ناله ، رفت
نواله ، رفت
بغداد و بنگاله رفت


...


"آبهای پر ملال"







تمامی صخره های زندگانی را

برای گوشه ای رهایی ، در نوردیدم

تا که در مشبکْ التماس نگاهت ،

عریان ،

گرویدم ...







عمر رفت

مال رفت

حال رفت



تا برهنه در نظاره هم ایستاد یم



مرگ رفت

برگ رفت

توفان و تگرگ رفت



و در آن دم که توان در توشه ما ذره ای بود

سر افراز به خاک اوفتاد یم ...



گر که عشقی هست

جنگی هست !

گر که سنگی هست

درنگی هست !

گر که ملای بی حیایی هست

تفنگی هست !



دست و پا زد نت

مرا به اندیشه فرو برده ست

و گستره آرزوهای ات را ،

فریاد ها و کوبش بازو های ات را ،

فرمان خدای ات را ،

در بوسه ای و نوازشی خلا صه می کنم ...





ناله ، رفت

نواله ، رفت

بغداد و بنگاله رفت



تا گند تقدیس خود را

در آبهای ملال "گنگ"

شستیم ، تاروپود



در کنار معبدی

که شعله های آنرا

دست پدرانمان هزاره ای پیش

بر افروخته بود ...





و آبهای پر ملال

در آتش

به سوگی جاودانه نشسته ست ....




واراناسی هندوستان

ش.خموش