیشه‌ی غربی را ساخته‌اند، جایی متمایزی به اومانیست‌ها، اÙلاطونیان Ùˆ ارسطوییان رنسانس ایتالیا اختصاص دارد. بسیاری از ایده‌های متÙكران رنسانس ایتالیا اكنون صرÙاً موضوعی برای كنجكاوی‌های تاریخی شده‌‌اند اما بعضی از آنها نیز شامل هسته‌ی Øقیقت پایداری هستند Ú©Ù‡ می‌توانند دارای پیام Ùˆ الهامی برای نوع بشر باشند. نگارنده از آن رو به ØªØ´Ø±ÛŒØ Ø¬Ù†Ø¨Ø´ اومانیسم پرداخت چون كاسیرر به تÙصیل درباره‌ی آن در این كتاب سخن Ù†Ú¯Ùته است.
در بØث‌های راجع به رنسانس این سخن همواره تكرار می‌شود كه :«انسان، كانون علاقه شد». اما این سخن نیز همان قدر درست است كه طبیعت، كانون Ùكر شد. اما این پرسش Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒ شود Ú©Ù‡ رابطه ÛŒ میان طبیعت با انسان جگونه تÙسیر Ù…ÛŒ شد. پیش از هر چیز این تصور كه انسان می‌تواند چیزی را از طبیعت در اختیار خود گیرد یعنی طبیعت دومی از طبیعت اولیه بیاÙریند، دستاورد رنسانس است. شناخت٠طبیعت Ùˆ سلطه‌ی بر آن به موازات كش٠مÙهوم "انسانیت" صورت گرÙت كه ایده‌ی اخیر از ایده‌ی پیشرÙت انسانیت جداناشدنی است. مقوله‌ی انسانیت نخست در پرتو انسان شناسی عمومی Ùˆ اندیشه‌ی اجتماعی – ÙلسÙÛŒ ظاهر می‌شود. پیشرÙت انسانیت نخست در Ù…Øتوای كانكریت یعنی در ارتباط با "سلطه‌ی بر طبیعت" نمایان می‌شود. طبیعت، ابژه یا شیء می‌شود كه قوانین خود را دارد ( گرچه در اوایل، این قوانین بیشتر در قالب انسان گونه پنداری تÙسیر می‌شدند ) Ùˆ وظیÙه‌ی ذهن انسان شناخت این طبیعت بود. Ùˆ به ذهن انسان وزنه‌ای برابر با طبیعت داده می‌شد. تأكید بر ذهن انسان به این معنا بود كه نتایج شناخت به هیچ‌وجه وابسته به رÙتار اخلاقی شخص شناسنده نیستند. سوژه (انسان، انسانیت) اكنون رویاروی ابژه ( طبیعت، كیهان ) كه قوانین ویژه‌ی خود را داشت، می‌ایستاد تا بیاموزد كه این طبیعت را بشناسد Ùˆ یكی از راه‌های پیدایش Ùردیت همین بود. هر چیزی كه درباره‌ی Ù…Ùهوم پویایی انسان بگوییم دربردارنده Ù…Ùهوم درون‌باش ( Immanence ) است. یعنی توجه Ùˆ تمركز بر زندگی دنیوی یا به دیگر سخن سكولار شدن ارزش‌های Øاكم بر زندگی بشر.
-2 سخنی چند درباره‌ی موضوع تاریخ
موضوع پژوهش تاریخی چیست؟ پاسخ به نظر آشكار می‌رسد: پژوهش تاریخی می‌كوشد تا گذشته را بشناسد. اما گذشته برای همیشه گذشته است. گذشته همیشه در نیستی٠نسیان Ù…ØÙˆ شده است. بنابراین گذشته دیگر وجود ندارد Ùˆ تا آنجا كه "وجود دارد" همیشه چیزی از میان رÙته Ùˆ دور است. از این رو تنها راهی كه می‌توانیم در مقام مورخ به گذشه رهیابیم از طریق‌" خاطره "ÛŒ آن است Ùˆ عمل "یادآوری" برای گذشته، وجود ایده‌آل تازه‌ای تهیه می‌كند. اندیشه‌ی تاریخی، Ùرآیند "یادآوری" است كه با آن، گذشته در زمان Øال Ùˆ برای زمان Øال بازسازی می‌شود. اما اگر گذشته دیگر Øضور نداشته باشد، مورخ با Ú†Ù‡ چیزی Ùرآیند "یادآوری" را آغاز می‌كند؟ در اینجا نیز به نظر پاسخ آشكار می‌رسد : مورخ گذشته را از مواد برجای مانده Ùˆ موادی كه گذشته برای زمان Øال بر جای گذشته است بازسازی می‌كند. این "ردپاهای" مادی را مورخ اشیای مادی نمی‌بیند بلكه سمبل‌هایی می‌شناسد كه مادی شدن یا متجسّم شدن Ø±ÙˆØ Ø¹ØµØ± پیشین را ارائه می‌دهند. نه اشیاء نه Øوادث بلكه اسناد Ùˆ بازمانده‌ها، نخستین Ùˆ بی‌واسطه ‌ترین موضوع شناخت تاریخی هستند. ØروÙ٠مادی٠متون، Ùی‌نÙسه، چیزی بیش از یك شیء Ùیزیكی نیستند كه در زمان Ùˆ مكان جایی دارند Ùˆ تابع قوانین طبیعت‌اند، متن مادی به منزله‌ی شیء Ùیزیكی، بخشی از گذشته‌ نیست بلكه چیزی است كه Ùقط در زمان Øال پیدا می‌شود. شكل مادی یك نامه، Ùقط در Ù„Øظه‌ای كه خوانده می‌شود، یعنی در Ù„Øظه‌ای كه به منزله‌ی نشانه‌ای با معنا یا "امر واقع تاریخی" گرÙته شود یك " نامه " می‌شود. Ùقط از طریق روند پیچیده‌‌ی یادآوری تاریخی است كه این شی٠"Ù…Øض" ØŒ " معنادار " می‌شود Ùˆ به سمبلی تبدیل می‌شود كه می‌تواند بصیرتی در خصوص گذشته به ما بدهد. مورخ باید بیاموزد كه چگونه اسناد Ùˆ مدارك خود را نه Ùقط به منزله‌ی بقایای مرده‌ی گذشته بلكه پیام‌هایی زنده از گذشته بخواند Ùˆ تÙسیر كند.پیام هایی Ú©Ù‡ به زبان خاص خودشان با ما سخن Ù…ÛŒ گویند.ام Ù…Øتوای سمبلیک این پیام ها بی‌درنگ مشهود نیست؛بلكه كار زبان‌شناس، واژه‌شناس Ùˆ مورخ است تا آنها را به سخن وادارد Ùˆ زبان‌شان را بÙهمد. بنابراین معنای شی٠تاریخی به عمل٠یادآوری وابسته است: اشیا Ùˆ اسناد Ùˆ مدارك تاریخی Ùقط تا وقتی هستی Øقیقی دارند كه به یادآورده شوند Ùˆ عمل یادآوری باید مداوم Ùˆ ناگسسته باشد.
وقایع گذشته‌ی ÙلسÙی، آموزه‌ها Ùˆ نظام‌های متÙكران بزرگ بی‌معنی هستند مگر آن كه تÙسیر شوند. متون چیزی نمی‌گویند تا این كه از طریق تلاش‌های مورخ وادار به سخن Ú¯Ùتن شوند. آنها نه تنها ناقص‌اند بلكه در بسیاری موارد، اگر نه در بیشتر موارد، تاریك Ùˆ متناقض‌اند. برای روشن‌ كردن این تاریكی Ùˆ از میان بردن این تناقض‌ها به نوع خاصی از تÙسیر، به "هرمنوتیك " تاریخی نیاز است.
بازسازی تجربی٠گذشته‌ی تاریخی
گرچه اسناد Ùˆ مدارك تاریخی در قالب وجود مادی Ù…Øض‌شان هرگز Ùهمیده نمی‌شوند اما مورخ هرگز نباید بÙعد مادی آن‌ها را به دست Ùراموشی بسپارد. به همین دلیل بازسازی گذشته همیشه از طریق "بازسازی تجربی" آغاز می‌شود. از این Ù„Øاظ كاسیرر خود قهرمان عینیت٠دقیق٠تاریخی است. او در رساله‌ای درباره‌ی انسان می‌نویسد:
«مورخ باید همه‌ی اسناد Ùˆ مدارك مربوط به موضوع را گرد آورد تا آنها را به عالی‌ترین دادگاه قانون، به دادگاه تاریخ٠جهان تسلیم كند. اگر او در انجام وظیÙه‌ی خویش قصور كند، اگر به دلیل ØÙب Ùˆ بعض Øتی یك مدرك را از میان ببرد یا آن را نادیده بگیرد پس او از انجام عالی‌ترین تكلی٠خود بازمانده است» .
اما مواد تاریخی گذشته همیشه از گزند گذشت زمان در امان نمانده‌اند. پس مورخ اغلب Ùقط قطعات ناقصی در اختیار دارد كه باید روی آنها كار كند. این قطعات ناقص باید گردآوری Ùˆ مرتب Ùˆ منظم شوند پیش از آن كه Ùهمیده شوند. در خصوص ÙلسÙه، Ùرآیند استوار كردن چاپ‌های كامل نوشته‌های سنتی در Ùرآیند طولانی یادآوری٠تاریخی نخستین گام دشواری است كه باید برداشته شود. كاسیرر خود ØرÙه‌ی ÙلسÙÛŒ خویش را با چاپ انتقادی آثار لایب نیتس Ùˆ كانت آغاز كرد Ùˆ چاپ انتقادی نوشته‌های چاپ نشده‌ی او برای بازسازی اندیشه‌ی او از ضروریات است.
پانوشت ها
- Wilhelm Dilthey, Gesammelte Schriften, Stuttgart ,1957, Bd.2,S.I.
2- The New Cambridge Modern History, I. Renaissance (1439-1520) , (ed. G. R. Potter) Cambridge Univetsity Press, 1977 , P.1.
3-مطالب بالا با استÙاده از كتاب زیر نوشته شده است:
Paul Oskar Kristeller, Renaissance Thought, Harper & Row Pub.1995.