نبینمت رو پله ها در جا بزنی
واسه اینکه رسیدن سخته
نبینمت از پا بیفتی


مادر به پسر


بسیار خوب پسرم، برات می گم
زندگی واسه من پله های کریستال نبوده
پر از میخچه بود
پر از خاره
با تخته های شکسته
و پله هایی لخت، خالی از فرش
اما همش
از آن بالا می رفتم
می رسیدم به هیچ
به پیچ و خم ها
بعضی وقتا تو تاریکی می رفتم
جایی که چراغی نبود.
پس پسر عقب گرد نکن
نبینمت رو پله ها در جا بزنی
واسه اینکه رسیدن سخته
نبینمت از پا بیفتی
واسه اینکه عزیزم من هنوز دارم از پله بالامیرم
و زندگی واسه من پله های کریستال نبوده

ترجمه: مهناز بدیهیان