خاک هایم چراغ٠سبز شب است/ رباب Ù…Øب
به گمانم
پوست اش رنگ٠کهربای٠نÙس هایم را گرÙت
....
خاک هایم چراغ٠سبز شب است
رباب Ù…Øب
امروز
گاهی که چراغ٠شب سبز است
دهلیزهای٠جیغ را بام ها و٠خانه ها Ù¾Ùر Ù…ÛŒ کنند
دیروز
ولی آسمان در دامن٠خودش به خواب٠قیقوله رÙته بود
Ùˆ من روی٠زانوان٠مØمّدی چرت Ù…ÛŒ زدم Ú©Ù‡ لای٠چادر٠مادرم چهره ی٠زن را بعد از نماز Ùˆ عطر
هاشور می زد.
نشستن
وسعت٠Ùریادهای٠خاموش را از Ú©ÙˆÚ†Ù‡ ای به Ú©ÙˆÚ†Ù‡ ای Ù…ÛŒ بÙرد.
یادم هست
برهنه تا استخوان
تکیه بر پیچکی در توÙان ها
تکه ای از یک Ø´Ø¨Ø Ø¨ÙˆØ¯Ù…
بر بال٠چند سکوت
در یک مختصر نماز Ù…ÛŒ رÙتم
ناگاه
کبوتری بودم
بر سینه ی٠مسیØÛŒ Ú†Ù†Ú¯ Ù…ÛŒ زدم
Ú©Ù‡ سراغ٠خراش هایش را از بادهایم Ù…ÛŒ گرÙت.
به گمانم
پوست اش رنگ٠کهربای٠نÙس هایم را گرÙت
و خاک هایم که چراغ سبز شب است
امروز.
ماه ژوئن دوهزار و ده/ استکهلم
پوست اش رنگ٠کهربای٠نÙس هایم را گرÙت
....
خاک هایم چراغ٠سبز شب است
رباب Ù…Øب
امروز
گاهی که چراغ٠شب سبز است
دهلیزهای٠جیغ را بام ها و٠خانه ها Ù¾Ùر Ù…ÛŒ کنند
دیروز
ولی آسمان در دامن٠خودش به خواب٠قیقوله رÙته بود
Ùˆ من روی٠زانوان٠مØمّدی چرت Ù…ÛŒ زدم Ú©Ù‡ لای٠چادر٠مادرم چهره ی٠زن را بعد از نماز Ùˆ عطر
هاشور می زد.
نشستن
وسعت٠Ùریادهای٠خاموش را از Ú©ÙˆÚ†Ù‡ ای به Ú©ÙˆÚ†Ù‡ ای Ù…ÛŒ بÙرد.
یادم هست
برهنه تا استخوان
تکیه بر پیچکی در توÙان ها
تکه ای از یک Ø´Ø¨Ø Ø¨ÙˆØ¯Ù…
بر بال٠چند سکوت
در یک مختصر نماز Ù…ÛŒ رÙتم
ناگاه
کبوتری بودم
بر سینه ی٠مسیØÛŒ Ú†Ù†Ú¯ Ù…ÛŒ زدم
Ú©Ù‡ سراغ٠خراش هایش را از بادهایم Ù…ÛŒ گرÙت.
به گمانم
پوست اش رنگ٠کهربای٠نÙس هایم را گرÙت
و خاک هایم که چراغ سبز شب است
امروز.
ماه ژوئن دوهزار و ده/ استکهلم