بیا مرا بگیر
به من شلیک کن
گلوله به تن که می آید دردی را می آورد ، دردی را می برد

...


" آقای رییس بی جمهور "


او می خواهد تخت خوابی داشته باشد به وسعت وطن

و پتویی به غایت بزرگ تر

تا من و خانواده ام

تا تو و خانواده ات

تا ما همه همخوابگانش باشیم همخوابه ی عزیز

بگذار رو راست تر بگویم ات

من احساس می کنم او سرما خورده باشد

چرا که امروز که از خواب بیدار شدم سرما خورده بودم

من از تختی حرف می زنم که هجوم می آورد به اتاق خوابم

در را می شکند ، دیوار را و پهن می شود زیرم

چه وحشتی مرا می گیرد وقتی که می بینم

کمد لباس زیر زنم روی تخت اوست

حتا زنم روی تخت خواب اوست

و تخت خواب مان

و خواب مان ...

نه لااقل تو بیا این ور مادر

این ور هم که نه این ور

نه ، نه ، نه ، بهتر است فکرش را نکنم

من فکر می کنم کمرت تاب نمی آورد می شکند

وطن کون های زیادی دارد

به من هم تجاوز کن

حالا آب دارد از آبی تکان می خورد

و دیواره را و دیوار را و سنگ را و کوه را می شکافد فرهاد فریب ناخوردنی ست

و ما بی شمار هم خوابگان ات بیشمار شیرینیم

بیا مرا بگیر

به من شلیک کن

گلوله به تن که می آید دردی را می آورد ، دردی را می برد

دردی که می رود تو هستی

شلیک کن