رازیانه اما همیشه/ مهناز بدیهیان
Ùˆ در این برهوت بیرØÙ…ÛŒ
دستان زنی بود
که زمین بود و دانه بود
و رازیانه
....
رازیانه اما همیشه.....
Ùˆ در این برهوت بیرØÙ…ÛŒ
دستان زنی بود
که زمین بود و دانه بود
و رازیانه
و شخم می زد با پنجه های مضطربش
زمین خشگ را
او پدر بود
و هر ساعت در غالب مادری
Ùرود Ù…ÛŒ آمد
در سر زمینی که زنان بدون مردانند
و مردان همه دشنه های تکراری
Ú©Ù‡ بر Ùرق آذین بسته ÛŒ Ú¯Ù„ سرخ Ù…ÛŒ زنند
بر ساق سبز رازیانه
باور کنیم اما، Ú©Ù‡ با اولین رویش طلوع Ø¢Ùتاب
و خیزش رازیانه ها
رنگ می بازند دشنه ها
مهناز بدیهیان
2009