شهرام عدیلی پور/چند شعر تازه
دخترکی تازه
که بر لبان اش پرواز
ماسیده است .
پیاله گردان
از بن اشک های ام روان می شود
...
زبانه ی شعر
از میان بازوهای ام
شعر Ùˆ Ø¢Ùتاب جاری است
به نرمی
و دخترکی تازه
از اعماق رگ های ام می جوشد
دخترکی تازه
که بر لبان اش پرواز
ماسیده است .
پیاله گردان
از بن اشک های ام روان می شود
با کلاه قرمز و
آتش و
سکوت
و با نسیم عطرآگین
ØاÙظ شیراز .
دخترک
از نردبان نیلوÙر بالا Ù…ÛŒ رود
رها بر پوست آسمان
شعر درمن
زبانه می کشد .
بوسه گاه Ú©ÙØ´ های کاغذی ام
کهکشانی خریده بودم
برای روز مبادا
این دست های گندمی اما
که گردن آویزت شده
کهکشان ام را پس نمی دهد
نرمی سکوت را
ماه آویزان و
شالیزار سØرانگیز را
پس نمی دهد .
نگاه کن
شروع تن من به تمامی
وق٠سایه های شب شده
و شبنم و باران
وق٠بازوهای زخمی ام
من نمی ترسم
من نمی ترسم
اما
می دانم در اوج پریدن
بوسه گاه Ú©ÙØ´ های کاغذی ام
عرق ریزان بوی جنگل و رویا است .
من می توانم در اوج پریدن
ناگهان
Ú©ÙØ´ های ام را به Ùراموشی تو بسپارم
می توانم
بی پرنده و آواز
در اوج Øنجره ات
Ø¢Ùتاب را
همنشین خاطره های برÙÛŒ ام کنم .
به وقت تهران
در اين تاريكي تلخ
به جست‌و‌جوي استخوان جمجه‌ام
در خون مي‌غلتم .
اين‌جا ته اين گور
تكه‌اي از قطب شمال
آويزان است
تكه‌اي از زمهرير مهاجم .
اين‌جا ته اين گور
گرگان داغ
در رگ‌هاي Ú¯Ùر ‌گرÙته‌ام
مي‌تازند
Ùˆ Øنجره‌ي زخمي‌ام را
با چنگال خون‌چكان
شخم مي‌زنند .
اين‌جا ايران است
به وقت تهران .
شهرام عدیلی پور
pialegardan@gmail.com