در سالهای آغازین سدة بیستم آلبرت اینشتاین نظریة نسبیت (1905) را ارائه داد و اساس فیزیک نیوتنی را متزلزل ساخت. او اعلام کرد که فضای مطلق و زمان مطلق وجود ندارند و این دو نسبی اند و به جای فضا و زمان باید از پیوستار چهاربُعدی فضا- زمان سخن گفت. نظریة نسبیت اینشتاین سروصدای زیادی به پا کرد.
چند سالی از ارائه نظریة نسبیت نگذشته بود که لوسین لوی- برول فیلسوف، جامعه شناس و انسان شناس فرانسوی اصل یگانگی خرد انسانی را که همه می پنداشتند اصلی فرازمانی و فرامکانی است متزلزل کرد. او نسبیت منطقی و نسبیت زبانی و نسبیت فرهنگی را مطرح ساخت. کتاب او کارکردهای ذهنی در جوامع عقب مانده (1910) مانند نظریة نسبیت اینشتاین جنجال آفرید. نام آلبرت اینشتاین، کم و بیش، برای فرهیختگان آشناست. اما لوسین لوی- برول کیست و نظریه اش چیست؟


در سالهای آغازین سدة بیستم آلبرت اینشتاین نظریة نسبیت (1905) را ارائه داد و اساس فیزیک نیوتنی را متزلزل ساخت. او اعلام کرد که فضای مطلق و زمان مطلق وجود ندارند و این دو نسبی اند و به جای فضا و زمان باید از پیوستار چهاربُعدی فضا- زمان سخن گفت. نظریة نسبیت اینشتاین سروصدای زیادی به پا کرد.
چند سالی از ارائه نظریة نسبیت نگذشته بود که لوسین لوی- برول فیلسوف، جامعه شناس و انسان شناس فرانسوی اصل یگانگی خرد انسانی را که همه می پنداشتند اصلی فرازمانی و فرامکانی است متزلزل کرد. او نسبیت منطقی و نسبیت زبانی و نسبیت فرهنگی را مطرح ساخت. کتاب او کارکردهای ذهنی در جوامع عقب مانده (1910) مانند نظریة نسبیت اینشتاین جنجال آفرید. نام آلبرت اینشتاین، کم و بیش، برای فرهیختگان آشناست. اما لوسین لوی- برول کیست و نظریه اش چیست؟
ژان کازونوو1 دربارة لوسین لوی- برول و نظریاتش کتابی به زبان فرانسه نگاشته و در دائرة المعارف بین المللی علوم اجتماعی نیز به معرفی نظریات لوی- برول پرداخته است. نگارنده مطلب چاپ شده در دائرة المعارف بین المللی علوم اجتماعی را؛ برغم چند ایراد و انتقادی که به بخش¬های پایانی آن دارد، مفید تشخیص داد. از این رو دست به ترجمة آن برد و آن را در اینجا می آورد:
«لوسین لوی- برول (1939- 1857) فیلسوف و انسان شناس فرانسوی در پاریس متولد شد و دکترای خود را از دانشکدة نورمال سوپریور2 دریافت کرد و وارد شغل درخشان دانشگاهی شد که او را در سال 1904 به استادی کرسی تاریخ فلسفة مدرن در سوربن رساند. درس های او در سوربن پایة نگارش کتاب¬های چون یاکوبی3 (1894) و آگوست کنت (1900) شدند. اما آثار دوران ساز او عبارت اند از: اخلاق مرسوم و علم اخلاق (1903) و به ویژه شش جلد کتابی که به پژوهش دربارة آن چیزی اختصاص یافته اند که او ذهنیت ابتدایی می نامید. موضوع های مطروحه در آثار لوی- برول کاملاً نو و اصیل اند؛ از این رو ارزیابی تأثیراتی که دیگران بر تفکر او داشته اند دشوار است. شاید تأکید لوی- برول بر نقش عواطف در زندگی روانی انسان متأثر از یاکوبی (فیلسوف آلمانی 1819- 1743) باشد، در جامعه شناسی نیز تحت تأثیر اندیشه های امیل دورکم (فیلسوف و جامعه شناس فرانسوی 1917- 1858) قرار داشت. در آن زمان اندیشه¬های دورکم بر مکتب جامعه شناسی فرانسوی غالب بودند. اما لوی- برول بعضی از اندیشه¬های دورکم را مردود دانست و وارد بحث¬های پرشوری با او شد. لوی- برول نمی توانست همة پیامدهای خردگرایی دورکم را بپذیرد. امااز کتاب قواعد روش جامعه شناسی او چیزهای بسیاری آموخت. به طور کلی می توان گفت که لوی-برول بیشتر به معنای منفی تحت¬تأثیر دورکم بود تا به معنای مثبت. او پیرو هیچ متفکری نبود. در حقیقت او اندیشه¬های خود را اغلب در تقابل با اندیشه¬های دیگران تعریف می¬کرد، مثلاً در تقابل با نظریه پردازان روح انگاری (animism) (یعنی فریزر، تایلور و سپنسر). اما نسبت به انتقادهایی که از نظریاتش می¬شد بی تفاوت نبود و به ویژه ایرادهای جامعه شناسانی مانند دورکم، موس 4و انسان شناسانی مانند اوانز-پریچارد5 را مد نظر قرار می داد. پاسخ های او به این انتقادها سبب تغییراتی در سمت گیری اندیشه اش شدند. در تحول اندیشة او سه مرحلة اساسی را می توان تمیز داد. نخستین مرحله را می¬توان انتشار کتاب اخلاق مرسوم و علم اخلاق (La Morale et la Science des moeurs) (1903)، دومین مرحله را ارائة تئوری¬هایش دربارة ذهنیت ابتدایی و سومین مرحله را بازنگری ها و تغییرهایی دانست که در تئوری هایش داده است.
فلسفۀ اخلاق
لوی- برول در کتاب اخلاق مرسوم و علم اخلاق نشان می دهد که همة انواع اخلاق های نظری (خواه منشأ متافیزیکی داشته باشند خواه علمی) محکوم به شکست اند؛ زیرا نظریه فقط دربارة «چیزی که هست» کاربرد دارد نه دربارة چیزی که «باید باشد». این نظریه¬ها از این حقیقت نیز غافل بوده اند که نمی¬توانند تغییر سرشت بشر را در تمدن های مختلف به حساب آورند. اخلاقیاتِ با زمان و مکان تغییر می کنند. لوی-برول هوادار این نظر بود که اخلاقیاتِ عینی (یعنی اخلاقیات مرسوم و رایج نه اخلاقیاتی که «باید باشند») باید موضوع پژوهش قرار گیرند و قوانین آن ها کشف شوند. فقط برپایة چنین شناخت علمی شاید بتوان آن موازین و قواعد سلوک عقلانی را پیدا کرد که صرفاً در موقعیت های اجتماعی خاص معتبرند نه اینکه اعتباری فرا زمانی و فرامکانی داشته باشند. بدین سان لوی-برول در کتابش بر اصل موضوعة یگانگی سرشت بشر مستقیماً می تازد و جامعه شناسی نسبی نگر و چندگانه نگر را پایه ریزی می کند.
این چندگانه¬نگری، لوی-برول را به آنجا رهنمون کرد که بتواند وجود چندین نوع ذهنیت را در میان انسان ها تصور کند؛ به این معنی که شیوه های اندیشة انسان ممکن است از جامعه ای به جامعة دیگر اساساً تغییر کند. او معتقد بود که مطمئن ترین روش برای اثبات این نظر مقابله و مقایسة ذهنیت انسان فرهیختة غربی با ذهنیتی است که با آن فاصلة بسیار دارد.
بنابراین او کارکردهای ذهنی را در جوامعی مطالعه کرد که ابتدایی نامیده می شوند. او در این خصوص تعداد زیادی اسناد و مدارک گردآوری و طبقه بندی کرد. نخستین نتیجه گیری او این بود که تفاوت ذهنیت اقوام ابتدایی با ذهنیت مردم جوامع مدرن غربی در مرتبه نیست بلکه در نوع است. انسان شناسان مکتب روح انگاری انگلیسی معتقد بودند که شیوة تفکر و استدلال انسان های ابتدایی مانند انسان های متمدن است؛ گرچه ممکن است که انسان¬های ابتدایی برپایة مقدمات نادرستی استدلال کنند [اما فرم استدلالشان با انسان های فرهیخته یکی است]. اما لوی-برول فرآیندهای عقلی انسان ابتدایی را متفاوت با فرآیندهای عقلی ما [غربی ها] یافت. او معتقد شد که ذهنیت ابتدایی بی شک مقدماتی یا آسیب دیدة ذهن انسان فرهیخته نیست. آنچه این تفاوت ها را موجب می شود اندیشه های فردی نیستند بلکه بازنماییهای جمعی اند. دانشمند علوم اجتماعی به طور ایده آل، می تواند روان شناسیِ جمعی هر جامعة خاصی را پیدا کند؛ اما لوی-برول برای توصیف ذهنیت ابتدایی اسناد و مدارک خود را از جوامعی گرفت که اعضایش خواندن و نوشتن نمی دانستند.
کسانی مانند مارسل موس ایراد می گرفتند که جوامعی که لوی-برول مطالعه کرده شبیه به هم نیستند و لوی-برول در پاسخ می گفت که برای مقصود او این موضوع بسنده می کرده است که همة این جوامع [گوناگون] خصلت مشترکی داشته باشند که آنها را از جوامع غربی متمایز می کند. و هنگامی که اوانز- پریچارد، لوی-برول را سرزنش کرد که چرا مثال های خود را از کتاب های سیّاحان و مُبلغان مذهبی که مشاهدات آنان با بهترین روش های مردم نگاری منطبق نیستند برگزیده است پاسخ داد که اگر آنان ذهنیت اقوامی را که مطالعه کرده اند درست فهمیده باشند در گزینش این مثال ها از کتاب های آنان ایرادی نمی بیند.
در عین حال اوانز- پریچارد، لوی-برول را ناگزیر کرد بپذیرد که گاهی اوقات وحشیان را غیر عقلانی تر از آنچه واقعاً هستند نشان داده است. اما لوی-برول اعتقاد داشت که هدفش ارائه توصیفی جامع و کامل از زندگی انسان های ابتدایی نبوده است بلکه فقط می خواسته تفاوت های میان ذهنیت آنان و ذهنیت غربیان را نمایان سازد.
لوی-برول مدعی شد که بازنمایی های انسان های ابتدایی اساساً عرفانی اند. چون آنان به نیروها یا تأثیراتی اعتقاد دارند که به حواسّ بشر درنمی آیند. عرفان به همة ادراک های آنان رخنه کرده است. علاوه بر این، ذهنیت آنان صرفاً از قوانین منطق ما پیروی نمی کند. گرچه این ذهنیت عموماً در تقابل با این قوانین نیست اما از نقض قوانین منطق و به ویژه از نقض قانون امتناع تناقض ابایی ندارد. از این رو لوی-برول این ذهنیت را پیش- منطقی می نامید. آن پیوندهایی که ذهن ابتدایی میان پدیده ها قائل است خارج از اصول منطق ما هستند و از اصلی تبعیت می کنند که لوی-برول آن را قانون آمیختگی (participation) می¬خواند بنا بر اصل، یک موجود یا یک شیء می تواند همزمان هم خودش باشد و هم چیز دیگری. تبیین ذهنیت عرفانی بر پایة آمیختگی، لوی-برول را به تحلیل های بیشتری هدایت کرد. او تحلیل هایش را بر تعداد زیادی مثال های انضمامی و ملموس متکی ساخت. او تأثیر این ذهنیت را بر زبان اقوام ابتدایی و نیز بر شیوه ای که جهان را به تصور درمی آورند نشان داد. او مفهومِ علّت اتفاقی و واهی (occasionalist) را که انسان های ابتدایی برای تبیین امور به کار می برند توصیف کرد و نیز شیوة نگرش آنان به شخصیتِ انسان را توضیح داد. این شیوة نگرش میان وجود شخص و «اجزای بدن او» و میان جسم و روح و نَفس او تمایز قائل نمی شود. لوی-برول میان ذهن انسان ابتدایی که مستقیماً آمیختگی را نشان می دهد با ذهن انسان فرهیخته مراحل میانی را پیدا کرد که در آنها آمیختگی دیگر نمی تواند مستقیماً احساس شود بلکه آمیختگی به صورت بازنمایی و سمبل درمی آید. بدین ترتیب به نظر می آید که لوی-برول تئوری خود را دربارة وجود دو نوع ذهنیت در چشم اندازی تکامل باور قرار داده باشد. اما او مؤکداً بیان می کند که حاکمیت بی چون و چرای ذهنیت منطقی هرگز به تمامیِ قلمروی ذهنیت عرفانی و پیش- منطقی گسترش نمی یابد. [زیرا قلمروی ذهنیت عرفانی و پیش-منطقی گسترده تر از قلمروی ذهنیت منطقی است.] او معتقد بود که در ذهن هر انسانی همیشه هم مقداری اندیشة عقلانی وجود دارد و هم مقداری اندیشة عرفانی. خرد صرف نمی تواند انسان را کاملاً خرسند کند. لوی-برول این ایراد را نپذیرفت که نظریة او نظریة منطق شکن (paralogicalism) است. برای او دو ذهنیت وجود ندارند که وجود یکی به معنای عدم دیگری باشد. ذهنیتِ پیش-منطقی مرحلة پیش از اندیشة منطقی نیست. بنابراین بعضی فیلسوفان مانند امیل بریه معتقدند که نظریة لوی-برول واقعاً بیشتر تکامل گرا است تا ساخت گرا، و پدیدارشناسی مانند فان دان لؤ6 نظریة لوی-برول را این گونه تفسیر می کند که این نظریه، ذهنیت عرفانی و ذهنیت منطقی را به منزلة دو ساختار پایدار ذهن انسان اصل موضوعه کرده است. در انسان ابتدایی ذهنیت عرفانی بر ذهنیت منطقی غالب است و در انسان فرهیخته، ذهنیت منطقی بر ذهنیت عرفانی غلبه دارد.
بازنگری در نظریة ذهنیت پیش- منطقی
نخستین کتاب¬های لوی- برول درباة کارکردهای ذهنی در جوامع عقب¬مانده پاسخ تندی را از سوی دورکم در کتابش شکل های ابتدایی زندگی دینی (1912) به دنبال آورد. انتقادهای بیشتری در سال های 27-1926 به ویژه از سوی لرگی دوباسل7 رائول آلیه8، اولیویه لُروی9 از نظریة لوی- برول شد. لوی-برول این ایرادها را جداً بررسی نمود و اندیشة خود را بازنگری و دقیق تر کرد. بر اثر این بازنگری طی سال های 1931 تا 1938 سه کتاب دیگر دربارة ذهنیت ابتدایی نوشت. او اکنون در گزینش منابع مورد استناد خود دقت بیشتری نشان می¬داد و بیشتر به آثار بهترین قوم شناسان و مردم شناسان استناد می کرد. او بی¬آنکه هیچ یک از مفاهیم بنیادی تحلیل¬های نخستین خود مانند سرشت عرفانی، سرشت پیش- منطقی، قانون آمیختگی، علّت اتفاقی و واهی را رها کند، ترتیب این مفاهیم را از لحاظ اهمیتشان وارونه کرد. مثلاً سرشت عرفانیِ [ذهنیت ابتدایی] را فوق سرشتِ پیش- منطقی آن گذاشت و بیش از همه اصل تبیین کنندة تازه ای را معرفی کرد که مایل بود بر دیگر تبیین ها غالب شود. او این اصل را «مقولة احساسیِ امر فوق طبیعی» نامید. مسلماً هنوز هم معتقد بود که انسان های ابتدایی گاهی اوقات نسبت به اصل امتناع تناقض حساس نیستند، اما قویّاً تأکید می کرد که «ساختار اساسی ذهن انسان همه جا یکی است» به نظر او انسان های ابتدایی نیز [در زبان هایشان] مفاهیم را دارند اما شناخت آنان از پدیده ها به طور عقلانی طبقه بندی نشده و سازمان نیافته است و همین مسئله موجب می شود که هنگامی که عنصر احساسی و تحریک کننده بر تعمیم منطقی افزوده گردد راه برای غلبة «پیش-پیوندهای عرفانی» باز شود. و همین موضوع تمامی تفکر آنان را تحت تأثیر قرار می دهد؛ برای آنان تجربة معمولی اشباع شده از تجربة عرفانی است پس جهان فوق طبیعی (گرچه متفاوت با جهان طبیعی است) به طریق اولی اشباع شده از تجربة عرفانی می شود. اما در ذهن انسان های ابتدایی جهان طبیعی و جهان فوق طبیعی از هم جدا و متمایز نیستند، از این رو آنان ناآگاهانه از قلمروی یکی به قلمروی دیگری گذر می کنند. بنابراین سرشت پیش-منطقی ذهنیت ابتدایی بر پایة سرشت عرفانی آن تبیین می¬شود و سرشت عرفانی آن نیز براساس غلبة عنصر احساسی و عاطفی و محرک بر عنصر عقلانی توضیح داده می شود. در حقیقت، سرشت احساسی، طنین خاصی به بازنمایی های انسان¬های ابتدایی می دهد؛ ولی همین سرشت احساسی، عنصر تعمیم را در بردارد که مقوله ای از سنخ اندیشه است. لوی-برول در آثار اواخر عمر خویش مطالعة ذهنیت ابتدایی را به تمامی به تحلیل تجربة عرفانی و مقولة احساسیِ امر فوق طبیعی فروکاست، به این صورت که مقولة احساسیِ امر فوق طبیعی، سرشت ذهنیت ابتدایی را مشخص و آن را تبیین می نماید. لوی-برول نشان داد که چگونه تجربة امر فوق طبیعی عمدتاً در روبه رو شدن با امر غیرعادی و نامتعارف حاصل می شود. او فصل های متعددی از کتاب های خود را به بررسی بازنمایی های گوناگون و اعتقاداتی اختصاص داد که متأثر از همین مقولة احساسیِ امر فوق طبیعی بودند. مثلاً تأثیرات پنهانی یا خفیة موجودات جاندار یا بی جان را موضوع پژوهش خود قرار داد که با خود شوربختی یا نیک بختی می آورند. همچنین شعائر مختلف، جادو، وحی ها یا غیبگویی هایی را که دربارة سرشت مخفی اشیا و جانوران یا وقوع حوادث می شوند، بررسی کرد و نیز درخصوص رویاها، توهم حضور مردگان و تمامی اساطیر و تکنیک هایی را که برای آمیخته شدن با جهان اسطوره ای به کار گرفته می شوند تحقیق کرد.
لوی-برول در کتاب هایش با موضوع انتقال ذهنیت ابتدایی به ذهنیت مدرن نیز دل مشغولی داشت. او چنین انتقال هایی را به ویژه در تحول تصورات پیش-دینی به تصورات پرداخت شدة دینی و نیز در تحول اسطوره به قصه و فولکلور می دانست؛ اما در عین حال بیش از پیش تاکید می کرد که هر دو نوع ذهنیت دوام دارند و با ظهور ذهنیت جدید، ذهنیت پیشین محو نمی شود بلکه تداوم می یابد.
بنابراین، آن نظریه ای که در آغاز به نظر می رسید که می کوشد اصل تفاوت اساسی میان تفکر انسان های ابتدایی و انسان های فرهیخته را اصل موضوعه کند بیش از پیش انعطاف پذیر شد. این تکامل در یادداشت¬هایی که لوی- برول نزدیک به پایان عمر خویش نوشته، و اگر عمر درازتری کرده بود شاید به صورت کتاب درمی آمد، ادامه داشته است. این یادداشت ها پس از مرگ او جمع آوری و به صورت کتاب کوچکی با عنوان دفترچه¬های یادداشت لوی-برول (Les Carnets de Lévy-Bruhl) (1949) منتشر شدند. در این یادداشت ها او بیان می کند که آماده است تا از اصطلاح «پیش-منطقی» دست بردارد و حتی خصوصیات خاصی را که به ذهنیت ابتدایی نسبت داده بود مورد سوال قرار دهد.
تأثیر لوی- برول
علاوه بر گستره های پدیدارشناختی و ساختار شناختیِ نظریة لوی-برول که در بالا ذکرشان رفت، نظریه اش بر روان شناسان پیرو یونگ10 تأثیر مهمی داشته است که می توان از آلدریش11 (1931) نام برد که ذهن ابتدایی را با آرکه تیپ های [سر نمون های مثالی] ناخودآگاه مرتبط دانست. اما تا آنجا که به مفاهیم بنیادی نظریة او ارتباط می یابد به نظر می رسد که تعداد کمی از پژوهشگران تفاوت نوعی میان ذهن انسان ابتدایی و ذهن انسان متمدن را بپذیرند. از یادداشت های او که پس از مرگش به چاپ رسیده اند شاید به نظر آید که خود او می خواسته است که نظریه اش را کنار نهد. اما تحلیل¬های او از آمیختگی در اندیشة بسیاری از فیلسوفان و جامعه¬شناسان نقش مهمی داشته است، مثلاً پرسی¬لوسکی12 (1940) و روژه باستید13 (1953) و نیز هواداران جامعه شناسی چندگانه نگر (pluralist sociology) مانند ژرژگورویچ کار لوی-برول را، در متزلزل کردن این برداشت کلاسیک که شیوه¬های اندیشة انسان در سراسر گیتی یکی است، تحسین می¬کنند. شاید نظریة لوی-برول پیروان پرو پا قرص کمی داشته باشد اما نظریه اش لااقل انسان شناسان را واداشت تا دربارة مسائلی که او مطرح کرده بود بیندیشند و همین موضوع سبب شد که نظریه اش به مطالعة اقوام ابتدایی جهت تازه ای بدهد. »1414

Jean Cazeneuve-1

- École Normale Supériere
Jacobi
- Mauss
 Evans-Pritchard
- Vander Leeuw
- Larguir de Bacels
Raol Allier
-Olivier Leroy
- Jung
- Aldrich
 Przyluski
- Roger Bastide
14- مقالة ژان کازونوو: «لوسین لوی-برول (1939-1857)» در دائرة¬المعارف بین¬المللی علوم اجتماعی، 1968، جلد نهم، ص 6-263