raziyaneh.jpg

و در این برهوت بیرحمی
دستان زنی بود
که زمین بود و دانه بود
و رازیانه

....


رازیانه اما همیشه.....

و در این برهوت بیرحمی
دستان زنی بود
که زمین بود و دانه بود
و رازیانه
و شخم می زد با پنجه های مضطربش
زمین خشگ را

او پدر بود
و هر ساعت در غالب مادری
فرود می آمد
در سر زمینی که زنان بدون مردانند
و مردان همه دشنه های تکراری
که بر فرق آذین بسته ی گل سرخ می زنند
بر ساق سبز رازیانه

باور کنیم اما، که با اولین رویش طلوع آفتاب
و خیزش رازیانه ها
رنگ می بازند دشنه ها

مهناز بدیهیان
2009