moughen

یدالله موقن


نظریۀ لوی-برول در بارۀ برداشت انسان های ابتدایی ازاسطوره ها وبحثی در بارۀ دفتر چه های یاد داشت لوی-برول که پس از مرگش منتشر شده اند و دفاع از نظریۀ ذهنیت ابتدایی لوی-برول
Lucien Levy-Bruhl 's Carnets

لوی-بول می نویسد:اسطوره در بستر زمانی خاصی قرار دارد، اسطوره فرا – تاریخی است و فوق همۀ آفریدگارها قرار دارد. بنابراین اسطوره هم آینده است و هم گذشته.
در این معناست که نیاکان اسطوره ای از نیاکان واقعی متمایز می شوند، نیاکان اسطوره ای هر آنچه را امروزه وجود دارد آفریده اند، این نیاکان در بیرون از زمان قرار دارند.
جهان اسطوره ای با سیالیت تصاویر و مسخ هایش مشخص می شود.
بنابر این در جهان اسطوره ای همه چیز ممکن است.مقولات جهان اسطوره ای از یکدیگر منفک و متمایز نیستند، بنابراین موجودات می توانند همزمان هم انسان باشند و هم جانور. برای انسان ابتدایی همین آمیختگی مقولات، نمونۀ عالی واقعیت است. این واقعیت همزمان هم پیش – طبیعی است و هم فوق ِطبیعی.



یدالله موقن





نظریۀ لوی-برول در بارۀ برداشت انسان های ابتدایی ازاسطوره ها وبحثی در بارۀ دفتر چه های یاد داشت لوی-برول که پس از مرگش منتشر شده اند و دفاع از نظریات لوی-برول
Lucien Levy-Bruhl 's Carnets

لوی-برول می نویسد:«اسطوره در بستر زمانی خاصی قرار دارد، اسطوره فرا – تاریخی است و فوق همۀ آفریدگارها قرار دارد. بنابراین اسطوره هم آینده است و هم گذشته.
در این معناست که نیاکان اسطوره ای از نیاکان واقعی متمایز می شوند، نیاکان اسطوره ای هر آنچه را امروزه وجود دارد آفریده اند، این نیاکان در بیرون از زمان قرار دارند.
جهان اسطوره ای با سیالیت تصاویر و مسخ هایش مشخص می شود.
بنابر این در جهان اسطوره ای همه چیز ممکن است.مقولات جهان اسطوره ای از یکدیگر منفک و متمایز نیستند، بنابراین موجودات می توانند همزمان هم انسان باشند و هم جانور. برای انسان ابتدایی همین آمیختگیِ مقولات، نمونۀ عالی واقعیت است. این واقعیت همزمان هم پیش – طبیعی است و هم فوق ِطبیعی.
تأثیر چنین جهانی را که از آمیختگی جهان پیش – طبیعی و جهان فوقِ طبیعی تشکیل شده است، انسان ابتدایی در تجربۀ بالفعل عرفانی اش احساس می کند. علاوه بر این،بعضی موجودات وبرخی انسانها (مانند جادوگران ، شمنها) بیش از دیگران قدرت آمیختگی با این واقعیت برتر را دارند.
قطعاً اسطوره ها به انسان ابتدایی برای تبیین آنچه هست کمک می کنند، اما کارکرد اسطوره ها در وهلۀ نخست تبیین امور نیست بلکه امر فوقِ طبیعی را بازتاب می دهند و در عین حال اعتبارشان تراساندانتال (فراباشی) است. اسطوره ها برای انسانهای ابتدایی حیات بخش اند. براساس همین نقشِ اسطوره می توان توتمیسم و اعتقادات توتمی و شعایر توتمی را درک کرد. مثلاً خویشاوندی توتمی از اسطوره ای ناشی می شود که میان یک گروه اجتماعی با یک گونه جانور، از لحاظ ذات، اینهمانی می آفریند. این اسطوره می گوید که در دورۀ فرا – تاریخی یا فرا – زمانی این جانور و این گروه اجتماعی از نیای مشترکی به وجود آمدند.
انسان ابتدایی معتقد است که دانستن اسطوره ها میان او و امر فوق طبیعی آمیختگی ایجاد می کند و در مواردی اسطوره ها را فقط به کسانی یاد می دهند که مراسم تحلیف را انجام داده باشند، زیرا دانستن اسطوره ها قدرت جادویی به شخص می دهد. خواندن اسطوره ها با صوت جلی و بازنمایی گرافیکی آنها بر در و دیوار و اجرای شعایر مربوط به آنها به شکل نمایش، وسایلی هستند که نیروهایی را فعال می کنند که آمیختگی با امر فوق طبیعی را ایجاد می کنند. براساس اسطوره ها می توان طرحها یا نقاشیهایی را توضیح داد که انسانهای ابتدایی بر دیوارهای غارهای پیش – تاریخی کشیده اند و در آنها موجوداتی به صورت نیمه جانور – نیمه انسان را نشان می دهند. انسانهای دوران پارینه سنگی اسطوره هایی داشته اند که برایشان الگوهایی جادویی تهیه می کرده اند. اسطوره ای که خود را به صورت یک مدل یا الگو ارائه می دهد برای امور پیشینه می آفریند. به همین دلیل است که بعضی اسطوره ها منشأ بلایا و شوربختی ها را تبیین می کنند، مثلاً اسطوره ها منشأ مرگ را به نافرمانی یک نیا نسبت می دهند». اما همچنان که لوی – برول تأکید می کند اسطوره امور را برای ارضای کنجکاوی عقلی بشر تبیین نمی کند بلکه صرفاً مداخلۀ امر فوق طبیعی را در مسیر تجربه نشان می دهد.
بنابراین اسطوره تبیین های علیّ تجربی را کنار می نهد و رویدادهای جاری را با مرتبط کردن آنها به آرکه تیپ ها یا سر نمونه ها توجیه می کند و مشروعیت می بخشد، به این معنی که حوادث جاری را به گونه ای به گذشتۀ اسطوره ای فرافکنی می کند.
«خواندن تبیین اسطوره ای یک پدیده به معنای تماس مستقیم با قدرتهای نامریی به وجود آورندۀ آن است و نیز وسیله ای است برای آمیخته شدن با این قدرتها. این آمیخته شدن، با اجرای شعایر و مناسکی که در آنها قدرتهای فوق طبیعی نامریی را فرا می خوانند همراه است و بر این اساس ، آنچه را لوی– برول الگوی آمیختگی از طریق تقلید می نامد صورت می گیرد.

کارکرد سمبلها در سطح متفاوتی با کارکرد اسطوره ها قرار دارد . واقعیتی که انسان ابتدایی در آن به سر می برد واقعیتی دوگانه است ، از یک سو واقعیتی است که در آن نظم و ترتیب پدیده های طبیعی را می بیند، و از سوی دیگر واقعیتی نامریی است که در آنجا قدرتهای فوق طبیعی حاکم اند. اما این دو ، دو قلمرو جدا را تشکیل نمی دهند، آن دو با هم در تجربه ای یگانه و جهان گستر وارد می شوند، جایی که همزمان هم تجربۀ عادی حضور دارد و هم تجربۀ عرفانی. واقعیتِ فوق طبیعی که بیش از هر چیز دیگری ذهن انسانهای ابتدایی را به خود مشغول می دارد نه از طریق شناخت عقلی بلکه از طریق تجربۀ امری که سرشت احساسی و عاطفی دارد وارد می شود ، اما در اینجا این احساس در مجموعه ای از عناصر پیچیده باز نموده می شود که این عناصر را سنت گروه اجتماعی متعین می سازد.
درست مانند تجربۀ معمولی که به صورت ملموس و محسوس تصویر می شود ، انسان ابتدایی مایل است که به همان شیوه نیز تجربۀ عرفانی خود را از واقعیت حاضر اما نامریی تصویر کند.
اما برای این که درکِ واقعیتِ نامحسوس و ناملموس یعنی درک آنچه وحیِ محض است تجربه ای کانکریت و عینی شود باید طبق مدل جهان کانکریت درآید. این کار یکی از کارکردهای اساسی سمبلهاست؛ یعنی قدرت فوق طبیعی نامریی را به وسیلۀ چیزی مریی نشان دادن. اما در ذهنیت ابتدایی یگانگی و دوگانگی نافی یکدیگر نیستند، این دو هستی، یعنی قدرت فوق طبیعی نامریی و چیزی مادی و مریی که آن را نمایش می دهد یک واقعیت اند، و پیوند آمیختگی که این دو را یگانه می کند مستقیماً احساس می شود.
این موضوع لااقل در جوامع بسیار ابتدایی صادق است ، زیرا مثلاً در آن جوامع متعلقات شخص حقیقتاً چیزهایی هستند که با خود او آمیختگی دارند و خود او هستند، یعنی در چنین جوامع بسیار ابتدایی، سمبلیسم به معنای واقعیش وجود ندارد بلکه یگانگیِ دوگانگی و حتی یگانگیِ چندگانگی وجود دارد. فقط هنگامی که آمیختگی دیگر مستقیماً احساس نشود، در آنجاست که سمبل پا به عرصۀ وجود می گذارد. به این ترتیب در توتمیسم تا زمانی که اعضایِ کلان، مستقیماً میان خود و توتمشان اینهمانی در ذات را احساس می کنند هنوز توتم را نمی توان سمبلِ کلان دانست.( برخلاف نظر دورکم که به نظر می رسد چنین عقیده ای داشته است). فقط هنگامی که این احساسِ اینهمانی به احساسِ خویشاوندی تغییر یافت توتم، نشان و علامتِ کلان می شود، یعنی توتم، سمبلِ کلان می شود. بنابراین، نظریۀ دورکم فقط در مورد دومین مرحلۀ تکامل جوامع ابتدایی ، که اصل آن را لوی – برول در کتابهای نخستین خود ارائه داده است، کاربرد دارد. این نظر درست است که حتی در این مرحله نیز هنوز نشانه ای از تفکر مفهومی دیده نمی شود، زیرا هنگامی آمیختگی را سمبلیسم بازنمایی می کند که آمیختگی دیگر به صورت مستقیم احساس نشود ، اما اشتباه است اگر تصور کنیم که سمبل فقط علامت و نشانه است ، زیرا سمبل هنوز اشباع شده از آمیختگی یی است که خود را از طریق سمبل بیان می کند و سرشت قدسی خود را به سمبل نیز وارد می کند.

اما اگر در ذهن انسان ابتدایی درک موجودات و اشیای طبیعی کاملاً به صورت عرفانی باشد آیا نباید بازنمایی های این موجودات و اشیا در اسطوره ها نیز سرشتی عرفانی داشته باشند؟ آیا سمت گیری ذهن ابتدایی ضرورتاً در هر دو مورد یکسان صورت نمی گیرد؟ چنانچه در اینجا مقایسه ای با گذشتۀ اروپا بکنیم، گرچه این مقایسه ، مقایسه ای ناقص خواهد بود، اما شاید خالی از فایده نباشد. چند قرن به عقب بازمی گردیم و به زمانی می رسیم که در اروپا، تاریخ فقط به منزلۀ تاریخ مقدس آموخته می شد. ارزش والا و اهمیت آن تاریخ، هم برای کسانی که آن را تعلیم می دادند و هم برای کسانی که آن را می آموختند از کجا ناشی می شد؟ آیا این ارزش والا در محتویات رویدادها بود یا در شناخت سلسلۀ داوران و شاهان و پیامبران بنی اسرائیل یا در شناخت شوربختی های اسرائیلیان طی نبردهایشان با اقوام همسایه ؟
قطعاً هیچکدام. این ارزش والا از امر تاریخی ناشی نمی شد بلکه از دیدگاه امر مقدسی بود که علاقه به روایات کتاب مقدس را قیاس ناپذیر می کرد.
چون خدای حقیقی همیشه در روایات تاریخ مقدس مداخله دارد و حضور خود را در همه حال متجلی می کند و در تصور مسیحیان ، همین حضور خدا سبب می شود که آمدن پسر خدا جلو انداخته شود. خلاصۀ کلام آنکه همین فضای عرفانی که پیرامون رویدادها را گرفته است مانع از این می شود که آن رویدادها، به صورت نبردها، قتل عام و انقلابهای معمولی نمایان شوند و سرانجام این علاقه به این علت نیز بود که مسیحیت در این فضای عرفانی، شاهدی بر وحدت خود با خدایش می یافت، شاهدی بر این که خودش نیز الهی بود.
برای اقوام ابتدایی، اسطوره ها همان مقامی را دارند که روایات کتاب مقدس برای مسیحیان دارا هستند. تفوق عنصر عرفانی در بازنمایی های جمعی که در اسطوره ها تجلی یافته اند حتی از تاریخ مقدس مسیحیان نیز بیشتر است. در عین حال چون قانون آمیختگی هنوز هم بر ذهن انسان ابتدایی غلبه دارد، اسطوره نیز آکنده از احساس شدیدِ وحدت با واقعیتِ عرفانی است، همان واقعیتی که اسطوره تفسیرش می کند. مثلاً هنگامی که در یک اسطوره، ماجراها، پیروزیها و کارهای برجسته و نیز مرگ و رستاخیز یک قهرمانِ صاحب کرم و فرهنگ ساز بازگو می شود آنچه علاقۀ انسان ابتدایی را به این اسطوره جلب می کند و مورد توجه اش قرار می گیرد، این موضوع نیست که این قهرمان به قبیلۀ خود طرز ایجاد آتش و تهیه خوراکیها را آموخته است، موضوعهایی که فی نفسه جالب اند و اشتیاق شنونده را برمی انگیزند. اما در اینجا مانند روایات کتاب مقدس، آمیختگی گروه اجتماعی با گذشتۀ خود است ] که مورد توجه قرار می گیرد[ این احساس ، زنده می شود که گروه، گویی، واقعاً در همان عصر قهرمانِ اسطوره ای به سر میبرد، یعنی نوعی وحدتِ عرفانی با عصری احساس می شود که سبب شده است که گروه آن چیزی بشود که اکنون هست. خلاصه آنکه اسطوره ها هم بیان همبستگی گروه اجتماعی با خودش در عصر خودش هستند و هم بیان همبستگی گروه با گذشته اش و با گروههای موجودات پیرامون خودش. اسطوره ها وسیله ای هستند برای ابقای این احساس همبستگی و احیای آن».





«دفتر چه های یاد داشت» لوسین لوی-برول




بعضی از منتقدان مدعی اند که لوی-برول در« دفترچه های یاداشتش» که پس از مرگش به چاپ رسیده اند می گوید که دست از عقایدش بر داشته است.بنابراین بررسی اجمالی محتویات این دفترچه ها ضروری است.
در اینجا ترجمۀ چند یادداشت از« دفترچه های یادداشت» لوی – برول ارائه می شوند تا خواننده بهتر با محتویات آنها آشنا شود. لوی- برول(به تاریخ پانزدهم ژوئن 1938) می نویسد:
«پیش از آنکه تحلیل بعضی اسناد و مدارک آفریقایی را آغاز کنم بی فایده نخواهد بود که بگویم اکنون موضعم چیست: کوشیده ام تا آنچه را در کتاب: « کارکردهای ذهنی در جوامع عقب مانده» و در آثار بعدی ام سرشت پیش- منطقی ذهنیت ابتدایی نامیده بودم جرح و تلطیف کنم، چون می دیدم که این اصطلاح سبب بدفهمی هایی شده است. منظور من از اصطلاح پیش- منطقی بیان این حقیقت بود که ذهنیت ابتدایی همان خواسته های ذهنیت ما را ندارد یا به همان اندازۀ ذهنیت ما نسبت به اصل امتناع تناقض حساس نیست. آن ذهنیت، لااقل در بعضی شرایط، با تناقضاتی کنار می آید که به هیچ وجه برای ذهن ما پذیرفتنی نیستند.
پس از آن که در کتابهایم :« اساطیر اقوام ابتدایی» و «تجربۀ عرفانی انسانهای ابتدایی و سمبلهای آنان» این موضوع را بررسی و تحلیل کردم پی بردم که توصیف خود را از ذهنیت ابتدایی نباید در قالب اصطلاح پیش- منطقی بیان کنم. مثلا دو خصلت اساسی ذهنیت ابتدایی یعنی عرفانی و پیش – منطقی بودن را دیگر در یک سطح نمی گذارم ، بر خلاف آنچه در کتاب: «کارکردهای ذهنی در جوامع عقب مانده» انجام داده و آن دو را هم تراز دانسته بودم. اکنون به نظرم می رسد که ذهنیت ابتدایی فقط یک خصلت اساسی داشته باشد که عرفانی بودنش است. خصلت دیگرآن یعنی پیش- منطقی بودنش- که قبلا معتقد بودم باید با خصلت عرفانی آن پیوند داشته باشد و به همان اندازۀ خصلت عرفانی اش اساسی باشد- اکنون می پندارم که جنبۀ دیگر خصلت عرفانی یا بیشتر پی آمد طبیعیِ عرفانی بودنش باشد.
اگر این طور باشد نخست بیش از همه لازم است(...) که این تغییر موضع یا لااقل این تغییر در به کارگیری اصطلاح را توجیه کنم. مثلا باید نشان دهم که چگونه خصلت عرفانیِ ذهنیت ابتدایی تناقضاتی را می پذیرد که ذهن ما بی درنگ آنها را رد می کند. چگونه تحت برخی شرایط، ذهنیت ابتدایی فاقد درک وقوع رویدادهای محال است(مثلا انسانهای ابتدایی مسخ ها و تبدیل های اسطوره ای یعنی تبدیل موجودی به موجودی از نوع دیگر را به معنای اموری می گیرند که واقعا رخ داده اند و هنوز هم واقعا رخ می دهند)(...) یا چگونه ذهنیت ابتدایی به هیچ دشواری می پذیرد که می توان همزمان در دوجا یا در چند جا بود یا هم یکی بود و هم دوتا؛ یا چگونه ذهنیت ابتدایی برخی آمیختگی ها را واقعی احساس می کند بی آنکه به این موضوع توجه کند که آیا وجود آنها فهم پذیر یا ممکن اند؟(...)
در حقیقت بیش از بیست سال است که دیگر اصطلاح پیش- منطقی را که این همه برایم دردسر آفرید به کار نبرده ام و به جایش اصطلاحاتی را گذاشته ام که می توان بر سرشان به توافق رسید مانند:« ذهنیت های ابتدایی، در برخی شرایط داده شده، همان لوازم منطقی ذهنیت های ما را در اختیار ندارند»؛ و« آن ذهنیت ها نسبت به ذهنیت های ما به طور متفاوتی سمت گیری شده اند»؛ و «آن ذهنیت ها در مقایسه با ذهنیت های ما، عادتهای ذهنی متفاوتی دارند ». و در یادداشت دیگری(به تاریخ سپتامبر- اوت1938) می نویسد:« به نظر من آمیختگی هنوزهم چیزی اساسی در ذهنیت ابتدایی و شاید در ذهن بشر است. آمیختگی وزنه ای متمم و شاید وزنه ای متقابل با اصول انتظام بخش تفکر منطقی باشد. اما اگر چنین است میدان عمل آمیختگی از کجا آغاز می شود و به کجا خاتمه می یابد؟(...) و چون به نظر می رسد که آمیختگی مستلزم چیزی است که شدیداٌ در برابر فهم پذیر شدن طغیان می کند، پس چگونه می توان این موضوع را هضم کرد که ذهن انسان می تواند درعین حال هم سرچشمۀ عقلانیت باشد وهم غیرعقلانیت(irrational)؟»
یعنی ذهن بشر هم علم را می آفریند و هم خرافات را. نکتۀ دیگری که لوی- برول خاطرنشان می کند نوع بازنمایی های ذهنی گروه های تروریستی رانیز آشکار می کند. ازطریق بررسی این نوع باز نمایی ها پی خواهیم بردکه چرا تروریست ها زنان و کودکان و به طور کلی افراد بیگناه را طعمۀ عملیات تروریستی خود می کنند. لوی- برول(به تاریخ بیست وسوم مارس1938) در« دفترچۀ یادداشتش» می نویسد:« به نظر من ناگزیریم بپذیریم که ذهن انسان ابتدایی از واقعیت پیرامونش دو نوع بازنمایی دارد که این دو نوع بازنمایی نه تنها بر هم منطبق نیستند بلکه به طور متمایزی با هم متفاوتند؛ اما انسان ابتدایی از این تفاوت آگاه نیست. بازنمایی نوع نخست به طور تنگاتنگ با عمل مرتبط است و ،گویی، خود را بر اثر نیازهای مبرم حیات بر ذهن انسان ابتدایی تحمیل می کند(...) اما در ذهن انسان ابتدایی بازنماییهای دیگری از امور و اشیاء پیرامون او وجود دارند که بازنمایی های پیچیده ای هستند وآغشته به عناصر احساسی وعاطفی اند؛ اما این بازنماییها با بازنمایی های زیستی – روانی پیچیده ای که در جانوران نیز وجود دارند به طور اساسی متفاوت اند. نشانۀ بارز و نشانۀ اساسی این نوع بازنمایی های پیچیده شاید این باشد که موجودات منفرد]یا افراد[ یا اشیا منفرد را نه به صورت انفرادی بلکه به صورت یک کلیت بازنمایی می کنند که هر یک از این موجودات یا اشیاء، اگر به طور انفرادی، جزیی از این کلیت نباشند، لااقل عنصر مدغم یا مولفۀ
جدایی نا پذیر یا بدل این کلیت اند. مثلا در ذهن انسان ابتدایی افراد دیگری که مانند خود او عضو یک گروه اجتماعی هستند، در وهلۀ نخست آنان را به صورت اعضای گروه]نه فرد منفرد[ بازنمایی می کند و احساس می نماید که وجود آنان به گروه شان وابسته است و واقعیتِ وجودی آنان از آمیختگی ذاتِ بی زمان و نامریی گروه ناشی می شود و در بسیاری از جوامع ابتدایی، واقعیتِ وجودیِ دیگر اعضایِ گروه از آمیختگی او با توتم کلان (clan)اش ناشی می شود. همین طور یک جانور یا یک درخت فقط به صورت آمیختگی در یک ذاتِ مشترک بازنمایی می شود و گاهی اوقات جانور یا درخت به شکل صاحب یا مالک انواع تجلی می کند و این بازنمایی نوع دوم اهمیت مناسکی نیز دارد که این موضوع را فنون جادویی شکار و ماهیگیری به اثبات می رسانند».
تفاوت میان ذهنیت عوامِ غرب با ذهنیت انسان های ابتدایی در اینجاست.به این معنی که وقتی انسان ابتدایی یک شخص یا یک جانور یا یک درخت را می بیندهمۀ خواص جادویی یا تابویی اش را نیز یکجا احساس می کند اما عوامِ غرب دیگر این کلیت را احساس نمی کنند.
لوی- برول( به تاریخ چهاردهم ژوئن1938) در« دفترچه یادداشتش» می نویسد: «به نظر می رسد که دو موضوع اثبات شده باشند واین دو به من اجازه می دهندکه نسبت به بیست سال پیش به حقیقت کمی نزدیکتر شده باشم. دو موضوع اثبات شده عبارتنداز:
1- ساختار منطقی ذهن بشر در همه جوامع انسانیِ شناخته شده، یکی است، به این دلیل که همه جوامع دارای زبان، رسوم ونهادها هستند، از این رو دیگر از سرشت پیش- منطقی، ]ذهنیت ابتدایی[ سخن نمی گویم و به همین خاطر اصطلاح پیش- منطقی و هر آنچه را این اصطلاح می رساند کنار می گذارم.
2- با این همه واقعیاتی(facts) متعدد و انکارناپذیر وجود دارند که شاهدی هستند بر این که ذهنیت ابتدایی، بی هیچ پروایی، امور سازش ناپذیر (incompatibilities)]با قوانین فیزیک و زیست شناسی[ را می پذیرد(پیشتر می گفتم تناقضاتی را می پذیرد اما اصطلاح تناقضات بعضی شرایط منطقی را به ذهن متبادر می کرد که در واقعیت وجود نداشتند).
اعتقاد انسانهای ابتدایی به این امور سازش ناپذیر] با قوانین فیزیک و زیست شناسی[ برای ذهن ما غریب است و ما نمی فهمیم که چگونه یک ذهن سالم می تواند، حتی برای یک لحظه به چنین چیزهایی باور داشته باشد.
ذهنیت ابتدایی با ذهنیت ما، البته نه فقط با ذهنیت انسان فرهیخته و دانشمند غربی که ذهنی انتقادی دارد بلکه هم چنین با ذهن انسان میان مایۀ غربی نیز متفاوت است(البته انسان میان مایه نیز در شرایط استثنایی، یعنی در جایی که او- بی آن که بیندیشد- رویه ای در پیش می گیرد که مشخصۀ انسان ابتدایی است). مسئلۀ ما، یا لااقل یکی از مسائل اصلی ما، این است که دریابیم این بی تفاوتی حیرت انگیز ذهنیت ابتدایی نسبت به آشکارترین و بارزترین امور سازش ناپذیر]با قوانین طبیعی و زیست شناسی[ از کجا سرچشمه می گیرد(...) یک نکته اساسی که شایدتکرارش بی فایده نباشد این است که: این بی تفاوتی نسبت به سازش ناپذیری اعتقادات او با قوانین طبیعی و زیست شناختی به نظر می رسد که به طور تنگاتنگی مرتبط باشد بافقدان حس کنجکاوی برای دانستن این مسئله که چگونه رویدادهای نامحتمل، و طبق نظر ما، محال می توانند اتفاق بیفتند. این بی تفاوتی نسبت به چگونه، شاید جنبه دیگری از بی تفاوتیِ ذهنیت ابتدایی نسبت به امور سازش ناپذیر]با قوانین طبیعی و زیست شناسی[ باشد».
و سرانجام این که لوی-برول(به تاریخ سوم فوریه1939) در« دفترچه یادداشتش» می نویسد: «یکی از دلایل و شاید دلیل اصلی که ما را مطمئن می سازد که اندیشۀ انسانهای ابتدایی مفهومی] و انتزاعی[ نیست از این حقیقت ناشی می شود که تجربۀ آنان، که گسترده تر از تجربۀ ما است، غالبا عرفانی است و از همین روی ذهنیت ابتدایی از انتظام سلسلۀ پدیده های طبیعی و زیست شناختی مانند ثبات فرمِ وقوع آنها ناآگاه است. ذهن او در جهان اسطوره ای، که خصوصیت بارزش سیال بودن آن است، سیر می کند. همین موضوع توضیح می دهد که چرا اندیشۀ انسان ابتدایی به رغم توانائیش در شکل دادن به مفاهیم، آنها را(جز در مورد امور زندگی روزمره) به کار نمی برد و این اندیشه در عملیات منطقی که مستلزم به کارگیری مفاهیم و انجام عملیات انتزاعی و طبقه بندی و مانند اینهاست خود را درگیر نمی کند».
آیا به راستی می توان از مطالب این« دفتر چه ها» نتیجه گیری کرد که لوی- برول از نظریات خود دست کشیده است؟ روبین هورتون در مقاله اش:«لوی – برول، دورکم و انقلاب علمی» می نویسد:«لوی – برول در دفترچه های یادداشتش که پس از مرگش منتشر شده اند می پذیرد که اصطلاح پیش- منطقی اصطلاحی گمراه کننده است که این نظر را القا می کند که ذهنیت ابتدایی نوعی عیب و نقصان دارد(...) او موافق است که اصطلاح پیش- منطقی را حذف کند ،که مجادله انگیز ترین صفتی بود که به اندیشۀ ابتدایی نسبت می داد ،و به جایش اصطلاح« ناسازگاریها »را بگذارد. چون در بعضی وضعیتهایی که او توصیف کرده است نه تناقض منطقی بلکه محالات فیزیکی وزیست شناختی درمیان هستند. این دونکته یعنی حاضر بودن لوی- برول به ترک اصطلاح پیش- منطقی و دیگری، جایگزین کردن آن با اصطلاح «ناسازگاریها» بعضی مفسران جدید را به آنجا کشانده است که مدعی شوند آثار نهایی لوی- برول حاوی تجدید نظر رادیکال در موضع گیری اولیۀ او هستند. اما در حقیقت آنچه را او در نظریه اش نگاه می دارد بسیار مهمتر است از آن چیزی است که کنار می نهد(...) لوی- برول در آثار نهایی اش نیز حس مشترک را با علم روی هم می ریزد و آن دو را به طور رادیکال در تقابل با ذهنیت عرفانی قرار می دهد.» هورتون در پانوشت همین مطلب می افزاید:«در حقیقت بخش اعظم مطالب« دفترچه ها » به انکار و پس گیری نظریه اش ارتباط ندارند بلکه می کوشند تا دو مفهوم کلیدی کتاب : «کارکردهای ذهنی در جوامع عقب مانده» را توضیح وگسترش دهند (...)یکی مفهوم سمت گیری عرفانی ودیگری مفهوم آمیختگی.»
نگارنده بر ترجمۀ خود از کتاب لوی- برول« کارکردهای ذهنی جوامع عقب مانده» مقدمه ای
نوشته و در آنجا بحث مفصلی درباره محتویات «دفترچه های یادداشت» لوی- برول کرده است. خوانندۀ علاقمند می تواند به آن مقدمه رجوع کند.
لوی - برول در آن دفترچه ها می گوید که ذهن انسان هم سرچشمۀ عقلانیت است وهم ضد عقلانیت.
پانوشت ها :
1-Lucien Levy –Bruhl ,The Notebooks on Primitive Mentality, translated by Peter Riviere, Basil Balckwell, Oxford,1975,pp.37-39.

2- Robin Hortin," Levy – Bruhl, Durkheim and Sceintific Revolution",

در کتاب :
Robin Horton &Ruth Finnagan ,Modes of Thought, London, Faber & Faber,1973,pp.257-8.