سقوط و سکوت


منم

- که نشسته ام -

یا یخ ِ سالها را ساعت های ِ کشدار آب نمی کنند



که خاک در کار ِ نفی خویش به آفتاب غایب دل سپرده است

و من

به بادی اگر

– که سازگار ؟


باد اگر که سازگار باشد ، که باد نیست )

گلوی توست که به پیشواز تیغ نرفت

تا الماس سینه ات در نفس خواب های شیشه ایت –

توٌهم باد را به گور ببرد )


منم

- که نشسته ام -

ترک خورده از رؤیا ها ی کودکیم

یا شرم کابوس های پریده رنگ ،

رنگ سقوط و سکوت می زند عبور ساده َ گیوتین را بر

سری که

خم شد و باد را ند ید؟


( سر ی که خم شد و باد را ند ید ، که دیگر سر نیست

سکوت توست ، بالای قامتت -

قندیل سالها نشسته - در قیامت چشمهای تو)