وقتی که خوشبختی
دریچهء قلبت را گشود
و نگاهی کرد به انبوه خوشترین احساساتت
!مرا به یاد آور


...
دورماندگی



!مرا به یاد آور
وقتی در زیر ارغوانی نشستی
و نسیمی موهایت را به بازی گرفت
و آفتاب بهاری
به آرامی برگها را کنار زد
و رخسارت را بوسید
وقتی که خوشبختی
دریچهء قلبت را گشود
و نگاهی کرد به انبوه خوشترین احساساتت
!مرا به یاد آور


وقتی هر لحظه
یک پروانه شد
و هر سال
یک کلاغ
و فراموشی
همان گلی که به دامنت افتاد
!مرا به یاد آور

2005 12 20

شهاب طاهرزاده