مبانی ÙلسÙÙ‡ ÛŒ روشنگری
(مصاØبه ÛŒ Øامد يوسÙÙŠ با یدالله موقن )
>.>
كارنامه يدالله موقن ازاين قراراست:
تولد: اصÙهان، Û±Û³Û²Û·
ليسانس Ùيزيك (دانشگاه هال، انگلستان(
Ùوق ليسانس در تاريخ علم Ùˆ ÙلسÙÙ‡ علم (دانشگاه ليدز، انگلستان)
موقن به واسطه تقابلش با انديشه هاي رايج ماركسيستي - انديشه هايي كه او آنها را اسطوره اي مي داند - منازعات Ùراواني بر انگيخته است .
اين Ú¯Ùت ÙˆÚ¯Ùˆ به صورت مكتوب با اين روشنÙكر Ùˆ مترجم ساكن اصÙهان انجام گرÙته Ùˆ تا Øد زيادي نظرات «روشنگرانه »او Ùˆ دÙاعش از عقل مدرن را روشن مي كند .
ــ آقاي موقن براي خواننده ناآشنا با كتاب«ÙلسÙÙ‡ ÛŒ روشنگري» جالب است كه بداند موضوع این كتاب چيست؟ آيا تاريخ ÙلسÙÙ‡ ای است مانند ساير تاريخ ÙلسÙÙ‡ ها؟
* موضوع كتاب " مدرنيته " است. واژه مدرنيته بسيار شنيده شده اما اين كه مدرنيته چيست كمتر مورد Ú¯Ùت ÙˆÚ¯Ùˆ قرار گرÙته است. كتاب ØŒ انديشه قرن Ù‡Ùدهم Ùˆ به ويژه قرن هجدهم را مورد بØØ« قرار مي دهد. آن چيزي كه امروزه جهان مدرن، مدرنيته، سكولاريسم، علم Ùˆ عقلانيت مي ناميم در همين عصر روشنگري پايه ريزي شده اند. ما Ú†Ù‡ مواÙÙ‚ مدرنيته باشيم Ú†Ù‡ مخال٠آن، بايد آن را بشناسيم Ùˆ يكي از مهمترين Ùˆ مستندترين منابع براي شناخت مدرنيته همين كتاب كاسيرر است. كتاب «ÙلسÙÙ‡ روشنگري» تاريخ ÙلسÙÙ‡ است اما ارائه مطلب در آن به صورت كتاب هاي معمول تاريخ ÙلسÙÙ‡ انجام نگرÙته. در اينجا موضوع ها طبقه بندي شده اند Ùˆ نظر هر Ùيلسو٠درخصوص آن موضوع Ù…Ø·Ø±Ø Ø´Ø¯Ù‡ Ùˆ مورد نقد Ùˆ بررسي قرار گرÙته. هد٠كتاب مثل كتاب «پديدارشناسي روØ» Ù‡Ú¯Ù„ ارائه پديدارشناسي از Ø±ÙˆØ ÙلسÙÙŠ عصر روشنگري است.
ــ همان طور كه Ú¯Ùتيد شيوۀ كاسيرر بررسي روشنگري از دريچه شاخه هاي گوناگون معرÙت بشري اعم از علوم طبيعي، تاريخ، دين، زيبايي شناسي Ùˆ... است. اما به نظر شما در يك جمع بندي كلي تعري٠كاسيرر از عصر روشنگري چيست؟
* عنوان كتاب كاسيرر به زبان آلماني هست : Die Philosophie der Aufklarung. واژۀ Aufklarung كه من آن را به روشنگري ترجمه كرده ام از ميانۀ سده هجدهم در زبان آلماني به اين معنا به كار مي رود كه انديشه انسان از طريق «نور طبيعي» خرد روشن مي شود. در اينجا «نور طبيعي» در تقابل با «نور Ùوق طبيعي» يا «نور الهي» ÙˆØÙŠ انبياي بني اسرائيل يا ÙˆØÙŠ Øضرت Ù…Ø³ÙŠØ Ø§Ø³Øª. پس روشنگري يعني روشن كردن يا روشن شدن امور Ùˆ مسائل از طريق نور طبيعي عقل بشر. كاسيرر در صÙØات Û±Û°Ûµ تا Û±Û°Û· كتاب مي گويد: «در نظام ديني قرون وسطا، بدان گونه كه در ÙلسÙÛ€ مدرسي تبلور ياÙت، هر مرØله از واقعيت جايي ويژه داشت Ùˆ بر مبناي اين جايگاه ويژه، ارزش آن نسبت به نزديكي يا دوري اش از علت نخستين تعيين مي شد. در اين نظام ديني براي شك جايي وجود نداشت.» پس وقتي دكارت مي گويد بايد در همه چيز شك كرد، به ÙلسÙÙ‡ مدرسي اعلان جنگ مي دهد. كاسيرر در دنبالۀ مطلب مي گويد: «در همه تÙكرات قرون وسطايي اين آگاهي بود كه كائنات در پناه نظم Ùˆ ترتيبي نقض ناشدني قرار دارند Ùˆ كار انديشه Ø¢Ùرينش نيست بلكه پذيرش است. خدا، Ø±ÙˆØ Ùˆ جهان سه تكيه گاه بزرگ اند كه تمامي كائنات به آنها متكي اند Ùˆ نظام شناخت معطو٠به آنهاست. شناخت طبيعت به هيچ وجه از اين نظام جدا نيست بلكه از همان آغاز در دايره معين وجود Ù…Øصور مي شود Ùˆ اگر از اين دايره بيرون رود سرگردان مي شود Ùˆ آن نوري كه Øوزه مقدرش را روشن مي كند خاموش مي شود.» يعني شناخت Ù«طبيعت» متراد٠است با شناخت Ø¢Ùرينش Ùˆ شناخت Ø¢Ùرينش نيز از طريق ÙˆØÙŠ انبياي بني اسرائيل Ùˆ Øضرت Ù…Ø³ÙŠØ ÙƒÙ‡ در كتاب مقدس مندرج است برما مكشو٠شده است. كاسيرر اضاÙÙ‡ مي كند: «كمال واقعي طبيعت را نبايد در طبيعت ياÙت بلكه بايد آن را در Ùراسوي قلمرو طبيعت جست. علم، اخلاق، قانون Ùˆ دولت را نمي توان بر شالودۀ خود آنها مستقر Ùˆ استوار ساخت، كمكي Ùوق طبيعي همواره مورد نياز است تا آنها را به كمال Øقيقي شان برساند. زيرا «نور طبيعي» ديگر تكيه گاه هيچ Øقيقتي نيست، آن نور خاموش شده است Ùˆ نمي تواند با تلاش خود از اين تاريكي رهايي يابد Ùˆ دوباره روشن شود.» اما برعكس، روشنگري مدعي است كه قرون وسطا، عصر ظلمت وتاريك انديشي بود. «نور طبيعيÙ» خرد انسان نه تنها خاموش نشده بلكه خودبسامان Ùˆ مستقل از ÙˆØÙŠ ٠مندرج در كتاب مقدس است. Ùقط كاÙÙŠ است كه پيشداوري ها Ùˆ خراÙاتي كه جلو چشم عقل را گرÙته اند از ميان ببريم تا «نور طبيعي» عقل همه چيز را روشن كند. برپايه اين ادعا اكنون عقل بشر مي تواند مستقل از ÙˆØÙŠ مندرج در كتاب مقدس علم Ùˆ اخلاق Ùˆ قانون Ùˆ دولت را صرÙاً با منابع خود بنا كند. بنابراين كاسيرر در هر Ùصل كتاب اين موضوع را بررسي مي كند كه خرد چگونه صرÙاً بر پايه ابزارهاي خود كه تØليل Ùˆ تركيب اند توانست علوم طبيعي، اجتماعي، Øقوق Ùˆ زيبايي شناسي را بنا نهد. موضوع كتاب پايه ريزي سكولار شاخه هاي مختل٠دانش بشري است.
ــ آن طور كه شما در مقدمه خود آورده ايد كاسيرر نخستين كسي است كه نام هاي گاليله، كپلر، نيوتن Ùˆ... را وارد تاريخ ÙلسÙÙ‡ كرده. نظر او درباره تأثير علوم طبيعي Ùˆ خصوصاً Ùيزيك بر انديشه روشنگري چيست؟
*كاسيرر در پيشگÙتار خود بر كتاب ÙلسÙÙ‡ روشنگري مي گويد كه جنبش روشنگري تنها يك بخش Ùˆ يك مرØله خاص از كل تØول عقلي را تشكيل مي دهد كه به نيروي آن، انديشه ÙلسÙÙŠ نو از اعتماد به Ù†Ùس Ùˆ خودآگاهي ماهوي خويش بهره مند شد. مراØÙ„ ديگر اين تØول را كاسيرر در كتاب هاي «Ùرد Ùˆ كيهان در ÙلسÙÙ‡ ÛŒ رنسانس» Ùˆ «رنسانس اÙلاطوني در انگلستان Ùˆ مكتب كمبريج» بررسي كرده. جنبش روشنگري در خود Ù…Øصور نيست بلكه به گذشته Ùˆ آينده هم توجه مي كند. شاخص ترين متÙكر رنسانس گاليله است. گاليله Ù…Ùهومي تازه از Øقيقت يعني Øقيقت طبيعت را اعلام كرد كه بنيادهاي تعاليم كليسا را متزلزل كرد. آن چيزي كه تعاليم كليسا را مورد ترديد قرار مي داد نظريۀ خورشيد- _ مركزي نبود كه كوپرنيكوس اعلام كرده بود بلكه همين Ù…Ùهوم تازه از Øقيقت بود. گاليله مي Ú¯Ùت Øقيقت٠طبيعت همواره در برابر چشم هاي ماست. اين Øقيقت چيزي نيست كه يك بار به انبياي بني اسرائيل Ùˆ Øضرت Ù…Ø³ÙŠØ ÙˆØÙŠ شده باشد. Øقيقت طبيعت همواره در برابر ديدگان ماست. اما براي Ùهم اين Øقيقت بايد با زبان رياضي آشنا بود. زبان اين Øقيقت، شكل هاي هندسي يعني دايره Ùˆ بيضي Ùˆ مثلث Ùˆ امثالهم است. در كتاب مقدس كه سخني از رياضيات به ميان نيامده. پس شناخت طبيعت كه بر پايه كار بردن رياضيات صورت مي گيرد شناختي مستقل از مندرجات كتاب مقدس است. با اعلام اين موضوع، گاليله علم Ùيزيك را سكولار كرد Ùˆ آن را از الهيات مستقل دانست. تكيه گاه علم Ùيزيك از اين پس خرد انسان بود. سكولارشدن ٠روش پژوهش طبيعت الگويي شد براي ديگر شاخه هاي شناخت. پس از گاليله نوبت به دكارت رسيد كه جهان بيني قرون وسطا را واژگون كند. دكارت اعلام كرد كه بايد در همه اعتقادات سنتي Ùˆ مراجع خارج از عقل مثل كتاب مقدس، سنت Ùˆ كليسا، پاپ Ùˆ Ùرمانروا شك كرد Ùˆ هيچ عقيده اي را نپذيرÙت مگر اين كه عقل آن را تØليل كرده Ùˆ به اصول بديهي تØويل كرده باشد. با شك دستوري دكارت، سوژه يا Ù†Ùس درك كننده Ùˆ اراده كننده پا به عرصه وجود مي گذارد؛ یعنی Ùردیت Ø´Ú©Ù„ Ù…ÛŒ گیرد . اين سوژه مي تواند با عقل خود امور را تØليل كند Ùˆ Øقيقت را بيابد.اگر چنین سوژه یا Ùردی وجود نداشته باشد نمی توان از Øقوق بشر Ùˆ دموکراسی Ùˆ مشارکت در امور سیاسی سخن Ú¯Ùت Ø› زیرا عقل ٠همین Ùرد یا عقل سوژه ØŒ پایه Ùˆ اساس همه ÛŒ امورقرار Ù…ÛŒ گیرد . پس نخستين انقلاب Ùكري، انقلاب كوپرنيكوس بود كه نظريه زمين ــ مركزي را مردود شمرد Ùˆ به جاي زمين، خورشيد را مركز قرار داد. با نظريه خورشيد ــ مركزي، زمين ديگر مركز جهان نبود Ùˆ انسان نيز ديگر اشر٠مخلوقات نبود. اين نخستين بØران در وجدان انسان غربي بود، زيرا اين انقلاب Ùكري، بشر را از عرش پايين آورد Ùˆ در سياره اي ناچيز جاي داد، خانه اش ديگر مركز Ùˆ Ù…Øور كائنات نبود بلكه سيارۀ بي مقداري بود در كيهان بي كران. دومين انقلاب Ùكري را گاليله كرد كه Ùيزيك را از الهيات مستقل ساخت. سومين انقلاب Ùكري با دكارت صورت گرÙت كه عقل بشر را به جاي كتاب مقدس Ùˆ سنت Ùˆ پاپ Ùˆ كليسا Ùˆ Ùرمانروا قرارداد. با اين كار دكارت، سوژه Ø¢Ùريده شد. در اروپاي غربي ÙلسÙÙ‡ دكارت خراÙات را از ميان برد Ùˆ عصر «انديشه هاي روشن Ùˆ متمايز» آغاز گشت. اكنون همه چيز را با Ù…ØÙƒ عقل مي سنجيدند Øتي Ù…Øتويات كتاب مقدس را. اعتقادات سنتي نيروي خود را بر اثر اين انقلاب هاي Ùكري از دست دادند. "عصر ايمان" جايش را به "عصر خرد" داد. اما هنوز در اين مورد كه آيا خرد بشري مي تواند جهان را بشناسد Ùˆ قوانين آن را كش٠كند جاي شك وجود داشت. روش دكارت براي پژوهش طبيعت روش قياسي Ùˆ استنتاجي بود. از نظر دكارت جوهر ماده، امتداد Ù…Øض است Ùˆ شناخت امتداد، موضوع هندسه است پس هندسه خدايگان Ùيزيك است، هندسه، طبيعت جهان مادي Ùˆ خواص اساسي كلي آن را با تعري٠هاي دقيق بيان مي كند Ùˆ با شروع از همين تعري٠ها Ùˆ از طريق زنجير انديشه به تعين امر جزيي Ùˆ امر واقع مي پردازد. اما نيوتن روش دكارت را براي پژوهش طبيعت مردود شمرد. به نظر نيوتن روش پژوهش در Ùيزيك از بالا به پايين يعني از اصول موضوعه Ùˆ مبادي به امور واقع نيست، بلكه از پايين به بالاست يعني از پديدارها به قوانين Ùˆ اصول Ùˆ مبادي است.
نيوتن وارث دستاوردهاي گاليله Ùˆ كپلر است. كپلر رصد پديدارهاي آسماني را به درجه اي از دقت رساند كه پيش از او هرگز صورت نگرÙته بود. او به قوانيني دست ياÙت كه مدار سيارات را توصي٠مي كرد Ùˆ رابطه ميان زمان گردش هر سياره به دور خورشيد را با Ùاصله آن تا خورشيد تعيين مي كرد.
نيوتن قانون گاليله درخصوص سقوط آزاد اجسام Ùˆ قوانين كپلر را در بارۀ قانون جاذبه عمومي يگانه كرد. او پديدارهاي طبيعي مانند سقوط آزاد اجسام، جزر Ùˆ مد، Øركت ماه به دور زمين Ùˆ Øركت سيارات به دور خورشيد را تØت يك قانون درآورد يعني قانون جاذبۀ عمومي. اين قانون جهان شمول بود Ùˆ كش٠آن پيروزي روش جديد علمي بود. دشمنان علم ناگزير شدند قدرت خرد بشر را در شناخت طبيعت تصديق كنند. روش نيوتن تØليلي Ùˆ استقرايي است. اين روش كه نيوتن آن را تØت عنوان «قواعد استدلال در ÙلسÙه» در كتابش «اصول رياضي ÙلسÙÙ‡ طبيعي» بيان كرده Ùˆ بنده آن را ترجمه كرده Ùˆ در مقدمه خود بر كتاب ÙلسÙÙ‡ روشنگري آورده است، انديشه روشنگري را زير سلطه خود دارد. در اينجا علم Ùيزيك، روش پژوه خود را نه تنها مستقل از ÙلسÙÙ‡ به دست مي آورد بلكه سرمشق انديشه ÙلسÙÙŠ Ùˆ ساير رشته هاي دانش نيز قرار Ù…ÛŒ گیرد. از آن زمان به بعد نقش ÙلسÙÙ‡ در روش پژوهش علوم طبيعي Ùˆ اجتماعي رو به نقصان مي گذارد Ùˆ امروزه هيچ دانشمندي روش پژوهش رشته خود را از ÙلسÙÙ‡ درياÙت نمي كند. علوم طبيعي Ùˆ اجتماعي مستقل از ÙلسÙÙ‡ شده اند Ùˆ ÙلسÙÙ‡ زير دست آنها قرار گرÙته است.
ــ شما در مقدمه اي كه بر كتاب نوشته ايد، روشنگري را عصر سكولارسازي دانسته ايد، سازوكارهاي اين Ùرآيند چيست Ùˆ آيا Ùارغ از سكولاريزاسيون مي توان دستاوردهايي نظير دموكراسي، آزادي Ùˆ Øقوق بشر را به Ú†Ù†Ú¯ آورد؟
* در پاسخ به پرسش هاي پيشين شما Ú¯Ùتم كه گاليله علم Ùيزيك را از الهيات مستقل كرد. با نيوتن روش پژوهش علم Ùيزيك سرمشق Ùˆ الگوي ديگر علوم Ùˆ Øتي ÙلسÙÙ‡ شد. Ù‡Ú¯Ù„ مدعي بود كه نيوتن، دائيست بوده Ùˆ Ùيزيكي بي خدا ساخته است. يعني Ù‡Ú¯Ù„ درياÙته بود كه علم Ùيزيك، سكولار است. ديگر رشته ها مانند روانشناسي، زيست شناسي، Øقوق Ùˆ علوم اجتماعي نيز به دنبال Ùيزيك، سرشتي سكولار ياÙتند Ùˆ مستقل از الهيات شدند. اما Ú†Ù‡ ارتباطي ميان دموكراسي Ùˆ آزادي Ùˆ Øقوق بشر با سكولاريسم وجود دارد بايد عرض كنم كه جامعه ما متأسÙانه در مورد دموكراسي Ùˆ مباني نظري Ùˆ ÙلسÙÙŠ آن درك درستي ندارد. نخست اين كه دموكراسي يك Ùرهنگ است، پس براي استقرار دموكراسي در يك جامعه، بايد Ùرهنگ دموكراسي را Ùرهيختگان جامعه خلق كنند.
بايد جامعه مدني كه يك جامعه سكولار است شكل گرÙته باشد. اما اگر شما به سخنان مريدان مرØوم دكتر مصدق گوش دهيد، مي گويند كه زمان مصدق در ايران دموكراسي بود. اما از ديدگاه علمي اين ادعا به قلمرو اوهام Ùˆ تخیلات تعلق دارد نه واقعيت سياسي ــ اجتماعي. آيا با ظهور يك سياستمدار، دموكراسي برقرار مي شود Ùˆ با رÙتن او از ميان مي رود؟ ماركسيست هاي ايراني كه بيشتر شبه Ùاشيست بوده اند تا دموكرات Ùˆ آزاديخواه ØŒ دموكراسي Ùˆ آزادي را ترهات " بورژوايي " مي دانستند Ùˆ خواهان ديكتاتوري پرولتاريا بودند كه در Øقيقت، ديكتاتوري باند خودشان بود. روشنÙكران ايراني Ú†Ù‡ مصدقي، Ú†Ù‡ ماركسيست، آزادي طلب نبوده اند. خصلت اساسي دموكراسي، برخلا٠نظر مصدقي ها، غيرشخصي بودن آن است. ايجاد دموكراسي در دست يك شخص نيست بلكه مسئله اي اجتماعي است. تداوم دموكراسي نيز به هيچ سياستمدار يا رهبري وابسته نيست بلكه به Ù†Ùوذ Ùرهنگ دموكراسي در Ø¢Øاد ملت وابسته است. دموكراسي به اخلاق مدني Ùˆ Ùضيلت مدني متكي است كه اين دو نيز متعلق به Ùرهنگ سكولار هستند Ùˆ در جامعه ما شكل نگرÙته اند. دموكراسي وقتي در يك جامعه برقرار مي شود كه نظام Øكومتي آن غيرشخصي Ùˆ عقلاني شده باشد. نظام قضايي آن عقلاني شده باشد Ùˆ نظام قانونگذاري آن نيز عقلاني شده باشد يعني ارگان هاي مختل٠جامعه عقلاني شده باشند.
در اين صورت در چنين جامعه اي تÙكيك قوا وجود خواهد داشت. تÙكيك قوا، لااقل از نظر منتسكيو، در يك جامعه سكولار معني دارد. نظريه پرداز Øقوق بشر گروتيوس است. او كشيش بود، اما نظريه Øقوق بشر را ناشي از اØكام يهودي - مسيØÙŠ نمي دانست. الگوي او براي ارائه نظريه Øقوق بشرنه اØكام يهودي ــ مسيØÙŠ بلكه علم Ùيزيك بود. او ارج بسيار براي گاليله قائل بود. گروتيوس مي خواست گاليلۀ علم Øقوق شود. يعني علم Øقوق را مستقل از الهيات كند Ùˆ آن را علمي سكولار نمايد. او نظريه Øقوق بشر را در قلمرو خرد نظري مستقر كرد. متأسÙانه ما از مباني نظري Ùˆ ÙلسÙÙŠ نظريه Øقوق بشر درك درستي نداريم. نظريه Øقوق بشر يك نظريه سكولار است، همچنان كه آزادي Ùˆ دموكراسي مقوله هايي مدرن Ùˆ سكولار هستند. همچنان كه Ú¯Ùتم اين مقوله ها در جامعه مدني غربي شكل گرÙته اند Ùˆ در جوامع سنتي شرقي، Ú†Ù‡ درگذشته Ùˆ Ú†Ù‡ Øال، پيشينه اي ندارند. متاسÙانه در زبان Ùارسی برای واژه سکولار یا لائیک معادلی وجود ندارد . بعضی از نویسندگان واژه " عرÙÛŒ " را به جای سکولار یا لائیک به کار Ù…ÛŒ برند Ú©Ù‡ به نظر من نه تنها اشتباه است بلکه زیانبار Ùˆ خطرناک نیز هست . زیرا ØŒ عرÙÛŒ به معنای رسم Ùˆ سنت است . مثلا ØŒ میان قانون عرÙÛŒ Ú©Ù‡ معادل traditional law است با قانون سکولار از زمین تا آسمان تÙاوت است . قانون عرÙÛŒ ØŒ قانونی ماهوی Ùˆ غیر عقلانی است Ùˆ کسی آن را وضع نکرده بلکه اززمان های گذشته وجود داشته است Ø› اما قانون سکولار قانونی Ø´Ú©Ù„ÛŒ Ùˆ عقلانی است Ùˆ آن را وضع Ù…ÛŒ کنند . وقتی واژه " عرÙÛŒ " را به جای سکولار به کار ببریم سرشت سکولار بودن را از میان برده ایم .
ــ قرائت شمار قابل توجهي از ÙيلسوÙان قرن بيستم از روشنگري قرائتي همدلانه نيست Ùˆ نسبت به آن انتقاداتي اساسي دارند. نيچه Ùˆ نسلي از ÙيلسوÙان موسوم به پست مدرن از اين دسته اند. ماكس هوركهايمر Ùˆ تئودور آدورنو در كتاب «ديالكتيك روشنگري» در Ùصلي با عنوان Ù…Ùهوم روشنگري مي نويسند: «روشنگري به Ù…Ùهوم تÙكر مترقي در عام ترين شكل آن، همواره كوشيده است تا آدميان را از قيد وبند ترس رها Ùˆ Øاكميت Ùˆ سروري آنان را برقرار سازد با اين Øال، كره خاك كه اكنون به تمامي روشن گشته، از درخشش ظÙرمند Ùاجعه تابناك است.» جايگاه كاسيرر اين ميانه كجاست؟
* ÙلسÙÙ‡ روشنگري، ÙلسÙÙ‡ مدرنيته است. هد٠ÙلسÙÙ‡ روشنگري روشن كردن جهان Ùˆ از ميان بردن جهل Ùˆ خراÙات است. از اين رو به خرد Ùˆ علم مباهات مي كند Ùˆ هر چيزي را كه با عقل همخواني نداشته باشد متعلق به قلمرو پندار Ùˆ تخيل مي داند. روشنگري به گاليله Ùˆ نيوتن مي بالد يعني علم را برتر از اسطوره Ùˆ عقل را برتر از تخيل مي داند. پس اگر برعكس كسي اسطوره را برتر از علم Ùˆ تخيل را برتر از عقل دانست با روشنگري Ùˆ هد٠هايش مخال٠است. ÙيلسوÙاني كه زمينه تÙكرشان اسطوره اي ــ شعري است نه علم، دشمن سوگند خورده روشنگري هستند Ùˆ كساني كه شما نام برديد در زمره همين ÙيلسوÙان اند. روشنگري قرن Ù‡Ùدهم Ùˆ به ويژه قرن هجدهم را در برمي گيرد. ولي در قرن نوزدهم ما در اروپا به ويژه در آلمان جنبش رومانتيك Ùˆ جنبش موسوم به «طوÙان Ùˆ Ùشار» را داريم كه سخت مخال٠روشنگري اند. آنها روشنگري را متهم به اين مي كنند كه همه چيز را بر پايه عقل قرارداده Ùˆ همه چيز را با عقل مي سنجد Ùˆ اين وضع به زيان اØساسات، رموز، امر ارگانيك Ùˆ امر تاريخي است. روشنگري عقل را پرورده Ùˆ تخيل اسطوره اي ــ شعري را از ميان برده است.
در ميان مخالÙان روشنگري، مرتجعان، تاريك انديشان، Ù…ØاÙظه كاران، Ùاشيست ها Ùˆ كمونيست ها را مي توان نام برد. مثلاً نيچه جزو رومانتيك ها Ùˆ Ù…ØاÙظه كاران است. ÙلسÙÙ‡ نيچه Ùˆ به ويژه كتابش «اراده معطو٠به قدرت» را زمينه ساز Ùاشيسم Ùˆ نازيسم مي دانند. در آلمان نازي نيچه جزو ÙيلسوÙان Ù…Øبوب نازي ها بود. نيچه در كتاب «دانش شاد» اين عبارات را در دهان مرد شوريده اي مي گذارد كه «خدا مرده است، او مرده مي ماند، ما او را كشتيم.» «مرگ خدا» به خاطر اين نيست كه انسان معنويت زيادي كسب كرده است بلكه صرÙاً بر اثر اين است كه انسان خود را جاي خدا گذاشته است. انسان در يك نگاه در مي يابد كه جهان Ùوق Ù…Øسوس كه تاكنون معيارها، هد٠ها Ùˆ ارزش هاي زندگي زميني اش را تعيين مي كرد بي توان Ùˆ بي جان شده است. از اين رو انسان اين وظيÙÙ‡ را برعهده گرÙته است كه Ùرمانرواي زمين شود. استقلال انسان، نوعي دÙاع از خود است. اكنون او در مقام سوژه يا شناسنده بايد جهان را موضوع شناخت قرار دهد Ùˆ براي آن برنامه ريزي كند. اكنون انسان بايد ارزش ها، معيارها Ùˆ هد٠ها را خودش تعيين كند Ùˆ آنها را روشن سازد.
اما آنها را قبلاً آسمان براي انسان تعيين مي كرد Ùˆ روشن مي ساخت Ùˆ اين كار به سكولار شدن كامل جهان مي انجامد. پس از نيچه «مرگ خدا»كانون متاÙيزيك جديد يا ÙلسÙÙ‡ Øيات مي شود كه ÙلسÙÙ‡ هاي وجودي هايدگر Ùˆ ژان پل سارتر نمونه هاي بارز آن هستند. ÙلسÙÙ‡ نيچه Ùˆ ÙلسÙÙ‡ Øيات را ÙلسÙÙ‡ هاي غير عقلاني Ùˆ Øتي ضد عقلاني مي دانند Ùˆ طبيعي است كه اين ÙلسÙÙ‡ ها دشمن سوگند خورده روشنگري باشند. در مورد كتاب «ديالكتيك روشنگری» نقدي در مقدمه خودم بر ترجمه كتاب ديگر كاسيرر «اسطوره دولت» نوشته ام كه علاقه مندان مي توانند به (صص Û²Û¶-Û²Û±) آن رجوع كنند ( این مقدمه در همین سایت تØت عنوان Ùاشیسم چیست؟ آمده است ). منظور هوركهايمر Ùˆ آدورنو از روشنگري، ÙلسÙÙ‡ قرن هاي Ù‡Ùدهم Ùˆ هجدهم نيست. در اينجا روشنگري به معني هر آن چيزي است كه اين دو، دوست نمي داشته اند، مانند: Ùاشيسم، ليبراليسم، تقسيم كار، علم، منطق، تÙكر استدلالي، سرمايه داري Ùˆ غيره. هوركهايمر Ùˆ آدورنو به پيروي از لوكاچ مي گويند كه علم، نهاد بورژوايي است كه بايد ديكتاتوري پرولتاريا بساط آن را برچيند. علم را "عقل بورژوايي " ساخته است كه به اصل امتناع تناقض پاي بند است ولي ديالكتيك، عقل بورژوايي يا عقل ابزاري را مردود مي داند. ديالكتيك به جمع نقيضين اعتقاد دارد. يعني به هم هست Ùˆ هم نيست. ولي علم، موضوعي را كه مطالعه مي كند به شي تبديل مي كند يعني براي آن عينيت قائل مي شود Ùˆ عينيت قائل شدن براي جهان Ùيزيكي Ùˆ انساني نوعي شي شدگي است كه پديده اي بورژوايي است. ماركس، لوكاچ، هوركهايمر Ùˆ آدورنو يهودي بودند. آيا اينها واقعاً از خودشان نپرسيده اند كه اگر روشنگري، جامعه بازي نياÙريده بود آنها به عنوان يهودي در گتوهاي خود غرق جهل Ùˆ خراÙات مانده بودند Ùˆ از طريق اشتغال به كارهاي پست امرار معاش مي كردند. Ùرياد Ùˆ Ùغان ماركس، لوكاچ، هوركهايمر Ùˆ آدورنو اين است كه چرا روشنگري آنان را از گتوها بيرون آورده است، آنان در آنجا آسوده خاطر بودند اما اكنون با خود Ùˆ با جامعه Ùˆ باجهان بيگانه شده اند. اين سخن هوركهايمر Ùˆ آدورنو كه «كره ÙŠ خاك (...) از درخشش ظÙرمند Ùاجعه تابناك است» بيشتر به خودشان بر مي گردد تا به روشنگري، زمين را Ùاشيست ها Ùˆ كمونيست ها به جهنم مبدل كردند Ùˆ آنان پيروان Ù‡Ú¯Ù„ Ùˆ ماركس بودند يعني دو متÙكري كه هوركهايمر Ùˆ آدورنو سر سپرده آنانند. Ùاشيسم از درون ماركسيسم بيرون آمد Ùˆ شبه ماركسيسم بود.هورك هايمر Ùˆ آدورنو به عنوان ايدئولوگ ماركسيسم بايد جوابگوي «درخشش ظÙرمند ÙاجعG تابناك» باشند نه روشنگري.ماركس Ùˆ لوكاچ Ùˆ هوركهايمر Ùˆ آدورنو، بيشتر اÙكار يهوديان مقيم گتوها را دارند. آمديم بر سر پست مدرنيست ها، اينها وارث نيچه Ùˆ هايدگر Ùˆ ماركسيست ها شده اند Ùˆ غير عقلاني ترين نظرات آنان را در خود جمع كرده اند. نيچه مدعي بود كه قبلاً Ùقط خدا، سوژه يا شناسنده بود Ùˆ وظيÙÙ‡ انسان عبوديت Ùˆ Ùرمانبرداري از Ùرامين خدا بود. اما در روشنگري، انسان جاي خدا را گرÙته Ùˆ انسان، سوژه يا شناسنده شده است. پس خدا مرده است. ولي پست مدرنيست ها يك گام از نيچه Ùراتر نهاده اند Ùˆ مدعي اند نه تنها خدا بلكه انسان نيز مرده است. پست مدرنيست ها مي گويند انسان يا سوژه وجود ندارد بلكه Ùقط ساخت وجود دارد. يعني هيتلر Ùˆ استالين ميليون ها انسان بيگناه را به قتل نرسانده اند بلكه Ùقط ساخت را نابود كرده اند. اين ÙلسÙÙ‡ نه تنها جنايت را توجيه مي كند بلكه از آن بدتر اصلاً منكر جنايت مي شود. به راستي اگر سوژه اي وجود ندارد پس نويسنده آثار Ùوكو Ùˆ دريدا بايد ساخت باشند Ùˆ ناشر Ùˆ خواننده آثار آنها نيز ساخت ها باشند. مهملات پست مدرنيست ها دست كمي از مهملات مرتاض هاي هندي ندارد. پست مدرنيست ها، مرتاض هاي جهان غرب هستند Ùˆ شايد به همين علت در كشور ما طرÙدار دارند، زيرا ذهن ايراني نيز هميشه دنبال جادوو جنبل است Ùˆ دنبال Øر٠هاي Ù…Ùت كه عقل باور نمي كند. مولوي مي Ú¯Ùت «پاي استدلاليان چوبين است» Ùˆ پست مدرنيست ها نيز همين را مي گويند.
هد٠پست مدرنيست ها اØياي انديشه اسطوره اي است، زيرا در انديشه اسطوره اي نمي توان از چيزي به نام سوژه يا شناسنده سخن Ú¯Ùت Ùˆ انديشه اسطوره اي در تقابل با عقل است. پست مدرنيست ها مي خواهند با تخطئه عقل راه را براي اØياي اسطوره Ùˆ جنبش هاي مسيØايي هموار كنند. ولي پست مدرنيسم، Ùرهنگ Øاشيه اي است. علم چنان استØكامي ياÙته كه با Øملات اسطوره پرستاني مانند Ùوكو Ùˆ دريدا Ùˆ امثالهم دچار خلل نمي شود. بودجه هاي عظيمي كه صر٠تØقيق در Ùضانوردي، نجوم، پزشكي، Ùيزيك ذرات بنيادي Ùˆ غيره مي شود كجا Ùˆ كتاب ها Ùˆ نوشته هاي Ù…Øقر پست مدرنيست ها با تيراژ اندك كجا؟ ولي ما ايراني ها به خاطر Ùرهنگ عرÙاني Ùˆ عقل ستيزمان هميشه دنبال اÙكاري مي رويم كه علم را مردود بداند Ùˆ عقل را تØقير كند. پست مدرنيست ها در Ùرهنگ غرب آن مقامي را ندارند كه مترجمان آثارشان به Ùارسي برايشان قائل اند. ريچارد Ùالك (Falk) در مقاله خود: «دين Ùˆ سياست: بر لبۀ بست مدرنيسم» مي نويسد: «به رغم پيشرÙت مداوم علم Ùˆ تكنولوژي ما شاهد اØياي Ùوق العادG شيوه هاي مذهبي Ùهم تجربۀ انسان هستيم (...) Ùˆ همزمان با اين جريان، Øساسيت «سياسي پست مدرنيسم» ظهور كرده است كه جهان بيني كاملاً متÙاوتي دارد. اين جهان بيني نيز نوعي سياست مبتني بر دين يا نوعي دين سياسي است.»پست مدرنيسم، از Ù„Øاظ تئوريك، Øامي جنبش هاي بنيادگراي يهودي، مسيØÙŠØŒ هندو Ùˆ غيره است. Øتي هابرماس كه خود پيرو آدورنو است از اÙكار پست مدرنيست ها دچار ÙˆØشت شده است Ùˆ در كتابش «گÙتاري ÙلسÙÙŠ درباره مدرنيته» در اين خصوص مي گويد: «نظريه پرداز پست مدرن (...) پايان روشنگري را اعلام مي كند. (...) اما ما نمي توانيم از همان آغاز اين موضوع را ناديده بگيريم كه او به نام گسست از مدرنيته مي خواهد طغيان بر ضد آن را دامن بزند.»
اما پرسش شما كه جايگاه كاسيرر در اين ميانه كجاست؟ يكي از شارØان ÙلسÙÙ‡ كاسيرر به نام لوÙتس (Lofts) كتابي نوشته تØت عنوان «ارنست كاسيرر: تكرارمدرنيته» او مي گويد كه آثار كاسيرر را در موقعيتي خوانده است كه اين آگاهي Ùزوني مي گيرد كه انديشه پست مدرن به بن بست رسيده است؛ زيرا پارادايم مدرنيته از انسان را، پست مدرنيته كاملاً كنار گذاشته است. اين پارادايم مدعي است كه انسان مي تواند از طريق قوه Ùهم خود از واقعيت Ùراتر رود Ùˆ به اين شيوه آن را بشناسد Ùˆ از طريق اين شناخت مي تواند خود Ùˆ واقعيت را تغيير دهد. با كنار نهادن اين پارادايم Ú¯Ùتار پست مدرن در هزار توي نشانه هاي به همان اندازه معنادار Ùˆ به همان اندازه بي معنايش از ميان رÙته است. پست مدرنيسم ناتوان از Ø·Ø±Ø Ù¾Ø±Ø³Ø´ در خصوص Ùرضيات ضمني خود است Ùˆ نمي تواند پرسپكتيو خود را مورد نقد قرار دهد Ùˆ خود را Ùراتر ببرد Ùˆ بر وضع موجود Ùائق آيد. پست مدرنيسم با رد Ù…Ùاهيم «پيشرÙت» Ùˆ « تغيير» نمي تواند خود را بازنگري كند Ùˆ وضع كنوني اش را كه بن بست Ùˆ ركود است تغيير دهد Ùˆ گامي به جلو بردارد، زيرا پست مدرن Ù…Ùاهيم « تغيير» Ùˆ پيشرÙت را مردود دانسته است. برنامه مدرنيته پيشرÙت Ùˆ تغيير بود، اما برنامه پست مدرنيته بي اعتبار كردن Ù…Ùاهيم پيشرÙت Ùˆ تغيير است. يعني برنامه اش Ùقط «ضد برنامه » است Ùˆ نمي تواند وضعيتي بيش از Ù†ÙÙŠ اتخاذ كند Ùˆ نمي تواند جهت جديدي نشان دهد Ùˆ ايده آل مثبتي از تغيير Ùˆ دگرگوني ارائه دهد بي آنكه همزمان آن را در Ùرايند، شالوده شكني نكند Ùˆ واژگون نسازد. نظريه پست مدرن در Ú¯Ùتار تخيلي خود Ù…Øبوس شده است Ùˆ جذب سرمايه داري مصرÙÙŠ گشته است. پست مدرن با مردود دانستن ريشه هاي تاريخي خود Ùˆ ناتواني در ديدن امكانات آينده، وضعش ركود Ùˆ درجا زدن در وضعيت موجود است. بنابراين با درنظر گرÙتن بن بست پست مدرن، زمان آن رسيده است كه به آثار كاسيرر باز گرديم براي تكرار مدرنيته Ùˆ Ú†Ù‡ اثري از كاسيرر در خصوص مدرنيته مهم تر از «ÙلسÙÙ‡ روشنگري» است؟
لطÙاً لغزشهاي چاپي زير را در چاپ دوم كتاب ÙلسÙÛ€ روشنگري تصØÙŠØ Ùرماييد
>.>
كارنامه يدالله موقن ازاين قراراست:
تولد: اصÙهان، Û±Û³Û²Û·
ليسانس Ùيزيك (دانشگاه هال، انگلستان(
Ùوق ليسانس در تاريخ علم Ùˆ ÙلسÙÙ‡ علم (دانشگاه ليدز، انگلستان)
موقن به واسطه تقابلش با انديشه هاي رايج ماركسيستي - انديشه هايي كه او آنها را اسطوره اي مي داند - منازعات Ùراواني بر انگيخته است .
اين Ú¯Ùت ÙˆÚ¯Ùˆ به صورت مكتوب با اين روشنÙكر Ùˆ مترجم ساكن اصÙهان انجام گرÙته Ùˆ تا Øد زيادي نظرات «روشنگرانه »او Ùˆ دÙاعش از عقل مدرن را روشن مي كند .
ــ آقاي موقن براي خواننده ناآشنا با كتاب«ÙلسÙÙ‡ ÛŒ روشنگري» جالب است كه بداند موضوع این كتاب چيست؟ آيا تاريخ ÙلسÙÙ‡ ای است مانند ساير تاريخ ÙلسÙÙ‡ ها؟
* موضوع كتاب " مدرنيته " است. واژه مدرنيته بسيار شنيده شده اما اين كه مدرنيته چيست كمتر مورد Ú¯Ùت ÙˆÚ¯Ùˆ قرار گرÙته است. كتاب ØŒ انديشه قرن Ù‡Ùدهم Ùˆ به ويژه قرن هجدهم را مورد بØØ« قرار مي دهد. آن چيزي كه امروزه جهان مدرن، مدرنيته، سكولاريسم، علم Ùˆ عقلانيت مي ناميم در همين عصر روشنگري پايه ريزي شده اند. ما Ú†Ù‡ مواÙÙ‚ مدرنيته باشيم Ú†Ù‡ مخال٠آن، بايد آن را بشناسيم Ùˆ يكي از مهمترين Ùˆ مستندترين منابع براي شناخت مدرنيته همين كتاب كاسيرر است. كتاب «ÙلسÙÙ‡ روشنگري» تاريخ ÙلسÙÙ‡ است اما ارائه مطلب در آن به صورت كتاب هاي معمول تاريخ ÙلسÙÙ‡ انجام نگرÙته. در اينجا موضوع ها طبقه بندي شده اند Ùˆ نظر هر Ùيلسو٠درخصوص آن موضوع Ù…Ø·Ø±Ø Ø´Ø¯Ù‡ Ùˆ مورد نقد Ùˆ بررسي قرار گرÙته. هد٠كتاب مثل كتاب «پديدارشناسي روØ» Ù‡Ú¯Ù„ ارائه پديدارشناسي از Ø±ÙˆØ ÙلسÙÙŠ عصر روشنگري است.
ــ همان طور كه Ú¯Ùتيد شيوۀ كاسيرر بررسي روشنگري از دريچه شاخه هاي گوناگون معرÙت بشري اعم از علوم طبيعي، تاريخ، دين، زيبايي شناسي Ùˆ... است. اما به نظر شما در يك جمع بندي كلي تعري٠كاسيرر از عصر روشنگري چيست؟
* عنوان كتاب كاسيرر به زبان آلماني هست : Die Philosophie der Aufklarung. واژۀ Aufklarung كه من آن را به روشنگري ترجمه كرده ام از ميانۀ سده هجدهم در زبان آلماني به اين معنا به كار مي رود كه انديشه انسان از طريق «نور طبيعي» خرد روشن مي شود. در اينجا «نور طبيعي» در تقابل با «نور Ùوق طبيعي» يا «نور الهي» ÙˆØÙŠ انبياي بني اسرائيل يا ÙˆØÙŠ Øضرت Ù…Ø³ÙŠØ Ø§Ø³Øª. پس روشنگري يعني روشن كردن يا روشن شدن امور Ùˆ مسائل از طريق نور طبيعي عقل بشر. كاسيرر در صÙØات Û±Û°Ûµ تا Û±Û°Û· كتاب مي گويد: «در نظام ديني قرون وسطا، بدان گونه كه در ÙلسÙÛ€ مدرسي تبلور ياÙت، هر مرØله از واقعيت جايي ويژه داشت Ùˆ بر مبناي اين جايگاه ويژه، ارزش آن نسبت به نزديكي يا دوري اش از علت نخستين تعيين مي شد. در اين نظام ديني براي شك جايي وجود نداشت.» پس وقتي دكارت مي گويد بايد در همه چيز شك كرد، به ÙلسÙÙ‡ مدرسي اعلان جنگ مي دهد. كاسيرر در دنبالۀ مطلب مي گويد: «در همه تÙكرات قرون وسطايي اين آگاهي بود كه كائنات در پناه نظم Ùˆ ترتيبي نقض ناشدني قرار دارند Ùˆ كار انديشه Ø¢Ùرينش نيست بلكه پذيرش است. خدا، Ø±ÙˆØ Ùˆ جهان سه تكيه گاه بزرگ اند كه تمامي كائنات به آنها متكي اند Ùˆ نظام شناخت معطو٠به آنهاست. شناخت طبيعت به هيچ وجه از اين نظام جدا نيست بلكه از همان آغاز در دايره معين وجود Ù…Øصور مي شود Ùˆ اگر از اين دايره بيرون رود سرگردان مي شود Ùˆ آن نوري كه Øوزه مقدرش را روشن مي كند خاموش مي شود.» يعني شناخت Ù«طبيعت» متراد٠است با شناخت Ø¢Ùرينش Ùˆ شناخت Ø¢Ùرينش نيز از طريق ÙˆØÙŠ انبياي بني اسرائيل Ùˆ Øضرت Ù…Ø³ÙŠØ ÙƒÙ‡ در كتاب مقدس مندرج است برما مكشو٠شده است. كاسيرر اضاÙÙ‡ مي كند: «كمال واقعي طبيعت را نبايد در طبيعت ياÙت بلكه بايد آن را در Ùراسوي قلمرو طبيعت جست. علم، اخلاق، قانون Ùˆ دولت را نمي توان بر شالودۀ خود آنها مستقر Ùˆ استوار ساخت، كمكي Ùوق طبيعي همواره مورد نياز است تا آنها را به كمال Øقيقي شان برساند. زيرا «نور طبيعي» ديگر تكيه گاه هيچ Øقيقتي نيست، آن نور خاموش شده است Ùˆ نمي تواند با تلاش خود از اين تاريكي رهايي يابد Ùˆ دوباره روشن شود.» اما برعكس، روشنگري مدعي است كه قرون وسطا، عصر ظلمت وتاريك انديشي بود. «نور طبيعيÙ» خرد انسان نه تنها خاموش نشده بلكه خودبسامان Ùˆ مستقل از ÙˆØÙŠ ٠مندرج در كتاب مقدس است. Ùقط كاÙÙŠ است كه پيشداوري ها Ùˆ خراÙاتي كه جلو چشم عقل را گرÙته اند از ميان ببريم تا «نور طبيعي» عقل همه چيز را روشن كند. برپايه اين ادعا اكنون عقل بشر مي تواند مستقل از ÙˆØÙŠ مندرج در كتاب مقدس علم Ùˆ اخلاق Ùˆ قانون Ùˆ دولت را صرÙاً با منابع خود بنا كند. بنابراين كاسيرر در هر Ùصل كتاب اين موضوع را بررسي مي كند كه خرد چگونه صرÙاً بر پايه ابزارهاي خود كه تØليل Ùˆ تركيب اند توانست علوم طبيعي، اجتماعي، Øقوق Ùˆ زيبايي شناسي را بنا نهد. موضوع كتاب پايه ريزي سكولار شاخه هاي مختل٠دانش بشري است.
ــ آن طور كه شما در مقدمه خود آورده ايد كاسيرر نخستين كسي است كه نام هاي گاليله، كپلر، نيوتن Ùˆ... را وارد تاريخ ÙلسÙÙ‡ كرده. نظر او درباره تأثير علوم طبيعي Ùˆ خصوصاً Ùيزيك بر انديشه روشنگري چيست؟
*كاسيرر در پيشگÙتار خود بر كتاب ÙلسÙÙ‡ روشنگري مي گويد كه جنبش روشنگري تنها يك بخش Ùˆ يك مرØله خاص از كل تØول عقلي را تشكيل مي دهد كه به نيروي آن، انديشه ÙلسÙÙŠ نو از اعتماد به Ù†Ùس Ùˆ خودآگاهي ماهوي خويش بهره مند شد. مراØÙ„ ديگر اين تØول را كاسيرر در كتاب هاي «Ùرد Ùˆ كيهان در ÙلسÙÙ‡ ÛŒ رنسانس» Ùˆ «رنسانس اÙلاطوني در انگلستان Ùˆ مكتب كمبريج» بررسي كرده. جنبش روشنگري در خود Ù…Øصور نيست بلكه به گذشته Ùˆ آينده هم توجه مي كند. شاخص ترين متÙكر رنسانس گاليله است. گاليله Ù…Ùهومي تازه از Øقيقت يعني Øقيقت طبيعت را اعلام كرد كه بنيادهاي تعاليم كليسا را متزلزل كرد. آن چيزي كه تعاليم كليسا را مورد ترديد قرار مي داد نظريۀ خورشيد- _ مركزي نبود كه كوپرنيكوس اعلام كرده بود بلكه همين Ù…Ùهوم تازه از Øقيقت بود. گاليله مي Ú¯Ùت Øقيقت٠طبيعت همواره در برابر چشم هاي ماست. اين Øقيقت چيزي نيست كه يك بار به انبياي بني اسرائيل Ùˆ Øضرت Ù…Ø³ÙŠØ ÙˆØÙŠ شده باشد. Øقيقت طبيعت همواره در برابر ديدگان ماست. اما براي Ùهم اين Øقيقت بايد با زبان رياضي آشنا بود. زبان اين Øقيقت، شكل هاي هندسي يعني دايره Ùˆ بيضي Ùˆ مثلث Ùˆ امثالهم است. در كتاب مقدس كه سخني از رياضيات به ميان نيامده. پس شناخت طبيعت كه بر پايه كار بردن رياضيات صورت مي گيرد شناختي مستقل از مندرجات كتاب مقدس است. با اعلام اين موضوع، گاليله علم Ùيزيك را سكولار كرد Ùˆ آن را از الهيات مستقل دانست. تكيه گاه علم Ùيزيك از اين پس خرد انسان بود. سكولارشدن ٠روش پژوهش طبيعت الگويي شد براي ديگر شاخه هاي شناخت. پس از گاليله نوبت به دكارت رسيد كه جهان بيني قرون وسطا را واژگون كند. دكارت اعلام كرد كه بايد در همه اعتقادات سنتي Ùˆ مراجع خارج از عقل مثل كتاب مقدس، سنت Ùˆ كليسا، پاپ Ùˆ Ùرمانروا شك كرد Ùˆ هيچ عقيده اي را نپذيرÙت مگر اين كه عقل آن را تØليل كرده Ùˆ به اصول بديهي تØويل كرده باشد. با شك دستوري دكارت، سوژه يا Ù†Ùس درك كننده Ùˆ اراده كننده پا به عرصه وجود مي گذارد؛ یعنی Ùردیت Ø´Ú©Ù„ Ù…ÛŒ گیرد . اين سوژه مي تواند با عقل خود امور را تØليل كند Ùˆ Øقيقت را بيابد.اگر چنین سوژه یا Ùردی وجود نداشته باشد نمی توان از Øقوق بشر Ùˆ دموکراسی Ùˆ مشارکت در امور سیاسی سخن Ú¯Ùت Ø› زیرا عقل ٠همین Ùرد یا عقل سوژه ØŒ پایه Ùˆ اساس همه ÛŒ امورقرار Ù…ÛŒ گیرد . پس نخستين انقلاب Ùكري، انقلاب كوپرنيكوس بود كه نظريه زمين ــ مركزي را مردود شمرد Ùˆ به جاي زمين، خورشيد را مركز قرار داد. با نظريه خورشيد ــ مركزي، زمين ديگر مركز جهان نبود Ùˆ انسان نيز ديگر اشر٠مخلوقات نبود. اين نخستين بØران در وجدان انسان غربي بود، زيرا اين انقلاب Ùكري، بشر را از عرش پايين آورد Ùˆ در سياره اي ناچيز جاي داد، خانه اش ديگر مركز Ùˆ Ù…Øور كائنات نبود بلكه سيارۀ بي مقداري بود در كيهان بي كران. دومين انقلاب Ùكري را گاليله كرد كه Ùيزيك را از الهيات مستقل ساخت. سومين انقلاب Ùكري با دكارت صورت گرÙت كه عقل بشر را به جاي كتاب مقدس Ùˆ سنت Ùˆ پاپ Ùˆ كليسا Ùˆ Ùرمانروا قرارداد. با اين كار دكارت، سوژه Ø¢Ùريده شد. در اروپاي غربي ÙلسÙÙ‡ دكارت خراÙات را از ميان برد Ùˆ عصر «انديشه هاي روشن Ùˆ متمايز» آغاز گشت. اكنون همه چيز را با Ù…ØÙƒ عقل مي سنجيدند Øتي Ù…Øتويات كتاب مقدس را. اعتقادات سنتي نيروي خود را بر اثر اين انقلاب هاي Ùكري از دست دادند. "عصر ايمان" جايش را به "عصر خرد" داد. اما هنوز در اين مورد كه آيا خرد بشري مي تواند جهان را بشناسد Ùˆ قوانين آن را كش٠كند جاي شك وجود داشت. روش دكارت براي پژوهش طبيعت روش قياسي Ùˆ استنتاجي بود. از نظر دكارت جوهر ماده، امتداد Ù…Øض است Ùˆ شناخت امتداد، موضوع هندسه است پس هندسه خدايگان Ùيزيك است، هندسه، طبيعت جهان مادي Ùˆ خواص اساسي كلي آن را با تعري٠هاي دقيق بيان مي كند Ùˆ با شروع از همين تعري٠ها Ùˆ از طريق زنجير انديشه به تعين امر جزيي Ùˆ امر واقع مي پردازد. اما نيوتن روش دكارت را براي پژوهش طبيعت مردود شمرد. به نظر نيوتن روش پژوهش در Ùيزيك از بالا به پايين يعني از اصول موضوعه Ùˆ مبادي به امور واقع نيست، بلكه از پايين به بالاست يعني از پديدارها به قوانين Ùˆ اصول Ùˆ مبادي است.
نيوتن وارث دستاوردهاي گاليله Ùˆ كپلر است. كپلر رصد پديدارهاي آسماني را به درجه اي از دقت رساند كه پيش از او هرگز صورت نگرÙته بود. او به قوانيني دست ياÙت كه مدار سيارات را توصي٠مي كرد Ùˆ رابطه ميان زمان گردش هر سياره به دور خورشيد را با Ùاصله آن تا خورشيد تعيين مي كرد.
نيوتن قانون گاليله درخصوص سقوط آزاد اجسام Ùˆ قوانين كپلر را در بارۀ قانون جاذبه عمومي يگانه كرد. او پديدارهاي طبيعي مانند سقوط آزاد اجسام، جزر Ùˆ مد، Øركت ماه به دور زمين Ùˆ Øركت سيارات به دور خورشيد را تØت يك قانون درآورد يعني قانون جاذبۀ عمومي. اين قانون جهان شمول بود Ùˆ كش٠آن پيروزي روش جديد علمي بود. دشمنان علم ناگزير شدند قدرت خرد بشر را در شناخت طبيعت تصديق كنند. روش نيوتن تØليلي Ùˆ استقرايي است. اين روش كه نيوتن آن را تØت عنوان «قواعد استدلال در ÙلسÙه» در كتابش «اصول رياضي ÙلسÙÙ‡ طبيعي» بيان كرده Ùˆ بنده آن را ترجمه كرده Ùˆ در مقدمه خود بر كتاب ÙلسÙÙ‡ روشنگري آورده است، انديشه روشنگري را زير سلطه خود دارد. در اينجا علم Ùيزيك، روش پژوه خود را نه تنها مستقل از ÙلسÙÙ‡ به دست مي آورد بلكه سرمشق انديشه ÙلسÙÙŠ Ùˆ ساير رشته هاي دانش نيز قرار Ù…ÛŒ گیرد. از آن زمان به بعد نقش ÙلسÙÙ‡ در روش پژوهش علوم طبيعي Ùˆ اجتماعي رو به نقصان مي گذارد Ùˆ امروزه هيچ دانشمندي روش پژوهش رشته خود را از ÙلسÙÙ‡ درياÙت نمي كند. علوم طبيعي Ùˆ اجتماعي مستقل از ÙلسÙÙ‡ شده اند Ùˆ ÙلسÙÙ‡ زير دست آنها قرار گرÙته است.
ــ شما در مقدمه اي كه بر كتاب نوشته ايد، روشنگري را عصر سكولارسازي دانسته ايد، سازوكارهاي اين Ùرآيند چيست Ùˆ آيا Ùارغ از سكولاريزاسيون مي توان دستاوردهايي نظير دموكراسي، آزادي Ùˆ Øقوق بشر را به Ú†Ù†Ú¯ آورد؟
* در پاسخ به پرسش هاي پيشين شما Ú¯Ùتم كه گاليله علم Ùيزيك را از الهيات مستقل كرد. با نيوتن روش پژوهش علم Ùيزيك سرمشق Ùˆ الگوي ديگر علوم Ùˆ Øتي ÙلسÙÙ‡ شد. Ù‡Ú¯Ù„ مدعي بود كه نيوتن، دائيست بوده Ùˆ Ùيزيكي بي خدا ساخته است. يعني Ù‡Ú¯Ù„ درياÙته بود كه علم Ùيزيك، سكولار است. ديگر رشته ها مانند روانشناسي، زيست شناسي، Øقوق Ùˆ علوم اجتماعي نيز به دنبال Ùيزيك، سرشتي سكولار ياÙتند Ùˆ مستقل از الهيات شدند. اما Ú†Ù‡ ارتباطي ميان دموكراسي Ùˆ آزادي Ùˆ Øقوق بشر با سكولاريسم وجود دارد بايد عرض كنم كه جامعه ما متأسÙانه در مورد دموكراسي Ùˆ مباني نظري Ùˆ ÙلسÙÙŠ آن درك درستي ندارد. نخست اين كه دموكراسي يك Ùرهنگ است، پس براي استقرار دموكراسي در يك جامعه، بايد Ùرهنگ دموكراسي را Ùرهيختگان جامعه خلق كنند.
بايد جامعه مدني كه يك جامعه سكولار است شكل گرÙته باشد. اما اگر شما به سخنان مريدان مرØوم دكتر مصدق گوش دهيد، مي گويند كه زمان مصدق در ايران دموكراسي بود. اما از ديدگاه علمي اين ادعا به قلمرو اوهام Ùˆ تخیلات تعلق دارد نه واقعيت سياسي ــ اجتماعي. آيا با ظهور يك سياستمدار، دموكراسي برقرار مي شود Ùˆ با رÙتن او از ميان مي رود؟ ماركسيست هاي ايراني كه بيشتر شبه Ùاشيست بوده اند تا دموكرات Ùˆ آزاديخواه ØŒ دموكراسي Ùˆ آزادي را ترهات " بورژوايي " مي دانستند Ùˆ خواهان ديكتاتوري پرولتاريا بودند كه در Øقيقت، ديكتاتوري باند خودشان بود. روشنÙكران ايراني Ú†Ù‡ مصدقي، Ú†Ù‡ ماركسيست، آزادي طلب نبوده اند. خصلت اساسي دموكراسي، برخلا٠نظر مصدقي ها، غيرشخصي بودن آن است. ايجاد دموكراسي در دست يك شخص نيست بلكه مسئله اي اجتماعي است. تداوم دموكراسي نيز به هيچ سياستمدار يا رهبري وابسته نيست بلكه به Ù†Ùوذ Ùرهنگ دموكراسي در Ø¢Øاد ملت وابسته است. دموكراسي به اخلاق مدني Ùˆ Ùضيلت مدني متكي است كه اين دو نيز متعلق به Ùرهنگ سكولار هستند Ùˆ در جامعه ما شكل نگرÙته اند. دموكراسي وقتي در يك جامعه برقرار مي شود كه نظام Øكومتي آن غيرشخصي Ùˆ عقلاني شده باشد. نظام قضايي آن عقلاني شده باشد Ùˆ نظام قانونگذاري آن نيز عقلاني شده باشد يعني ارگان هاي مختل٠جامعه عقلاني شده باشند.
در اين صورت در چنين جامعه اي تÙكيك قوا وجود خواهد داشت. تÙكيك قوا، لااقل از نظر منتسكيو، در يك جامعه سكولار معني دارد. نظريه پرداز Øقوق بشر گروتيوس است. او كشيش بود، اما نظريه Øقوق بشر را ناشي از اØكام يهودي - مسيØÙŠ نمي دانست. الگوي او براي ارائه نظريه Øقوق بشرنه اØكام يهودي ــ مسيØÙŠ بلكه علم Ùيزيك بود. او ارج بسيار براي گاليله قائل بود. گروتيوس مي خواست گاليلۀ علم Øقوق شود. يعني علم Øقوق را مستقل از الهيات كند Ùˆ آن را علمي سكولار نمايد. او نظريه Øقوق بشر را در قلمرو خرد نظري مستقر كرد. متأسÙانه ما از مباني نظري Ùˆ ÙلسÙÙŠ نظريه Øقوق بشر درك درستي نداريم. نظريه Øقوق بشر يك نظريه سكولار است، همچنان كه آزادي Ùˆ دموكراسي مقوله هايي مدرن Ùˆ سكولار هستند. همچنان كه Ú¯Ùتم اين مقوله ها در جامعه مدني غربي شكل گرÙته اند Ùˆ در جوامع سنتي شرقي، Ú†Ù‡ درگذشته Ùˆ Ú†Ù‡ Øال، پيشينه اي ندارند. متاسÙانه در زبان Ùارسی برای واژه سکولار یا لائیک معادلی وجود ندارد . بعضی از نویسندگان واژه " عرÙÛŒ " را به جای سکولار یا لائیک به کار Ù…ÛŒ برند Ú©Ù‡ به نظر من نه تنها اشتباه است بلکه زیانبار Ùˆ خطرناک نیز هست . زیرا ØŒ عرÙÛŒ به معنای رسم Ùˆ سنت است . مثلا ØŒ میان قانون عرÙÛŒ Ú©Ù‡ معادل traditional law است با قانون سکولار از زمین تا آسمان تÙاوت است . قانون عرÙÛŒ ØŒ قانونی ماهوی Ùˆ غیر عقلانی است Ùˆ کسی آن را وضع نکرده بلکه اززمان های گذشته وجود داشته است Ø› اما قانون سکولار قانونی Ø´Ú©Ù„ÛŒ Ùˆ عقلانی است Ùˆ آن را وضع Ù…ÛŒ کنند . وقتی واژه " عرÙÛŒ " را به جای سکولار به کار ببریم سرشت سکولار بودن را از میان برده ایم .
ــ قرائت شمار قابل توجهي از ÙيلسوÙان قرن بيستم از روشنگري قرائتي همدلانه نيست Ùˆ نسبت به آن انتقاداتي اساسي دارند. نيچه Ùˆ نسلي از ÙيلسوÙان موسوم به پست مدرن از اين دسته اند. ماكس هوركهايمر Ùˆ تئودور آدورنو در كتاب «ديالكتيك روشنگري» در Ùصلي با عنوان Ù…Ùهوم روشنگري مي نويسند: «روشنگري به Ù…Ùهوم تÙكر مترقي در عام ترين شكل آن، همواره كوشيده است تا آدميان را از قيد وبند ترس رها Ùˆ Øاكميت Ùˆ سروري آنان را برقرار سازد با اين Øال، كره خاك كه اكنون به تمامي روشن گشته، از درخشش ظÙرمند Ùاجعه تابناك است.» جايگاه كاسيرر اين ميانه كجاست؟
* ÙلسÙÙ‡ روشنگري، ÙلسÙÙ‡ مدرنيته است. هد٠ÙلسÙÙ‡ روشنگري روشن كردن جهان Ùˆ از ميان بردن جهل Ùˆ خراÙات است. از اين رو به خرد Ùˆ علم مباهات مي كند Ùˆ هر چيزي را كه با عقل همخواني نداشته باشد متعلق به قلمرو پندار Ùˆ تخيل مي داند. روشنگري به گاليله Ùˆ نيوتن مي بالد يعني علم را برتر از اسطوره Ùˆ عقل را برتر از تخيل مي داند. پس اگر برعكس كسي اسطوره را برتر از علم Ùˆ تخيل را برتر از عقل دانست با روشنگري Ùˆ هد٠هايش مخال٠است. ÙيلسوÙاني كه زمينه تÙكرشان اسطوره اي ــ شعري است نه علم، دشمن سوگند خورده روشنگري هستند Ùˆ كساني كه شما نام برديد در زمره همين ÙيلسوÙان اند. روشنگري قرن Ù‡Ùدهم Ùˆ به ويژه قرن هجدهم را در برمي گيرد. ولي در قرن نوزدهم ما در اروپا به ويژه در آلمان جنبش رومانتيك Ùˆ جنبش موسوم به «طوÙان Ùˆ Ùشار» را داريم كه سخت مخال٠روشنگري اند. آنها روشنگري را متهم به اين مي كنند كه همه چيز را بر پايه عقل قرارداده Ùˆ همه چيز را با عقل مي سنجد Ùˆ اين وضع به زيان اØساسات، رموز، امر ارگانيك Ùˆ امر تاريخي است. روشنگري عقل را پرورده Ùˆ تخيل اسطوره اي ــ شعري را از ميان برده است.
در ميان مخالÙان روشنگري، مرتجعان، تاريك انديشان، Ù…ØاÙظه كاران، Ùاشيست ها Ùˆ كمونيست ها را مي توان نام برد. مثلاً نيچه جزو رومانتيك ها Ùˆ Ù…ØاÙظه كاران است. ÙلسÙÙ‡ نيچه Ùˆ به ويژه كتابش «اراده معطو٠به قدرت» را زمينه ساز Ùاشيسم Ùˆ نازيسم مي دانند. در آلمان نازي نيچه جزو ÙيلسوÙان Ù…Øبوب نازي ها بود. نيچه در كتاب «دانش شاد» اين عبارات را در دهان مرد شوريده اي مي گذارد كه «خدا مرده است، او مرده مي ماند، ما او را كشتيم.» «مرگ خدا» به خاطر اين نيست كه انسان معنويت زيادي كسب كرده است بلكه صرÙاً بر اثر اين است كه انسان خود را جاي خدا گذاشته است. انسان در يك نگاه در مي يابد كه جهان Ùوق Ù…Øسوس كه تاكنون معيارها، هد٠ها Ùˆ ارزش هاي زندگي زميني اش را تعيين مي كرد بي توان Ùˆ بي جان شده است. از اين رو انسان اين وظيÙÙ‡ را برعهده گرÙته است كه Ùرمانرواي زمين شود. استقلال انسان، نوعي دÙاع از خود است. اكنون او در مقام سوژه يا شناسنده بايد جهان را موضوع شناخت قرار دهد Ùˆ براي آن برنامه ريزي كند. اكنون انسان بايد ارزش ها، معيارها Ùˆ هد٠ها را خودش تعيين كند Ùˆ آنها را روشن سازد.
اما آنها را قبلاً آسمان براي انسان تعيين مي كرد Ùˆ روشن مي ساخت Ùˆ اين كار به سكولار شدن كامل جهان مي انجامد. پس از نيچه «مرگ خدا»كانون متاÙيزيك جديد يا ÙلسÙÙ‡ Øيات مي شود كه ÙلسÙÙ‡ هاي وجودي هايدگر Ùˆ ژان پل سارتر نمونه هاي بارز آن هستند. ÙلسÙÙ‡ نيچه Ùˆ ÙلسÙÙ‡ Øيات را ÙلسÙÙ‡ هاي غير عقلاني Ùˆ Øتي ضد عقلاني مي دانند Ùˆ طبيعي است كه اين ÙلسÙÙ‡ ها دشمن سوگند خورده روشنگري باشند. در مورد كتاب «ديالكتيك روشنگری» نقدي در مقدمه خودم بر ترجمه كتاب ديگر كاسيرر «اسطوره دولت» نوشته ام كه علاقه مندان مي توانند به (صص Û²Û¶-Û²Û±) آن رجوع كنند ( این مقدمه در همین سایت تØت عنوان Ùاشیسم چیست؟ آمده است ). منظور هوركهايمر Ùˆ آدورنو از روشنگري، ÙلسÙÙ‡ قرن هاي Ù‡Ùدهم Ùˆ هجدهم نيست. در اينجا روشنگري به معني هر آن چيزي است كه اين دو، دوست نمي داشته اند، مانند: Ùاشيسم، ليبراليسم، تقسيم كار، علم، منطق، تÙكر استدلالي، سرمايه داري Ùˆ غيره. هوركهايمر Ùˆ آدورنو به پيروي از لوكاچ مي گويند كه علم، نهاد بورژوايي است كه بايد ديكتاتوري پرولتاريا بساط آن را برچيند. علم را "عقل بورژوايي " ساخته است كه به اصل امتناع تناقض پاي بند است ولي ديالكتيك، عقل بورژوايي يا عقل ابزاري را مردود مي داند. ديالكتيك به جمع نقيضين اعتقاد دارد. يعني به هم هست Ùˆ هم نيست. ولي علم، موضوعي را كه مطالعه مي كند به شي تبديل مي كند يعني براي آن عينيت قائل مي شود Ùˆ عينيت قائل شدن براي جهان Ùيزيكي Ùˆ انساني نوعي شي شدگي است كه پديده اي بورژوايي است. ماركس، لوكاچ، هوركهايمر Ùˆ آدورنو يهودي بودند. آيا اينها واقعاً از خودشان نپرسيده اند كه اگر روشنگري، جامعه بازي نياÙريده بود آنها به عنوان يهودي در گتوهاي خود غرق جهل Ùˆ خراÙات مانده بودند Ùˆ از طريق اشتغال به كارهاي پست امرار معاش مي كردند. Ùرياد Ùˆ Ùغان ماركس، لوكاچ، هوركهايمر Ùˆ آدورنو اين است كه چرا روشنگري آنان را از گتوها بيرون آورده است، آنان در آنجا آسوده خاطر بودند اما اكنون با خود Ùˆ با جامعه Ùˆ باجهان بيگانه شده اند. اين سخن هوركهايمر Ùˆ آدورنو كه «كره ÙŠ خاك (...) از درخشش ظÙرمند Ùاجعه تابناك است» بيشتر به خودشان بر مي گردد تا به روشنگري، زمين را Ùاشيست ها Ùˆ كمونيست ها به جهنم مبدل كردند Ùˆ آنان پيروان Ù‡Ú¯Ù„ Ùˆ ماركس بودند يعني دو متÙكري كه هوركهايمر Ùˆ آدورنو سر سپرده آنانند. Ùاشيسم از درون ماركسيسم بيرون آمد Ùˆ شبه ماركسيسم بود.هورك هايمر Ùˆ آدورنو به عنوان ايدئولوگ ماركسيسم بايد جوابگوي «درخشش ظÙرمند ÙاجعG تابناك» باشند نه روشنگري.ماركس Ùˆ لوكاچ Ùˆ هوركهايمر Ùˆ آدورنو، بيشتر اÙكار يهوديان مقيم گتوها را دارند. آمديم بر سر پست مدرنيست ها، اينها وارث نيچه Ùˆ هايدگر Ùˆ ماركسيست ها شده اند Ùˆ غير عقلاني ترين نظرات آنان را در خود جمع كرده اند. نيچه مدعي بود كه قبلاً Ùقط خدا، سوژه يا شناسنده بود Ùˆ وظيÙÙ‡ انسان عبوديت Ùˆ Ùرمانبرداري از Ùرامين خدا بود. اما در روشنگري، انسان جاي خدا را گرÙته Ùˆ انسان، سوژه يا شناسنده شده است. پس خدا مرده است. ولي پست مدرنيست ها يك گام از نيچه Ùراتر نهاده اند Ùˆ مدعي اند نه تنها خدا بلكه انسان نيز مرده است. پست مدرنيست ها مي گويند انسان يا سوژه وجود ندارد بلكه Ùقط ساخت وجود دارد. يعني هيتلر Ùˆ استالين ميليون ها انسان بيگناه را به قتل نرسانده اند بلكه Ùقط ساخت را نابود كرده اند. اين ÙلسÙÙ‡ نه تنها جنايت را توجيه مي كند بلكه از آن بدتر اصلاً منكر جنايت مي شود. به راستي اگر سوژه اي وجود ندارد پس نويسنده آثار Ùوكو Ùˆ دريدا بايد ساخت باشند Ùˆ ناشر Ùˆ خواننده آثار آنها نيز ساخت ها باشند. مهملات پست مدرنيست ها دست كمي از مهملات مرتاض هاي هندي ندارد. پست مدرنيست ها، مرتاض هاي جهان غرب هستند Ùˆ شايد به همين علت در كشور ما طرÙدار دارند، زيرا ذهن ايراني نيز هميشه دنبال جادوو جنبل است Ùˆ دنبال Øر٠هاي Ù…Ùت كه عقل باور نمي كند. مولوي مي Ú¯Ùت «پاي استدلاليان چوبين است» Ùˆ پست مدرنيست ها نيز همين را مي گويند.
هد٠پست مدرنيست ها اØياي انديشه اسطوره اي است، زيرا در انديشه اسطوره اي نمي توان از چيزي به نام سوژه يا شناسنده سخن Ú¯Ùت Ùˆ انديشه اسطوره اي در تقابل با عقل است. پست مدرنيست ها مي خواهند با تخطئه عقل راه را براي اØياي اسطوره Ùˆ جنبش هاي مسيØايي هموار كنند. ولي پست مدرنيسم، Ùرهنگ Øاشيه اي است. علم چنان استØكامي ياÙته كه با Øملات اسطوره پرستاني مانند Ùوكو Ùˆ دريدا Ùˆ امثالهم دچار خلل نمي شود. بودجه هاي عظيمي كه صر٠تØقيق در Ùضانوردي، نجوم، پزشكي، Ùيزيك ذرات بنيادي Ùˆ غيره مي شود كجا Ùˆ كتاب ها Ùˆ نوشته هاي Ù…Øقر پست مدرنيست ها با تيراژ اندك كجا؟ ولي ما ايراني ها به خاطر Ùرهنگ عرÙاني Ùˆ عقل ستيزمان هميشه دنبال اÙكاري مي رويم كه علم را مردود بداند Ùˆ عقل را تØقير كند. پست مدرنيست ها در Ùرهنگ غرب آن مقامي را ندارند كه مترجمان آثارشان به Ùارسي برايشان قائل اند. ريچارد Ùالك (Falk) در مقاله خود: «دين Ùˆ سياست: بر لبۀ بست مدرنيسم» مي نويسد: «به رغم پيشرÙت مداوم علم Ùˆ تكنولوژي ما شاهد اØياي Ùوق العادG شيوه هاي مذهبي Ùهم تجربۀ انسان هستيم (...) Ùˆ همزمان با اين جريان، Øساسيت «سياسي پست مدرنيسم» ظهور كرده است كه جهان بيني كاملاً متÙاوتي دارد. اين جهان بيني نيز نوعي سياست مبتني بر دين يا نوعي دين سياسي است.»پست مدرنيسم، از Ù„Øاظ تئوريك، Øامي جنبش هاي بنيادگراي يهودي، مسيØÙŠØŒ هندو Ùˆ غيره است. Øتي هابرماس كه خود پيرو آدورنو است از اÙكار پست مدرنيست ها دچار ÙˆØشت شده است Ùˆ در كتابش «گÙتاري ÙلسÙÙŠ درباره مدرنيته» در اين خصوص مي گويد: «نظريه پرداز پست مدرن (...) پايان روشنگري را اعلام مي كند. (...) اما ما نمي توانيم از همان آغاز اين موضوع را ناديده بگيريم كه او به نام گسست از مدرنيته مي خواهد طغيان بر ضد آن را دامن بزند.»
اما پرسش شما كه جايگاه كاسيرر در اين ميانه كجاست؟ يكي از شارØان ÙلسÙÙ‡ كاسيرر به نام لوÙتس (Lofts) كتابي نوشته تØت عنوان «ارنست كاسيرر: تكرارمدرنيته» او مي گويد كه آثار كاسيرر را در موقعيتي خوانده است كه اين آگاهي Ùزوني مي گيرد كه انديشه پست مدرن به بن بست رسيده است؛ زيرا پارادايم مدرنيته از انسان را، پست مدرنيته كاملاً كنار گذاشته است. اين پارادايم مدعي است كه انسان مي تواند از طريق قوه Ùهم خود از واقعيت Ùراتر رود Ùˆ به اين شيوه آن را بشناسد Ùˆ از طريق اين شناخت مي تواند خود Ùˆ واقعيت را تغيير دهد. با كنار نهادن اين پارادايم Ú¯Ùتار پست مدرن در هزار توي نشانه هاي به همان اندازه معنادار Ùˆ به همان اندازه بي معنايش از ميان رÙته است. پست مدرنيسم ناتوان از Ø·Ø±Ø Ù¾Ø±Ø³Ø´ در خصوص Ùرضيات ضمني خود است Ùˆ نمي تواند پرسپكتيو خود را مورد نقد قرار دهد Ùˆ خود را Ùراتر ببرد Ùˆ بر وضع موجود Ùائق آيد. پست مدرنيسم با رد Ù…Ùاهيم «پيشرÙت» Ùˆ « تغيير» نمي تواند خود را بازنگري كند Ùˆ وضع كنوني اش را كه بن بست Ùˆ ركود است تغيير دهد Ùˆ گامي به جلو بردارد، زيرا پست مدرن Ù…Ùاهيم « تغيير» Ùˆ پيشرÙت را مردود دانسته است. برنامه مدرنيته پيشرÙت Ùˆ تغيير بود، اما برنامه پست مدرنيته بي اعتبار كردن Ù…Ùاهيم پيشرÙت Ùˆ تغيير است. يعني برنامه اش Ùقط «ضد برنامه » است Ùˆ نمي تواند وضعيتي بيش از Ù†ÙÙŠ اتخاذ كند Ùˆ نمي تواند جهت جديدي نشان دهد Ùˆ ايده آل مثبتي از تغيير Ùˆ دگرگوني ارائه دهد بي آنكه همزمان آن را در Ùرايند، شالوده شكني نكند Ùˆ واژگون نسازد. نظريه پست مدرن در Ú¯Ùتار تخيلي خود Ù…Øبوس شده است Ùˆ جذب سرمايه داري مصرÙÙŠ گشته است. پست مدرن با مردود دانستن ريشه هاي تاريخي خود Ùˆ ناتواني در ديدن امكانات آينده، وضعش ركود Ùˆ درجا زدن در وضعيت موجود است. بنابراين با درنظر گرÙتن بن بست پست مدرن، زمان آن رسيده است كه به آثار كاسيرر باز گرديم براي تكرار مدرنيته Ùˆ Ú†Ù‡ اثري از كاسيرر در خصوص مدرنيته مهم تر از «ÙلسÙÙ‡ روشنگري» است؟
لطÙاً لغزشهاي چاپي زير را در چاپ دوم كتاب ÙلسÙÛ€ روشنگري تصØÙŠØ Ùرماييد