گزیده هایی از کتاب کارکردهای ذهنی در جوامع عقب مانده
اثر لوسین لوی-برول قانون آمیختگی ترجمۀ یدالله موقن
ذهن انسان ابتدایی نه فقط توالی زمانی رویدادهایی را که بسیار اثرگذارند اغلب درک نمی کند بلکه او غالباً و سرسختانه معتقد به نوعی توالی زمانی دیگری است که از تجربه ناشی نمی شود. زیرا تجربه همچنان که برای انسانهای ابتدایی آموزنده نیست همان طور نیز در از میان بردن پندارهای آنان عاجز است.




گزیده هایی از کتاب کارکردهای ذهنی در جوامع عقب مانده
اثر لوسین لوی-برول قانون آمیختگی ترجمۀ یدالله موقن
2- قانون آمیختگی

ذهن انسان ابتدایی نه فقط توالی زمانی رویدادهایی را که بسیار اثرگذارند اغلب درک نمی کند بلکه او غالباً و سرسختانه معتقد به نوعی توالی زمانی دیگری است که از تجربه ناشی نمی شود. زیرا تجربه همچنان که برای انسانهای ابتدایی آموزنده نیست همان طور نیز در از میان بردن پندارهای آنان عاجز است. همچنان که قبلاً در نمونه های بی شماری ملاحظه کرده ایم ذهن آنان تحت تأثیر تجربه قرار نمی گیرد و تجربه بر آن بی اثر است. بنابراین هنگامی که آنان ردای مبلغان مسیحی را مسئول خشکسالی می دانند یا شیوع یک بیماری را به یک تمثال نسبت می دهند، این اعتقاد صرفاً بر اثر توالی زمانی رویدادها حاصل نشده است. چون ذهن آنان تحت تأثیر توالی زمانی قرار نمی گیرد که آن را رابطۀ علّی میان دو رویداد بداند. فرآیند ذهنی آنان در این خصوص متفاوت با فرآیند فوق و بسیار پیچیده تر از آن است. آنچه را تجربه و انتظام طبیعی پدیده ها می نامیم چیزی نیست که ذهن انسان ابتدایی آمادگی درک آن را داشته باشد و از آن متأثر شود. برعکس، ذهن او را تعداد زیادی بازنمایی های جمعی به خود مشغول داشته اند و بر پایه آنها ، چیزها – هر چه می خواهند باشند – خواه موجودات زنده باشند، خواه اشیای بی جان و خواه ابزارهایی که انسان ساخته است، همۀ اینها همیشه خود را انباشته از خواص عرفانی به ذهن او عرضه می کنند. در نتیجه در حالی که ذهن او اغلب به نسبتهای عینی میان اشیاء بی اعتناست اما به پیوندهای عرفانی خواه مجازی خواه واقعی توجه زیادی می کند. این پیوندهای از پیش شکل گرفته شدهاند و از تجربۀ روابط عینی که در حال حاضر وجود دارند به دست نمی آیند، بلکه برعکس، تجربه در برابر آنها ناتوان است ] یعنی تجربه نمی تواند پیوندهای از پیش شکل گرفته شده را بر هم بزند و به جایشان روابط عینی را بنشاند[
بنابراین دیگر نمی کوشیم که علت این پیوندها را در سستی ذهن انسانهای ابتدایی یا در همبستگی بازنمایی ها ] = تدعی معانی[ یا در کاربرد نادرست اصل علیت یا در این خطا که: «پدیدۀ نخست علت پدیدۀ دوم است» جستجو کنیم. به سخن دیگر ما نمی کوشیم که فعالیت ذهنی انسانهای ابتدایی را همانند فعالیت ذهنی خودمان ، اما در مرحلۀ مقدماتی تری ، بدانیم بلکه بیشتر پیوندهای عرفانی میان بازنمایی های جمعی آنان را، فی نفسه ، بررسی می کنیم و پی خواهیم برد که آیا این پیوندها و ارتباطهای عرفانی تحت قانونی عمومی قرار دارند و آیا آنها بر شالودۀ مشترکی متکی اند که سبب می شوند آنها را ذهنیت ابتدایی اغلب در موجودات زنده و اشیاء حس کند؟ در همه این پیوندهای عرفانی همیشه یک عنصر وجود دارد که به شکلهای گوناگون و به درجات مختلف خود را نشان می دهد و آن نوعی «آمیختگی» است که بخشی از بازنمایی های جمعی آنان را تشکیل می دهد. به همین دلیل این اصل را که ویژۀ ذهنیت «ابتدایی» است و بر پیوندها و پیش پیوندهای بازنمایی هایش حاکم است به سبب فقدان اصطلاح مناسبتری، آن را قانون آمیختگی (the law of participation) می نامیم.
در حال حاضر فرمول بندی این قانون در قالب اصطلاحات انتزاعی دشوار است، اما در صفحات همین فصل به قدر کافی آن را تعریف خواهیم کرد، گرچه آنچه را مایلیم تعریف کنیم به ندرت به چارچوب معمولی تفکر ما راه پیدا می کند. اما به خاطر فقدان فرمولی کاملاً رسا می توانیم بکوشیم تا فرمولی تقریبی به دست آوریم. باید خاطر نشان کرد که در بازنمایی های جمعیِ ذهنیت ابتدایی، اشیاء و موجودات زنده و رویدادها و پدیده ها می توانند هم چیز دیگری باشند و هم خودشان. اما شیوه ای که ذهنیت ابتدایی چنین کاری را انجام می دهد برای ما فهم پذیر نیست.
شیوه ای که این ذهنیت به کار می برد تا خواص عرفانی، قدرتهای عرفانی و تأثیرات عرفانی به اشیاء و موجودات زنده و پدیده ها نسبت دهد آن نیز برای ما فهم پذیر نیست. این خواص و قدرتها و تأثیرات عرفانی بی آنکه جای خود را ترک گویند در خارج از حیطه شان نیز خود را متجلی می کنند.
به سخن دیگر، تقابل میان یک و بسیار، اینهمانی و این نه آنی، و مانند اینها را ذهنیت ابتدایی نادیده می گیرد و اگر یکی از این تقابلها را تأیید کرد دلیلی نمی بیند که آن دیگری را رد کند. ] برای ذهنیت علمی یک چیز نمی تواند هم خودش باشد و هم غیرخودش. اما برای ذهنیت ابتدایی یک چیز می تواند هم خودش باشد و هم غیرخودش[ . این تقابل برای ذهنیت ابتدایی در درجه دوم اهمیت است. این تقابل را ذهنیت ابتدایی گاهی اوقات درک می کند اما بیشتر وقتها آن را درک نمی کند. این تقابل اغلب در برابر تجمعِ جوهرهای عرفانی، که ذهنیت ابتدایی معتقد است در اشیا و موجودات زنده قرار دارند ناپدید می شود یعنی موضوعی که در تفکر علمی – منطقی پوچ است.

همچنین از دیدگاه دینامیک ، آفرینش موجودات زنده و اشیا و پدیده ها و نیز تجلی چنین و چنانی رویدادها، پی آمدهای اثری عرفانی هستند که این اثر عرفانی تحت شرایطی از یک موجود به موجود دیگر انتقال می یابد،و این شرایط نیز سرشتی عرفانی دارند. وجود این شرایط وابسته به نوعی آمیختگی است که به شکلهای گوناگون بازنمایی می شود: تماس، انتقال، همدلی و از دور جنباندن و مانند اینها. در بسیاری از جوامع رشد نیافته، فراوانی جانوران شکاری، ماهی و میوه ، انتظام فصلهای سال و باریدن باران را به اجرای بعضی مراسم مرتبط می دانند که یا به وسیلۀ افرادی خاص ، که بدین منظور تعلیم یافته اند، برگزار می شوند یا به واسطۀ شخص مقدسی می دانند که در این مراسم حضور دارد و دارای قدرت عرفانی خاصی است و حضورش خیر و برکت می آورد. ] چنین اینهمانی نیز میان نوزاد و پدرش وجود دارد[ هر آن چه را پدر نوزاد انجام دهد، مانند غذاخوردن و نظیر اینها، نوزاد نیز احساس می کند. سرخ پوستی که به شکار رفته یا درگیر جنگ است برحسب اینکه همسرش که در اردو مانده است چه غذاهایی بخورد یا چه کارهایی انجام دهد خوش یمن یا بدیمن خواهد بود.
بازنمایی های جمعی اقوام ابتدایی سرشار از چنین پیوندهای عرفانی اند. آنچه را ما رابطۀ طبیعی علت و معلول می نامیم مورد توجه انسان ابتدایی قرار نمی گیرد و در صورتی هم که به آن توجه کند آن را چندان مهم نمی داند. خلطها و آمیختگیهای عرفانی هستند که در صدر توجه او قرار می گیرند و غالباً تمامی حوزۀ تفکر او را اشغال می کنند.
برهمین اساس می توان ذهنیت اقوام ابتدایی را پیش- منطقی نامید درست به همان دلیل که می توان آن را عرفانی دانست . پیش – منطقی و عرفانی بودن ذهنیت ابتدایی دو جنبه از همین کیفیت اساسی هستند نه آنکه دو خصوصیت متمایز آن باشند. اگر بیشتر، محتوای بازنمایی های جمعی انسانهای ابتدایی را مدنظر داشته باشیم ذهنیت آنان را عرفانی می نامیم. اما چنانچه پیوندهای میان بازنمایی ها یا روابطی را که بازنمایی ها میان پدیده ها برقرار می کنند مورد توجه مان باشد ذهنیت آنان را پیش – منطقی می خوانیم. منظور ما از اصطلاح پیش – منطقی این نیست که این ذهنیت از نوعی است که از لحاظ زمانی در مرحلۀ پیش از پیدایش اندیشۀ منطقی قرار دارد.
آیا هرگز گروههایی از انسانها یا پیش – انسانها بوده اند که بازنمایی های جمعی آنان تحت قوانین منطقی نبوده اند؟
نمی دانیم ولی به هر صورت این امر بسیار نامحتمل است. باری ذهنیت این اقوام رشد نیافته که به خاطر فقدان اصطلاح مناسبتری آن را پیش – منطقی می نامیم چنان سرشتی ندارد. این ذهنیت نه ضد منطقی (antilogical) است و نه غیرمنطقی (alogical)
منظور من از به کاربردن اصطلاح «پیش – منطقی» صرفاً این است که بیان کنم که این نوع ذهنیت برخلاف ذهنیت ما مقید به رعایت اصل امتناع تناقض نیست. ذهنیت ابتدایی، نخست و بیش از همه ، از قانون آمیختگی پیروی می کند. این ذهنیت که به این شیوه سمت گیری شده از آنچه متناقض است آشکارا مشعوف نمی شود (که در آن صورت این نوع ذهنیت در چشم ما صرفاً پوچ و بیهوده می بود ) اما این ذهنیت برای اجتناب از تناقض هم به خود دردسر نمی دهد و غالباً نسبت به اصل امتناع تناقض کاملاً بی تفاوت است و همین موضوع سبب می گردد که فهم این ذهنیت برایمان دشوار شود.