Øیدر بابا - استاد Ù…Øمد Øسین شهریار
Øیدر بابا سروده ایست از دوران جوانی استاد شهریار، آن زمانی Ú©Ù‡ او در تهران به تØصیل پزشکی اشتغال داست Ùˆ راه زندگانی خویش را هنوز ترسیم نکرده بود. او با Øسرت از دوران کودکی خود در قریه زادگاه پدرانش یاد میکند Ùˆ به خاطر میاورد Ú©Ù‡ زندگی در آنجا چقدر ساده Ùˆ دلÙریب بود. خطاب او به کوهی است Ú©Ù‡ در کنار آن دهکده سربراÙراشته بود Ùˆ در دامنه آن کوه بچه ها Ùˆ بزرگها، Øیوانات Ùˆ طبیعت، ونیز تمامی عشق ها Ùˆ اÙسانه های آدمیان با یکدیگر موزون Ùˆ هماهنگ میزیستند. نام Ø¢ÙÙ† کوهسار به زبان آن مردمان بهشتین Øیدر بابا بود....
Øیدر بابا با صدای شهریار
سلام بر Øيدر بابا - Ùارسی
Ù¡
Øيدربابا Ú†Ùˆ ابر شَخَد ،‌ غÙرّد آسمان
سيلابهاى تÙند Ùˆ خروشان شود روان
ص٠بسته دختران به تماشايش آن زمان
بر شوكت و تبار تو بادا سلام من
گاهى رَوَد مگر به زبان تو نام من
(Ù¢)
Øيدربابا Ú†Ùˆ كبك٠تو پَرّد ز روى خاك
خرگوش٠زير بوته Ú¯Ùريزد هراسناك
باغت به Ú¯ÙÙ„ نشسته Ùˆ Ú¯ÙÙ„ كرده جامه چاك
ممكن اگر شود ز من٠خسته ياد كن
دلهاى غم گرÙته ØŒ بدان ياد شاد كن
(Ù£)
چون چارتاق را ÙÙكنَد باد نوبهار
نوروزگÙلى Ùˆ قارچيچگى گردد آشكار
بÙشارد ابر پيرهن خود به مَرغزار
از ما هر آنكه ياد كند بى گزند باد
گو :‌ درد ما چو كوه بزرگ و بلند باد
(Ù¤)
Øيدربابا Ú†Ùˆ داغ كند پشتت Ø¢Ùتاب
رخسار تو بخندد و جوشد ز چشمه آب
يك دسته Ú¯ÙÙ„ ببند براى من٠خراب
بسپار باد را كه بيارد به كوى من
باشد كه بخت روى نمايد به سوى من
(Ù¥)
Øيدربابا ،‌ هميشه سر تو بلند باد
از باغ Ùˆ چشمه دامن تو Ùرّه مند باد
از بعد٠ما وجود تو دور از گزند باد
دنيا همه قضا و قدر ، مرگ ومير شد
اين زال كى ز ÙƒÙشتن٠Ùرزند سير شد ØŸ
(Ù¦)
Øيدربابا ØŒ ‌ز راه تو كج گشت راه من
عمرم گذشت و ماند به سويت نگاه من
ديگر خبر نشد كه چه شد زادگاه من
هيچم نظر بر اين ره٠پر پرپيچ و خم نبود
هيچم خبر زمرگ و ز هجران و غم نبود
(Ù§)
بر Øقّ٠مردم است جوانمرد را نظر
جاى Ùسوس نيست كه عمر است در گذر
نامردْ مرد ،‌ عمر به سر مى برد مگر !
در مهر Ùˆ در ÙˆÙا ،‌ به خدا ØŒ جاودانه ايم
ما را Øلال كن ØŒ كه غريب آشيانه ايم
(Ù¨)
ميراَژدَر آن زمان كه زند بانگ٠دلنشين
شور اÙكند به دهكده ØŒ هنگامه در زمين
از بهر ساز٠رستم٠عاشق بيا ببين
بى اختيار سوى نواها دويدنم
چون مرغ پرگشاده بدانجا رسيدنم
(Ù©)
در سرزمين٠شنگل آوا ، سيب٠عاشقان
رÙتن بدان بهشت Ùˆ شدن ميهمان٠آن
با سنگ ØŒ سيب Ùˆ بÙهْ زدن Ùˆ ØŒ خوردن آنچنان !
در خاطرم چو خواب خوشى ماندگار شد
روØÙ… هميشه بارور از آن ديار شد
(Ù¡Ù )
Øيدربابا ØŒ Ù‚Ùورى گؤل Ùˆ پرواز٠غازها
در سينه ات به گردنه ها سوز٠سازها
پاييز٠تو ، بهار٠تو ، در دشت٠نازها
چون پرده اى به چشم٠دلم نقش بسته است
وين شهريار٠تÙست كه تنها نشسته است
(١١)
Øيدربابا ØŒ زجادّة شهر قراچمن
چاووش بانگ مى زند آيند مرد و زن
ريزد ز زائران٠Øَرَم درد جان وتن
بر چشم٠اين گداصÙتان٠دروغگو
Ù†Ùرين بر اين تمدّن٠بى چشم Ùˆ آبرو
(١٢)
شيطان زده است است گول Ùˆ ز٠دÙÙ‡ دور گشته ايم
كنده است مهر را ز دل و كور گشته ايم
زين سرنوشت٠تيره چه بى نور گشته ايم
اين خلق را به جان هم انداخته است ديو
خود ØµÙ„Ø Ø±Ø§ نشسته به خون ساخته است ديو
(١٣)
هركس نظر به اشك كند شَر نمى كند
انسان هوس به بستن خنجر نمى كند
بس كوردل كه Øر٠تو باور نمى كند
Ùردا يقين بهشت ØŒ ‌جهنّم شود به ما
ذيØجّه ناگزير ،‌ Ù…Øرّم شود به ما
(١٤)
هنگام٠برگ ريز٠خزان باد مى وزيد
از سوى كوه بر سر٠دÙÙ‡ ابر مى خزيد
با صوت خوش چو شيخ مناجات مى كشيد
دلها به لرزه از اثر آن صلاى ØÙ‚
خم مى شدند جمله درختان براى ØÙ‚
(١٥)
داشلى بÙولاخ مباد Ù¾Ùر از سنگ Ùˆ خاك Ùˆ خَس
پژمرده هم مباد Ú¯Ù„ وغنچه يك Ù†ÙŽÙس
از چشمه سار٠او نرود تشنه هيچ كس
اى چشمه ØŒ خوش به Øال تو كانجا روان شدى
چشمى Ø®Ùمار بر اÙق٠آسمان شدى
(١٦)
Øيدربابا ،‌ ز صخره Ùˆ سنگت به كوهسار
كبكت به نغمه ، وز پي٠او جوجه رهسپار
از برّة سÙيد Ùˆ سيه ØŒ گله بى شمار
اى كاش گام مى زدم آن كوه و درّه را
مى خواندم آن ترانة « چوپان و برّه » را
(١٧)
در پهندشت٠سÙولى ÙŠÙئر ØŒ آن رشك Ø¢Ùتاب
جوشنده چشمه ها ز چمنها ،‌ به پيچ و تاب
بولاغ اوْتى شناور٠سرسبز روى آب
زيبا پرندگان چون از آن دشت بگذرند
خلوت كنند و آب بنوشند و بر پرند
(١٨)
وقت٠درو ،‌ به سنبله چين داسها نگر
گويى به زل٠شانه زند شانه ها مگر
در كشتزار از پى٠مرغان ،‌ شكارگر
دوغ است و نان خشك ، غذاى دروگران
خوابى سبك ، دوباره همان كار٠بى كران
(١٩)
Øيدربابا ،‌ Ú†Ùˆ غرصة خورشيد شد نهان
خوردند شام خود كه بخوابند كودكان
وز پشت٠ابر غمزه كند ماه آسمان
از غصّه هاى بى Øد٠ما قصّه ساز كن
چشمان Ø®Ùته را تو بدان غصّه باز كن
(Ù¢Ù )
قارى ننه چو قصّة شب ساز ميكند
كولاك ضربه اى زده ، در باز مى كند
با گرگ ØŒ Ø´ÙŽÙ†Ú¯Ùلى سخن آغاز مى كند
اى كاش بازگشته به دامان كودكى
يك Ú¯Ù„ شكÙتمى به گلستان كودكى
(٢١)
آن لقمه هاى نوش٠عسل پيش٠عمّه جان
خوردن همان و جامه به تن كردنم همان
در باغ رÙته شعر٠مَتل خواندن آنچنان !
آن روزهاى ناز٠خودم را كشيدنم !
چو بى سوار گشته به هر سو دويدنم !
(٢٢)
هَچى خاله به رود كنار است جامه شوى
مَمّد صادق به كاهگل٠بام ، كرده روى
ما هم دوان ز بام و ز٠ديوار ، كو به كوى
بازى كنان ز كوچه سرازير مى شديم
ما بى غمان ز كوچه مگر سير مى شديم !
(٢٣)
آن شيخ Ùˆ آن اذان Ùˆ مناجات Ú¯Ùتنش
مشدى رØيم Ùˆ دست يه لبّاده بردنش
Øاجى على Ùˆ ديزى Ùˆ آن سير خوردنش
بوديم بر عروسى وخيرات جمله شاد
ما را چه غم ز شادى و غم ! هر چه باد باد !
(٢٤)
اسب٠مَلÙÙƒ نياز Ùˆ وَرَنديل در شكار
كج تازيانه مى زد و مى تاخت آن سوار
ديدى گرÙته گردنه ها را عÙقاب وار
وه ،‌ دختران چه منظره ها ساز كرده اند !
بر كوره راه پنجره ها باز كرده اند !
(٢٥)
Øيدربابا‌ ØŒ به جشن عروسى در آن ديار
زنها Øنا - Ùتيله Ùروشند بار بار
داماد سيب سرخ زند پيش پاى٠يار
مانده به راه٠دختركان٠تو چشم٠من
در ساز٠عاشقان٠تو دارم بسى سخن
(٢٦)
از عطر پونه ها به لب٠چشمه سارها
از هندوانه ، خربزه ، در كشتزارها
از سقّز و نبات و از اين گونه بارها
مانده است طعم در دهنم با چنان اثر
كز روزهاى گمشده ام مى دهد خبر
(٢٧)
نوروز بود Ùˆ Ù…Ùرغ شباويز در سÙرود
جوراب٠يار باÙته در دست٠يار بود
آويخته ز روزنه ها شالها Ùرود
اين رسم شال Ùˆ روزنه خود رسم Ù…Øشرى است !
عيدى به شال٠نامزدان چيز ديگرى است !
(٢٨)
با گريه خواستم كه همان شب روم به بام
شالى گرÙته بستم Ùˆ رÙتم به وقت٠شام
آويخته ز روزنة خانة غÙلام
جوراب بست و ديدمش آن شب ز روزنه
بگريست خاله Ùاطمه با ياد خانْ ننه
(٢٩)
در باغهاى ميرزامØمد ز شاخسار
آلوچه هاى سبز وتÙرش ØŒ همچو گوشوار
وان چيدنى به تاقچه ها اندر آن ديار
ص٠بسته اند Ùˆ بر رÙ٠چشمم نشسته اند
صÙها به خط خاطره ام خيمه بسته اند
(Ù£Ù )
نوروز را سرشتن٠گÙلهاي٠چون طلا
با نقش آن طلا در و ديوار در جلا
هر چيدنى به تاقچه ها دور از او بلا
رنگ Øنا Ùˆ ÙَنْدÙقة دست دختران
دلها ربوده از همه كس ، خاصّه مادران
(٣١)
با پيك بادكوبه رسد نامه و خبر
زايند گاوها و پر از شير ، بام و در
آجيل٠چارشنبه ز هر گونه خشك و تر
آتش كنند روشن Ùˆ من Ø´Ø±Ø Ø¯Ø§Ø³ØªØ§Ù†
خود با زبان تركى٠شيرين كنم بيان :
قيزلار دييه ر :‌ « آتيل ماتيل چرشنبه
آينا تكين بختيم آچيل چرشنبه »
(٣٢)
با تخم مرغ هاى Ú¯Ùلى رنگ٠پÙرنگار
با كودكان دهكده مى باختم Ù‚Ùمار
ما در Ù‚Ùمار Ùˆ مادر٠ما هم در انتظار
من داشتم بسى گل وقاپ٠قمارها
از دوستان على و رضا يادگارها
(٣٣)
نوروزعلى Ùˆ كوÙتن٠خرمن٠جÙÙˆÙŽØ´
پوشال جمع كردنش Ùˆ رÙÙتن از Ù†ÙÙˆÙŽØ´
از دوردستها سگ چوپان و عوعوَش
ديدى كه ايستاده الاغ از صداى سگ
با گوش٠تيز كرده براى بلاي٠سگ
(٣٤)
وقت٠غروب و آمدن٠گلّة دَواب
در بند٠ماست ÙƒÙرّة خرها به پيچ Ùˆ تاب
گلّه رسيده در ده Ùˆ رÙته است Ø¢Ùتاب
بر پشت٠كرّه ØŒ كرّه سواران٠دÙÙ‡ نگر
جز گريه چيست Øاصل اين كار ØŸ بÙهْ نگر
(٣٥)
شبها خروشد آب بهاران به رودبار
در سيل سنگ غÙرّد Ùˆ غلتد ز كوهسار
چشمان٠گرگ برق زند در شبان٠تار
سگها شنيده بوي٠وى و زوزه مى كشند
گرگان گريخته ، به زمين پوزه مى كشند
(٣٦)
بر اهل ده شبان٠زمستان بهانه اى است
وان كلبة طويله خودش گرمخانه اى است
در رقص٠شعله ØŒ گرم شدن خود Ùسانه اى است
سÙنجد ميان شبچره با مغز گردكان
صØبت Ú†Ùˆ گرم شد برود تا به آسمان
(٣٧)
آمد ز بادكوبه پسرخاله ام Ø´Ùجا
با قامتى كشيده Ùˆ با صØبتى رسا
در بام شد سماور سوقاتيش به پا
از بخت٠بد عروسى او شد عزاى او
آيينه ماند و نامزد و هاى هاي٠او
(٣٨)
چشمان٠ننه قيز به Ù…ÙŽØ«ÙŽÙ„ آهوى Ø®Ùتَن
رخشنده را سخن چو شكر بود در دهن
تركى سروده ام كه بدانند ايل٠من
اين عمر رÙتنى است ولى نام ماندگار
تنها ز نيك و بد مزه در كام ماندگار
(٣٩)
پيش از بهار تا به زمين تابد Ø¢Ùتاب
با كودكان گلولة برÙÙ‰ است در Øساب
پاروگران به سÙرسÙرة كوه در شتاب
گويى كه روØÙ… آمده آنجا ز راه دور
چون كبك ،‌ برÙگير شده مانده در Øضور
(Ù¤Ù )
رنگين كمان ،‌ كلاÙ٠رَسَنهاى پيرزن
خورشيد ، روى ابر دهد تاب آن رسَن
دندان گرگ پير Ú†Ùˆ اÙتاده از دهن
از كوره راه گله سرازير مى شود
لبريز ديگ و باديه از شير مى شود
(٤١)
دندان٠خشم عمّه خديجه به هم Ùشرد
ÙƒÙز كرد Ù…Ùلاباقر Ùˆ در جاى خود ÙÙسرد
روشن تنور Ùˆ ،‌ دود جهان را به كام بÙرد
قورى به روى سيخ تنور آمده به جوش
در توى ساج ، گندم بوداده در خروش
(٤٢)
جاليز را به هم زده در خانه برده ايم
در خانه ها به تخته - طبقها سپرده ايم
از ميوه هاى پخته و ناپخته خورده ايم
تخم كدوى تنبل Ùˆ Øلوايى Ùˆ لبو
خوردن چنانكه پاره شود Ø®Ùمره Ùˆ سبو
(٤٣)
از ورزغان رسيده گلابى Ùروش٠ده
از بهر اوست اين همه جوش و خروش٠ده
دنياى ديگرى است خريد Ùˆ Ùروش ده
ما هم شنيده سوى سبدها دويده ايم
گندم بداده ايم و گلابى خريده ايم
(٤٤)
مهتاب بود و با تقى آن شب كنار رود
من Ù…ØÙˆ ماه Ùˆ ماه در آن آب غرق بود
زان سوى رود ، نور درخشيد و هر دو زود
Ú¯Ùتيم آى گرگ ! Ùˆ دويديم سوى ده
چون مرغ ترس خورده پريديم توى ده
(٤٥)
Øيدربابا ØŒ درخت تو شد سبز Ùˆ سربلند
ليك آن همه جوان٠تو شد پير و دردمند
گشتند برّه هاى Ùربه تو لاغر Ùˆ نژند
خورشيد رÙت Ùˆ سايه بگسترد در جهان
چشمان٠گرگها بدرخشيد آن زمان
(٤٦)
گويند روشن است چراغ خداى ده
داير شده است چشمة مسجد براى ده
راØت شده است كودك Ùˆ اهل٠سراى ده
منصور خان هميشه توانمند و شاد باد !
در سايه عنايت ØÙ‚ زنده ياد باد !
(٤٧)
Øيدربابا ØŒ بگوى كه ملاى ده كجاست ØŸ
آن مكتب مقدّس٠بر پاي٠ده كجاست ؟
آن رÙتنش به خرمن Ùˆ غوغاى ده كجاست ØŸ
از من به آن آخوند گرامى سلام باد !
عرض ارادت و ادبم در كلام باد !
(٤٨)
تبريز بوده عمّه و سرگرم كار خويش
ما بى خبر ز عمّه و ايل و تبار خويش
برخيز شهريار و برو در ديار خويش
بابا بمرد و خانة ما هم خراب شد
هر گوسÙند٠گم شده ØŒ شيرش برآب شد
(٤٩)
دنيا همه دروغ Ùˆ Ùسون Ùˆ Ùسانه شد
كشتيّ عمر Ù†ÙˆØ Ùˆ سليمان روانه شد
ناكام ماند هر كه در اين آشيانه شد
بر هر كه هر چه داده از او ستانده است
نامى تهى براى Ùلاطون بمانده است
(Ù¥Ù )
Øيدربابا ØŒ گروه رÙيقان Ùˆ دوستان
برگشته يك يك از من Ùˆ رÙتند بى نشان
Ù…Ùرد آن چراغ Ùˆ چشمه بخشكيد همچنان
خورشيد رÙت روى جهان را گرÙت غم
دنيا مرا خرابة شام است دم به دم
(٥١)
Ù‚Ùپچاق رÙتم آن شب من با پسر عمو
اسبان به رقص و ماه درآمد ز روبرو
خوش بود ماهتاب در آن گشت٠كو به كو
اسب كبود٠مش ممى خان رقص جنگ كرد
غوغا به كوه Ùˆ درّه صداى تÙÙ†Ú¯ كرد
(٥٢)
در درّة قَره كوْل و در راه خشگناب
در صخره ها و كبك گداران و بند٠آب
كبكان٠خالدار زرى كرده جاى خواب
زانجا چو بگذريد زمينهاى خاك ماست
اين قصّه ها براى همان خاك٠پاك ماست
(٥٣)
امروز خشگناب چرا شد چنين خراب ؟
با من بگو : كه مانده ز سادات خشگناب ؟
اَمير غÙار كو ؟‌ كجا هست آن جناب ØŸ
آن بركه باز پر شده از آب٠چشمه سار ؟
يا خشك گشته چشمه و پژمرده كشتزار ؟
(٥٤)
آميرغÙار سرور٠سادات دهر بود
در عرصه شكار شهان نيك بهر بود
با مَرد شَهد بود و به نامرد زهر بود
لرزان براى Øقّ٠ستمديدگان Ú†Ùˆ بيد
چون تيغ بود و دست ستمكار مى بريد
(٥٥)
مير مصطÙÙ‰ Ùˆ قامت Ùˆ قدّ كشيده اش
آن ريش و هيكل چو تولستوى رسيده اش
شكّر زلب بريزد و شادى ز ديده اش
او آبرو عزّت آن خشگناب بود
در مسجد Ùˆ مجالس ما Ø¢Ùتاب بود
(٥٦)
مجدالسّادات خندة خوش مى زند چو باغ
چون ابر كوهسار بغÙرّد به باغ Ùˆ راغ
ØرÙØ´ زلال Ùˆ روشن چون روغن چراغ
با جَبهت٠گشاده ، خردمند ديه بود
چشمان سبز او به زمرّد شبيه بود
(٥٧)
آن سÙره هاى باز پدر ياد كردنى است
آن ياريش به ايل من انشا كردنى است
روØØ´ به ياد نيكى او شاد كردنى است
وارونه گشت بعد٠پدر كار روزگار
خاموش شد چراغ Ù…Øبت در اين ديار
(٥٨)
بشنو ز Ù…ÙŠØ±ØµØ§Ù„Ø Ùˆ ديوانه بازيش
سيد عزيز Ùˆ شاخسى Ùˆ سرÙرازيش
ميرممّد Ùˆ نشستن Ùˆ آن صØنه سازيش
امروز Ú¯Ùتنم همه اÙسانه است Ùˆ لاÙ
بگذشت Ùˆ رÙت Ùˆ Ú¯Ù… شد Ùˆ نابود ØŒ بى گزاÙ
(٥٩)
بشنو ز مير عبدل و آن وسمه بستنش
تا ÙƒÙنج لب سياهى وسمه گسستنش
از بام و در نگاهش و رعنا نشستنش
شاه عبّاسين دوْربوْنى ، يادش بخير !
خشگنابين خوْش گوْنى ، يادش بخير !
(Ù¦Ù )
عمّه ستاره نازك را بسته در تنور
هر دم رÙبوده قادر از آنها يكى به روز
چون ÙƒÙرّه اسب تاخته Ùˆ خورده دور دور
آن صØنة ربودن٠نان خنده دار بود
سيخ تنور عمّه عجب ناگوار بود !
(٦١)
گويند مير Øيدرت اكنون شده است پير
برپاست آن سماور جوشان٠دلپذير
شد اسبْ پير و ، مى جَوَد از آروار٠زير
ابرو Ùتاده ÙƒÙنج لب Ùˆ گشته گوش كر
بيچاره عمّه هوش ندارد به سر دگر
(٦٢)
مير عبدل آن زمان كه دهن باز مى كند
عمّه خانم دهن كجى آغاز مى كند
با جان ستان گرÙتن٠جان ساز مى كند
تا وقت شام و خواب٠شبانگاه مى رسد
شوخى Ùˆ ØµÙ„Ø Ùˆ دوستى از راه مى رسد
(٦٣)
Ùضّه خانم Ú¯Ùزيدة گلهاى خشگناب
ÙŠØيى ØŒ غلام٠دختر عمو بود در Øساب
رÙخساره نيز بود هنرمند Ùˆ كامياب
سيد Øسين ز ØµØ§Ù„Ø ØªÙ‚Ù„ÙŠØ¯ مى كند
با غيرت است جعÙر Ùˆ تهديد مى كند
(٦٤)
از بانگ گوسÙند Ùˆ بز Ùˆ برّه Ùˆ سگان
غوغا به پاست صبØدمان ØŒ آمده شبان
در بند٠شير خوارة خود هست عمّه جان
بيرون زند ز روزنه دود تَنورها
از نان٠گرم و تازه دَمَد خوش بَخورها
(٦٥)
پرواز دسته دستة زيبا كبوتران
گويى گشاده پردة زرّين در آسمان
در نور ، باز و بسته شود پرده هر زمان
در اوج Ø¢Ùتاب نگر بر جلال كوه
زيبا شود جمال طبيعت در آن شكوه
(٦٦)
گر كاروان گذر كند از برÙ٠پشت كوه
شب راه گم كند به سرازيرى ، ‌آن گروه
باشم به هر كجاى ØŒ ز ايران٠پÙرشÙكوه
چشمم بيابد اينكه كجا هست كاروان
آيد خيال و سبقت گيرد در آن ميان
(٦٧)
اى كاش پشت٠دامْ قَيَه ، از صخره هاى تو
مى آمدم كه پرسم از او ماجراى تو
بينم Ú†Ù‡ رÙته است Ùˆ Ú†Ù‡ مانده براى تو
روزى Ú†Ùˆ برÙهاى تو با گريه سر كنم
دلهاى سرد٠يخ زده را داغتر كنم
(٦٨)
خندان شده است غنچة گل از براى دل
ليكن چه سود زان همه ،‌ خون شد غذاى دل
زندان٠زندگى شده ماتم سراى دل
كس نيست تا دريچة اين قلعه وا كند
زين تنگنا گريزد و خود را رها كند
(٦٩)
Øيدربابا ØŒ تمام جهان غم گرÙته است
وين روزگار٠ما همه ماتم گرÙته است
اى بد كسى كه كه دست كسان كم گرÙته است
نيكى برÙت Ùˆ در وطن٠غير لانه كرد
بد در رسيد و در دل ما آشيانه كرد
(Ù§Ù )
آخر Ú†Ù‡ شد بهانة Ù†Ùرين شده Ùلك ØŸ
زين گردش زمانه و اين دوز و اين كلك ؟
گو اين ستاره ها گذرد جمله زين اَلَك
بگذار تا بريزد و داغان شود زمين
در پشت او نگيرد شيطان دگر كمين
(٧١)
اى كاش مى پريدم با باد در شتاب
اى كاش مى دويدم همراه سيل و آب
با ايل خود گريسته در آن ده خراب
مى ديدم از تبار من آنجا كه مانده است ؟
وين آيه Ùراق در آنجا كه خوانده است ØŸ
(٧٢)
من هم به چون تو كوه بر اÙكنده ام Ù†ÙŽÙَس
Ùرياد من ببر به Ùلك ØŒ داد٠من برس
بر جÙغد هم مباد چنين تنگ اين Ù‚Ùس
در دام مانده شيرى Ùˆ Ùرياد مى كند
دادى طَلب ز مردم٠بيداد مى كند
(٧٣)
تا خون غيرت تو بجوشد ز كوهسار
تا پَر گرÙته باز Ùˆ عقابت در آن كنار
با تخته سنگهايت به رقصند و در شكار
برخيز و نقش همّت من در سما نگر
برگَرد و قامتم به سر٠دارها نگر
(٧٤)
دÙرنا ز آسمان گذرد وقت شامگاه
كوْراوْغلى در سياهى شب مى كند نگاه
قيرآت٠او به زين شده و چشم او به راه
من غرق آرزويم و آبم نمى برد
ايوَز تا نيايد خوابم نمى برد
(٧٥)
مردان٠مرد زايد از چون تو كوه٠نور
نامرد را بگير و بكن زير خاك٠گور
چشمان٠گرگ٠گردنه را كور كن به زور
بگذار برّه هاى تو آسوده تر چرند
وان گلّه هاى Ùربه تو دÙنبه پرورند
(٧٦)
Øيدربابا ØŒ دل٠تو Ú†Ùˆ باغ٠تو شاد باد !
شَهد و شكر به كام تو ، عمرت زياد باد !
وين قصّه از Øديث من Ùˆ تو به ياد باد !
گو شاعر٠سخنور٠من ، شهريار٠من
عمرى است مانده در غم و دور از ديار٠من
Øیدر بابا سلام - ترکی
Ù¡
Øيدربابا ØŒ ايلديريملار شاخاندا
سئللر ، سولار ، شاققيلدييوب آخاندا
قيزلار اوْنا ص٠باغلييوب باخاندا
سلام اولسون شوْكتوْزه ، ائلوْزه !
منيم دا بير آديم گلسين ديلوْزه
(Ù¢)
Øيدربابا ØŒ كهليك لروْن اوچاندا
كوْل ديبينَّن دوْشان قالخوب ، قاچاندا
باخچالارون چيچكلنوْب ، آچاندا
بيزدن ده بير موْمكوْن اوْلسا ياد ائله
آچيلميان اوْركلرى شاد ائله
(Ù£)
بايرام يئلى چارداخلارى ييخاندا
نوْروز گوْلى ، قارچيچكى ، چيخاندا
آغ بولوتلار كؤينكلرين سيخاندا
بيزدن ده بير ياد ائلييه ن ساغ اوْلسون
دردلريميز قوْى ديّكلسين ، داغ اوْلسون
(Ù¤)
Øيدربابا ØŒ گوْن دالووى داغلاسين !
اوْزوْن گوْلسوْن ، بولاخلارون آغلاسين !
اوشاخلارون بير دسته گوْل باغلاسين !
يئل گلنده ، وئر گتيرسين بويانا
بلكه منيم ياتميش بختيم اوْيانا
(Ù¥)
Øيدربابا ،‌ سنوْن اوْزوْن آغ اوْلسون !
دؤرت بير يانون بولاغ اوْلسون باغ اوْلسون !
بيزدن سوْرا سنوْن باشون ساغ اوْلسون !
دوْنيا قضوْ-قدر ، اؤلوْم-ايتيمدى
دوْنيا بوْيى اوْغولسوزدى ، يئتيمدى
(Ù¦)
Øيدربابا ØŒ يوْلوم سنَّن كج اوْلدى
عؤمروْم كئچدى ، گلممه ديم ، گئج اوْلدى
هئچ بيلمه ديم گؤزللروْن نئج اوْلدى
بيلمزيديم دؤنگه لر وار ،‌ دؤنوْم وار
ايتگين ليك وار ، آيريليق وار ، اوْلوْم وار
(Ù§)
Øيدربابا ØŒ ايگيت اَمَك ايتيرمز
عؤموْر كئچر ØŒ اÙسوس بَرَه بيتيرمز
نامرد اوْلان عؤمرى باشا يئتيرمز
بيزد ، واللاه ، اونوتماريق سيزلرى
گؤرنمسك Øلال ائدوْن بيزلرى
(Ù¨)
Øيدربابا ØŒ ميراژدر سَسلننده
كَند ايچينه سسدن - كوْيدن دوْشنده
عاشيق رستم سازين ديللنديرنده
يادوندادى نه هؤلَسَك قاچارديم
قوشلار تكين قاناد آچيب اوچارديم
(Ù©)
شنگيل آوا يوردى ، عاشيق آلماسى
گاهدان گئدوب ، اوْردا قوْناق قالماسى
داش آتماسى ، آلما ،‌ هيوا سالماسى
قاليب شيرين يوخى كيمين ياديمدا
اثر قويوب روØومدا ØŒ هر زاديمدا
(Ù¡Ù )
Øيدربابا ØŒ قورى گؤلوْن قازلارى
گديكلرين سازاخ چالان سازلارى
كَت كؤشنين پاييزلارى ، يازلارى
بير سينما پرده سى دير گؤزوْمده
تك اوْتوروب ، سئير ائده رم اؤزوْمده
(١١)
Øيدربابا ،‌ قره چمن جاداسى
چْووشلارين گَلَر سسى ، صداسى
كربليا گئدنلرين قاداسى
دوْشسون بو آج يوْلسوزلارين گؤزوْنه
تمدّونون اويدوخ يالان سؤزوْنه
(١٢)
Øيدربابا ØŒ شيطان بيزى آزديريب
Ù…Øبتى اوْركلردن قازديريب
قره گوْنوْن سرنوشتين يازديريب
ساليب خلقى بير-بيرينن جانينا
باريشيغى بلشديريب قانينا
(١٣)
گؤز ياشينا باخان اوْلسا ، قان آخماز
انسان اوْلان بئلينه تاخماز
آمما Øئيي٠كوْر توتدوغون بوراخماز
بهشتيميز جهنّم اوْلماقدادير !
ذى Øجّه ميز Ù…Øرّم اوْلماقدادير !
(١٤)
خزان يئلى يارپاخلارى تؤكنده
بولوت داغدان يئنيب ، كنده چؤكنده
شيخ الاسلام گؤزل سسين چكنده
نيسگيللى سؤز اوْركلره دَيَردى
آغاشلار دا آللاها باش اَيَردى
(١٥)
داشلى بولاخ داش-قومونان دوْلماسين !
باخچالارى سارالماسين ، سوْلماسين !
اوْردان كئچن آتلى سوسوز اولماسين !
دينه : بولاخ ، خيرون اوْلسون آخارسان
اÙقلره Ø®Ùمار-Ø®Ùمار باخارسان
(١٦)
Øيدر بابا ØŒ داغين ØŒ داشين ØŒ سره سى
كهليك اوْخور ØŒ داليسيندا Ùره سى
قوزولارين آغى ، بوْزى ، قره سى
بير گئديديم داغ-دره لر اوزونى
اوْخويئديم‌ : « چوْبان ، قيتر قوزونى »
(١٧)
Øيدر بابا ØŒ سولى يئرين دوْزوْنده
بولاخ قئنير چاى چمنين گؤزونده
بولاغ اوْتى اوْزَر سويون اوْزوْنده
گؤزل قوشلار اوْردان گليب ، گئچللر
خلوتليوْب ، بولاخدان سو ايچللر
(١٨)
بىچين اوْستى ، سونبول بيچن اوْراخلار
ايله بيل كى ØŒ زوْلÙÙ‰ دارار داراخلار
شكارچيلار بيلديرچينى سوْراخلار
بيچين چيلر آيرانلارين ايچللر
بيرهوشلانيب ، سوْننان دوروب ، بيچللر
(١٩)
Øيدربابا ØŒ كندين گوْنى باتاندا
اوشاقلارون شامين ئييوب ، ياتاندا
آى بولوتدان چيخوب ، قاش-گؤز آتاندا
بيزدن ده بير سن اوْنلارا قصّه ده
قصّه ميزده چوخلى غم و غصّه ده
(Ù¢Ù )
قارى ننه گئجه ناغيل دييَنده
كوْلك قالخيب ، قاپ-باجانى دؤيَنده
قورد گئچينين شنگوْلوْسون يينده
من قاييديب ، بيرده اوشاق اوْلئيديم
بير گوْل آچيب ، اوْندان سوْرا سوْلئيديم
(٢١)
عمّه جانين بال بلله سين ييه رديم
سوْننان دوروب ، اوْس دوْنومى گييه رديم
باخچالاردا تيرينگَنى دييه رديم
آى اؤزومى اوْ ازديرن گوْنلريم !
آغاج مينيپ ، آت گزديرن گوْنلريم !
(٢٢)
هَچى خالا چايدا پالتار يوواردى
مَمَد صادق داملارينى سوواردى
هئچ بيلمزديك داغدى ، داشدى ، دوواردى
هريان گلدى شيلاغ آتيب ، آشارديق
آللاه ، نه خوْش غمسيز-غمسيز ياشارديق
(٢٣)
شيخ الاسلام Ù…Ùناجاتى دييه ردى
مَشَدرØيم لبّاده نى گييه ردى
مشْدآجلى بوْز باشلارى ييه ردى
بيز خوْشودوق خيرات اوْلسون ، توْى اوْلسون
Ùرق ائلَمَز ØŒ هر نوْلاجاق ØŒ قوْى اولسون
(٢٤)
ملك نياز ورنديلين سالاردى
آتين چاپوپ قئيقاجيدان چالاردى
قيرقى تكين گديك باشين آلاردى
دوْلائيا قيزلار آچيپ پنجره
پنجره لرده نه گؤزل منظره !
(٢٥)
Øيدربابا ØŒ كندين توْيون توتاندا
قيز-گلينلر ØŒ Øنا-پيلته ساتاندا
بيگ گلينه دامنان آلما آتاندا
منيم ده اوْ قيزلاروندا گؤزوم وار
عاشيقلارين سازلاريندا سؤزوم وار
(٢٦)
Øيدربابا ØŒ بولاخلارين يارپيزى
بوْستانلارين گوْل بَسَرى ، قارپيزى
چرچيلرين آغ ناباتى ، ساققيزى
ايندى ده وار داماغيمدا ، داد وئرر
ايتگين گئدن گوْنلريمدن ياد وئرر
(٢٧)
بايراميدى ، گئجه قوشى اوخوردى
آداخلى قيز ، بيگ جوْرابى توْخوردى
هركس شالين بير باجادان سوْخوردى
آى نه گؤزل قايدادى شال ساللاماق !
بيگ شالينا بايرامليغين باغلاماق !
(٢٨)
شال ايسته ديم منده ائوده آغلاديم
بير شال آليب ، تئز بئليمه باغلاديم
غلام گيله قاشديم ، شالى ساللاديم
Ùاطمه خالا منه جوراب باغلادى
خان ننه مى يادا ساليب ، آغلادى
(٢٩)
Øيدربابا ØŒ ميرزَممدين باخچاسى
باخچالارين تورشا-شيرين آلچاسى
گلينلرين دوْزمه لرى ، طاخچاسى
هى دوْزوْلر گؤزلريمين رÙينده
خيمه وورار خاطره لر صÙينده
(Ù£Ù )
بايرام اوْلوب ، قيزيل پالچيق اَزَللر
ناققيش ووروب ، اوتاقلارى بَزَللر
طاخچالارا دوْزمه لرى دوْزللر
قيز-گلينين Ùندقچاسى ØŒ Øناسى
هَوَسله نر آناسى ، قايناناسى
(٣١)
باكى چى نين سؤزى ، سوْوى ، كاغيذى
اينكلرين بولاماسى ، آغوزى
چرشنبه نين گيردكانى ، مويزى
قيزلار دييه ر : « آتيل ماتيل چرشنبه
آينا تكين بختيم آچيل چرشنبه »
(٣٢)
يومورتانى گؤيچك ، گوللى بوْيارديق
چاققيشديريب ، سينانلارين سوْيارديق
اوْيناماقدان بيرجه مگر دوْيارديق ؟
على منه ياشيل آشيق وئرردى
ارضا منه نوروزگوْلى درردى
(٣٣)
نوْروز على خرمنده وَل سوْرردى
گاهدان يئنوب ، كوْلشلرى كوْرردى
داغدان دا بير چوْبان ايتى هوْرردى
اوندا ، گؤردن ، اولاخ اياخ ساخلادى
داغا باخيب ، قولاخلارين شاخلادى
(٣٤)
آخشام باشى ناخيرينان گلنده
قوْدوخلارى چكيب ، ووراديق بنده
ناخير گئچيب ، گئديب ، يئتنده كنده
Øيوانلارى چيلپاق مينيب ØŒ قوْوارديق
سؤز چيخسايدى ، سينه گريب ، سوْوارديق
(٣٥)
ياز گئجه سى چايدا سولار شاريلدار
داش-قَيه لر سئلده آشيب خاريلدار
قارانليقدا قوردون گؤزى پاريلدار
ايتر ، گؤردوْن ، قوردى سئچيب ، اولاشدى
قورددا ، گؤردوْن ، قالخيب ، گديكدن آشدى
(٣٦)
قيش گئجه سى طؤله لرين اوْتاغى
كتليلرين اوْتوراغى ، ياتاغى
بوخاريدا يانار اوْتون ياناغى
شبچره سى ، گيردكانى ، ايده سى
كنده باسار گوْلوْب - دانيشماق سسى
(٣٧)
شجاع خال اوْغلونون باكى سوْقتى
دامدا قوران سماوارى ØŒ صØبتى
ياديمدادى شسلى قدى ، قامتى
جؤنممه گين توْيى دؤندى ، ياس اوْلدى
ننه قيزين بخت آيناسى كاس اوْلدى
(٣٨)
Øيدربابا ØŒ ننه قيزين گؤزلرى
رخشنده نين شيرين-شيرين سؤزلرى
تركى دئديم اوْخوسونلار اؤزلرى
بيلسينلر كى ، آدام گئدر ، آد قالار
ياخشى-پيسدن آغيزدا بير داد قالار
(٣٩)
ياز قاباغى گوْن گوْنئيى دؤيَنده
كند اوشاغى قار گوْلله سين سؤيَنده
كوْركچى لر داغدا كوْرك زوْيَنده
منيم روØوم ØŒ ايله بيلوْن اوْردادور
كهليك كيمين باتيب ، قاليب ، قاردادور
(Ù¤Ù )
قارى ننه اوزاداندا ايشينى
گوْن بولوتدا اَييرردى تشينى
قورد قوْجاليب ، چكديرنده ديشينى
سوْرى قالخيب ، دوْلائيدان آشاردى
بايدالارين سوْتى آشيب ، داشاردى
(٤١)
خجّه سلطان عمّه ديشين قيساردى
ملا باقر عم اوغلى تئز ميساردى
تندير يانيب ، توْسسى ائوى باساردى
چايدانيميز ارسين اوْسته قايناردى
قوْورقاميز ساج ايچينده اوْيناردى
(٤٢)
بوْستان پوْزوب ، گتيررديك آشاغى
دوْلدوريرديق ائوده تاختا-طاباغى
تنديرلرده پيشيررديك قاباغى
اؤزوْن ئييوْب ، توخوملارين چيتدارديق
چوْخ يئمكدن ، لاپ آز قالا چاتدارديق
(٤٣)
ورزغان نان آرموت ساتان گلنده
اوشاقلارين سسى دوْشردى كنده
بيزده بوياننان ائشيديب ، بيلنده
شيللاق آتيب ، بير قيشقريق سالارديق
بوغدا وئريب ، آرموتلاردان آلارديق
(٤٤)
ميرزاتاغى نان گئجه گئتديك چايا
من باخيرام سئلده بوْغولموش آيا
بيردن ايشيق دوْشدى اوْتاى باخچايا
اى واى دئديك قورددى ، قئيتديك قاشديق
هئچ بيلمه ديك نه وقت كوْللوكدن آشديق
(٤٥)
Øيدربابا ØŒ آغاجلارون اوجالدى
آمما Øئيي٠، جوانلارون قوْجالدى
توْخليلارون آريخلييب ، آجالدى
كؤلگه دؤندى ، گوْن باتدى ، قاش قَرَلدى
قوردون گؤزى قارانليقدا بَرَلدى
(٤٦)
ائشيتميشم يانير آللاه چيراغى
داير اوْلوب مسجديزوْن بولاغى
راØت اوْلوب كندين ائوى ØŒ اوشاغى
منصورخانين الي-قوْلى وار اوْلسون
هاردا قالسا ، آللاه اوْنا يار اوْلسون
(٤٧)
Øيدربابا ØŒ ملا ابراهيم وار ØŒ يا يوْخ ØŸ
مكتب آچار ، اوْخور اوشاقلار ، يا يوْخ ؟
خرمن اوْستى مكتبى باغلار ،‌ يا يوْخ ؟
مندن آخوندا يتيررسن سلام
ادبلى بير سلام٠مالاكلام
(٤٨)
خجّه سلطان عمّه گئديب تبريزه
آمما ، نه تبريز ، كى گلممير بيزه
بالام ، دورون قوْياخ گئداخ ائمميزه
آقا اؤلدى ØŒ تو Ùاقيميز داغيلدى
قوْيون اوْلان ، ياد گئدوْبَن ساغيلدى
(٤٩)
Øيدربابا ØŒ دوْنيا يالان دوْنيادى
سليماننان ØŒ نوØدان قالان دوْنيادى
اوغول دوْغان ، درده سالان دوْنيادى
هر كيمسَيه هر نه وئريب ، آليبدى
اÙلاطوننان بير قورى آد قاليبدى
(Ù¥Ù )
Øيدربابا ØŒ يار Ùˆ يولداش دؤندوْلر
بير-بير منى چؤلده قوْيوب ، چؤندوْلر
چشمه لريم ، چيراخلاريم ، سؤندوْلر
يامان يئرده گؤن دؤندى ، آخشام اوْلدى
دوْنيا منه خرابه شام اوْلدى
(٥١)
عم اوْغلينان گئدن گئجه قيپچاغا
آى كى چيخدى ، آتلار گلدى اوْيناغا
ديرماشيرديق ، داغلان آشيرديق داغا
مش ممى خان گؤى آتينى اوْيناتدى
تÙنگينى آشيردى ØŒ شاققيلداتدى
(٥٢)
Øيدربابا ØŒ قره كوْلون دره سى
خشگنابين يوْلى ، بندى ، بره سى
اوْردا دوْشَر چيل كهليگين Ùره سى
اوْردان گئچر يوردوموزون اؤزوْنه
بيزده گئچك يوردوموزون سؤزوْنه
(٥٣)
خشگنابى يامان گوْنه كيم ساليب ؟
سيدلردن كيم قيريليب ، كيم قاليب ؟
آميرغÙار دام-داشينى كيم آليب ØŸ
بولاخ گنه گليب ، گؤلى دوْلدورور ؟
ياقورويوب ، باخچالارى سوْلدورور ؟
(٥٤)
آمير غÙار سيدلرين تاجييدى
شاهلار شكار ائتمه سى قيقاجييدى
مَرده شيرين ، نامرده چوْخ آجييدى
مظلوملارين Øقّى اوْسته اَسَردى
ظالم لرى قيليش تكين كَسَردى
(٥٥)
مير مصطÙا دايى ØŒ اوجابوْى بابا
هيكللى ،ساققاللى ، توْلستوْى بابا
ائيلردى ياس مجلسينى توْى بابا
خشگنابين آبروسى ، اَردَمى
مسجدلرين ، مجلسلرين گؤركَمى
(٥٦)
مجدالسّادات گوْلردى باغلاركيمى
گوْروْلدردى بولوتلى داغلاركيمى
سؤز آغزيندا اريردى ياغلاركيمى
آلنى آچيق ، ياخشى درين قاناردى
ياشيل گؤزلر چيراغ تكين ياناردى
(٥٧)
منيم آتام سÙره لى بير كيشييدى
ائل اليندن توتماق اوْنون ايشييدى
گؤزللرين آخره قالميشييدى
اوْننان سوْرا دؤنرگه لر دؤنوْبلر
Ù…Øبّتين چيراخلارى سؤنوْبلر
(٥٨)
ميرصالØين دلى سوْلوق ائتمه سى
مير عزيزين شيرين شاخسÙÙ‰ گئتمه سى
ميرممّدين قورولماسى ، بيتمه سى
ايندى دئسك ØŒ اØوالاتدى ØŒ ناغيلدى
گئچدى ، گئتدى ، ايتدى ، باتدى ، داغيلدى
(٥٩)
مير عبدوْلوْن آيناداقاش ياخماسى
جؤجيلريندن قاشينين آخماسى
بوْيلانماسى ، دام-دوواردان باخماسى
شاه عبّاسين دوْربوْنى ، يادش بخير !
خشگنابين خوْش گوْنى ، يادش بخير !
(Ù¦Ù )
ستاره عمّه نزيك لرى ياپاردى
ميرقادر ده ، هر دم بيرين قاپاردى
قاپيپ ، يئيوْب ، دايچاتكين چاپاردى
گوْلمه ليدى اوْنون نزيك قاپپاسى
عمّه مينده ارسينينين شاپپاسى
(٦١)
Øيدربابا ØŒ آمير Øيدر نئينيوْر ØŸ
يقين گنه سماوارى قئينيوْر
داى قوْجاليب ، آلت انگينن چئينيوْر
قولاخ باتيب ، گؤزى گيريب قاشينا
يازيق عمّه ، هاوا گليب باشينا
(٦٢)
خانم عمّه ميرعبدوْلوْن سؤزوْنى
ائشيدنده ، ايه ر آغز-گؤزوْنى
مَلْكامÙدا وئرر اوْنون اؤزوْنى
دعوالارين شوخلوغيلان قاتاللار
اتى يئيوْب ، باشى آتيب ، ياتاللار
(٦٣)
Ùضّه خانم خشگنابين گوْلييدى
آميريØيا عمقزينون قولييدى
رÙخساره آرتيستيدى ØŒ سؤگوْلييدى
سيّد Øسين ØŒ مير صالØÙ‰ يانسيلار
آميرجعÙر غيرتلى دير ØŒ قان سالار
(٦٤)
سØر تئزدن ناخيرچيلار گَلَردى
قوْيون-قوزى دام باجادا مَلَردى
عمّه جانيم كؤرپه لرين بَلَردى
تنديرلرين قوْزاناردى توْسيسى
چؤركلرين گؤزل اييى ، ايسيسى
(٦٥)
گؤيرچينلر دسته قالخيب ، اوچاللار
گوْن ساچاندا ، قيزيل پرده آچاللار
قيزيل پرده آچيب ، ييغيب ، قاچاللار
گوْن اوجاليب ، آرتارداغين جلالى
طبيعتين جوانلانار جمالى
(٦٦)
Øيدربابا ØŒ قارلى داغلار آشاندا
گئجه كروان يوْلون آزيب ، چاشاندا
من هارداسام ، تهراندا يا كاشاندا
اوزاقلاردان گؤزوم سئچر اوْنلارى
خيال گليب ، آشيب ، گئچر اوْنلارى
(٦٧)
بير چيخئيديم دام قيه نين داشينا
بير باخئيديم گئچميشينه ، ياشينا
بير گورئيديم نه لر گلميش باشينا
منده اْونون قارلاريلان آغلارديم
قيش دوْندوران اوْركلرى داغلارديم
(٦٨)
Øيدربابا ØŒ گوْل غنچه سى خنداندى
آمما Øئي٠، اوْرك غذاسى قاندى
زندگانليق بير قارانليق زينداندى
بو زيندانين دربچه سين آچان يوْخ
بو دارليقدان بيرقورتولوب ، قاچان يوْخ
(٦٩)
Øيدربابا گؤيلر بوْتوْن دوماندى
گونلريميز بير-بيريندن ياماندى
بير-بيروْزدن آيريلمايون ، آماندى
ياخشيليغى اليميزدن آليبلار
ياخشى بيزى يامان گوْنه ساليبلار
(Ù§Ù )
بير سوْروشون بو قارقينميش Ùلكدن
نه ايستيوْر بو قوردوغى كلكدن ؟
دينه گئچيرت اولدوزلارى الكدن
قوْى تؤكوْلسوْن ، بو يئر اوْزى داغيلسين
بو شيطانليق قورقوسى بير ييغيلسين
(٧١)
بير اوچئيديم بو چيرپينان يئلينن
باغلاشئيديم داغدان آشان سئلينن
آغلاشئيديم اوزاق دوْشَن ائلينن
بير گؤرئيديم آيريليغى كيم سالدى
اؤلكه ميزده كيم قيريلدى ، كيم قالدى
(٧٢)
من سنون تك داغا سالديم Ù†ÙŽÙَسى
سنده قئيتر ، گوْيلره سال بوسَسى
بايقوشوندا دار اوْلماسين Ù‚Ùسى
بوردا بير شئر داردا قاليب ، باغيرير
مروّت سيز انسانلارى چاغيرير
(٧٣)
Øيدربابا ØŒ غيرت قانون قايناركن
قره قوشلار سنَّن قوْپوپ ، قالخاركن
اوْ سيلديريم داشلارينان اوْيناركن
قوْزان ، منيم همّتيمى اوْردا گؤر
اوردان اَييل ، قامتيمى داردا گؤر
(٧٤)
Øيدربابا . گئجه دورنا گئچنده
كوْراوْغلونون گؤزى قارا سئچنده
قير آتينى مينيب ، كسيب ، بيچنده
منده بوردان تئز مطلبه چاتمارام
ايوز گليب ، چاتميونجان ياتمارام
(٧٥)
Øيدربابا ØŒ مرد اوْغوللار دوْغگينان
نامردلرين بورونلارين اوْغگينان
گديكلرده قوردلارى توت ، بوْغگينان
قوْى قوزولار آيين-شايين اوْتلاسين
قوْيونلارون قويروقلارين قاتلاسين
(٧٦)
Øيدربابا ØŒ سنوْن گؤيلوْن شاد اوْلسون
دوْنيا واركن ، آغزون دوْلى داد اوْلسون
سنَّن گئچن تانيش اوْلسون ، ياد اوْلسون
دينه منيم شاعر اوْغلوم شهريار
بير عمر دوْر غم اوْستوْنه غم قالار
Øیدر بابا با صدای شهریار
سلام بر Øيدر بابا - Ùارسی
Ù¡
Øيدربابا Ú†Ùˆ ابر شَخَد ،‌ غÙرّد آسمان
سيلابهاى تÙند Ùˆ خروشان شود روان
ص٠بسته دختران به تماشايش آن زمان
بر شوكت و تبار تو بادا سلام من
گاهى رَوَد مگر به زبان تو نام من
(Ù¢)
Øيدربابا Ú†Ùˆ كبك٠تو پَرّد ز روى خاك
خرگوش٠زير بوته Ú¯Ùريزد هراسناك
باغت به Ú¯ÙÙ„ نشسته Ùˆ Ú¯ÙÙ„ كرده جامه چاك
ممكن اگر شود ز من٠خسته ياد كن
دلهاى غم گرÙته ØŒ بدان ياد شاد كن
(Ù£)
چون چارتاق را ÙÙكنَد باد نوبهار
نوروزگÙلى Ùˆ قارچيچگى گردد آشكار
بÙشارد ابر پيرهن خود به مَرغزار
از ما هر آنكه ياد كند بى گزند باد
گو :‌ درد ما چو كوه بزرگ و بلند باد
(Ù¤)
Øيدربابا Ú†Ùˆ داغ كند پشتت Ø¢Ùتاب
رخسار تو بخندد و جوشد ز چشمه آب
يك دسته Ú¯ÙÙ„ ببند براى من٠خراب
بسپار باد را كه بيارد به كوى من
باشد كه بخت روى نمايد به سوى من
(Ù¥)
Øيدربابا ،‌ هميشه سر تو بلند باد
از باغ Ùˆ چشمه دامن تو Ùرّه مند باد
از بعد٠ما وجود تو دور از گزند باد
دنيا همه قضا و قدر ، مرگ ومير شد
اين زال كى ز ÙƒÙشتن٠Ùرزند سير شد ØŸ
(Ù¦)
Øيدربابا ØŒ ‌ز راه تو كج گشت راه من
عمرم گذشت و ماند به سويت نگاه من
ديگر خبر نشد كه چه شد زادگاه من
هيچم نظر بر اين ره٠پر پرپيچ و خم نبود
هيچم خبر زمرگ و ز هجران و غم نبود
(Ù§)
بر Øقّ٠مردم است جوانمرد را نظر
جاى Ùسوس نيست كه عمر است در گذر
نامردْ مرد ،‌ عمر به سر مى برد مگر !
در مهر Ùˆ در ÙˆÙا ،‌ به خدا ØŒ جاودانه ايم
ما را Øلال كن ØŒ كه غريب آشيانه ايم
(Ù¨)
ميراَژدَر آن زمان كه زند بانگ٠دلنشين
شور اÙكند به دهكده ØŒ هنگامه در زمين
از بهر ساز٠رستم٠عاشق بيا ببين
بى اختيار سوى نواها دويدنم
چون مرغ پرگشاده بدانجا رسيدنم
(Ù©)
در سرزمين٠شنگل آوا ، سيب٠عاشقان
رÙتن بدان بهشت Ùˆ شدن ميهمان٠آن
با سنگ ØŒ سيب Ùˆ بÙهْ زدن Ùˆ ØŒ خوردن آنچنان !
در خاطرم چو خواب خوشى ماندگار شد
روØÙ… هميشه بارور از آن ديار شد
(Ù¡Ù )
Øيدربابا ØŒ Ù‚Ùورى گؤل Ùˆ پرواز٠غازها
در سينه ات به گردنه ها سوز٠سازها
پاييز٠تو ، بهار٠تو ، در دشت٠نازها
چون پرده اى به چشم٠دلم نقش بسته است
وين شهريار٠تÙست كه تنها نشسته است
(١١)
Øيدربابا ØŒ زجادّة شهر قراچمن
چاووش بانگ مى زند آيند مرد و زن
ريزد ز زائران٠Øَرَم درد جان وتن
بر چشم٠اين گداصÙتان٠دروغگو
Ù†Ùرين بر اين تمدّن٠بى چشم Ùˆ آبرو
(١٢)
شيطان زده است است گول Ùˆ ز٠دÙÙ‡ دور گشته ايم
كنده است مهر را ز دل و كور گشته ايم
زين سرنوشت٠تيره چه بى نور گشته ايم
اين خلق را به جان هم انداخته است ديو
خود ØµÙ„Ø Ø±Ø§ نشسته به خون ساخته است ديو
(١٣)
هركس نظر به اشك كند شَر نمى كند
انسان هوس به بستن خنجر نمى كند
بس كوردل كه Øر٠تو باور نمى كند
Ùردا يقين بهشت ØŒ ‌جهنّم شود به ما
ذيØجّه ناگزير ،‌ Ù…Øرّم شود به ما
(١٤)
هنگام٠برگ ريز٠خزان باد مى وزيد
از سوى كوه بر سر٠دÙÙ‡ ابر مى خزيد
با صوت خوش چو شيخ مناجات مى كشيد
دلها به لرزه از اثر آن صلاى ØÙ‚
خم مى شدند جمله درختان براى ØÙ‚
(١٥)
داشلى بÙولاخ مباد Ù¾Ùر از سنگ Ùˆ خاك Ùˆ خَس
پژمرده هم مباد Ú¯Ù„ وغنچه يك Ù†ÙŽÙس
از چشمه سار٠او نرود تشنه هيچ كس
اى چشمه ØŒ خوش به Øال تو كانجا روان شدى
چشمى Ø®Ùمار بر اÙق٠آسمان شدى
(١٦)
Øيدربابا ،‌ ز صخره Ùˆ سنگت به كوهسار
كبكت به نغمه ، وز پي٠او جوجه رهسپار
از برّة سÙيد Ùˆ سيه ØŒ گله بى شمار
اى كاش گام مى زدم آن كوه و درّه را
مى خواندم آن ترانة « چوپان و برّه » را
(١٧)
در پهندشت٠سÙولى ÙŠÙئر ØŒ آن رشك Ø¢Ùتاب
جوشنده چشمه ها ز چمنها ،‌ به پيچ و تاب
بولاغ اوْتى شناور٠سرسبز روى آب
زيبا پرندگان چون از آن دشت بگذرند
خلوت كنند و آب بنوشند و بر پرند
(١٨)
وقت٠درو ،‌ به سنبله چين داسها نگر
گويى به زل٠شانه زند شانه ها مگر
در كشتزار از پى٠مرغان ،‌ شكارگر
دوغ است و نان خشك ، غذاى دروگران
خوابى سبك ، دوباره همان كار٠بى كران
(١٩)
Øيدربابا ،‌ Ú†Ùˆ غرصة خورشيد شد نهان
خوردند شام خود كه بخوابند كودكان
وز پشت٠ابر غمزه كند ماه آسمان
از غصّه هاى بى Øد٠ما قصّه ساز كن
چشمان Ø®Ùته را تو بدان غصّه باز كن
(Ù¢Ù )
قارى ننه چو قصّة شب ساز ميكند
كولاك ضربه اى زده ، در باز مى كند
با گرگ ØŒ Ø´ÙŽÙ†Ú¯Ùلى سخن آغاز مى كند
اى كاش بازگشته به دامان كودكى
يك Ú¯Ù„ شكÙتمى به گلستان كودكى
(٢١)
آن لقمه هاى نوش٠عسل پيش٠عمّه جان
خوردن همان و جامه به تن كردنم همان
در باغ رÙته شعر٠مَتل خواندن آنچنان !
آن روزهاى ناز٠خودم را كشيدنم !
چو بى سوار گشته به هر سو دويدنم !
(٢٢)
هَچى خاله به رود كنار است جامه شوى
مَمّد صادق به كاهگل٠بام ، كرده روى
ما هم دوان ز بام و ز٠ديوار ، كو به كوى
بازى كنان ز كوچه سرازير مى شديم
ما بى غمان ز كوچه مگر سير مى شديم !
(٢٣)
آن شيخ Ùˆ آن اذان Ùˆ مناجات Ú¯Ùتنش
مشدى رØيم Ùˆ دست يه لبّاده بردنش
Øاجى على Ùˆ ديزى Ùˆ آن سير خوردنش
بوديم بر عروسى وخيرات جمله شاد
ما را چه غم ز شادى و غم ! هر چه باد باد !
(٢٤)
اسب٠مَلÙÙƒ نياز Ùˆ وَرَنديل در شكار
كج تازيانه مى زد و مى تاخت آن سوار
ديدى گرÙته گردنه ها را عÙقاب وار
وه ،‌ دختران چه منظره ها ساز كرده اند !
بر كوره راه پنجره ها باز كرده اند !
(٢٥)
Øيدربابا‌ ØŒ به جشن عروسى در آن ديار
زنها Øنا - Ùتيله Ùروشند بار بار
داماد سيب سرخ زند پيش پاى٠يار
مانده به راه٠دختركان٠تو چشم٠من
در ساز٠عاشقان٠تو دارم بسى سخن
(٢٦)
از عطر پونه ها به لب٠چشمه سارها
از هندوانه ، خربزه ، در كشتزارها
از سقّز و نبات و از اين گونه بارها
مانده است طعم در دهنم با چنان اثر
كز روزهاى گمشده ام مى دهد خبر
(٢٧)
نوروز بود Ùˆ Ù…Ùرغ شباويز در سÙرود
جوراب٠يار باÙته در دست٠يار بود
آويخته ز روزنه ها شالها Ùرود
اين رسم شال Ùˆ روزنه خود رسم Ù…Øشرى است !
عيدى به شال٠نامزدان چيز ديگرى است !
(٢٨)
با گريه خواستم كه همان شب روم به بام
شالى گرÙته بستم Ùˆ رÙتم به وقت٠شام
آويخته ز روزنة خانة غÙلام
جوراب بست و ديدمش آن شب ز روزنه
بگريست خاله Ùاطمه با ياد خانْ ننه
(٢٩)
در باغهاى ميرزامØمد ز شاخسار
آلوچه هاى سبز وتÙرش ØŒ همچو گوشوار
وان چيدنى به تاقچه ها اندر آن ديار
ص٠بسته اند Ùˆ بر رÙ٠چشمم نشسته اند
صÙها به خط خاطره ام خيمه بسته اند
(Ù£Ù )
نوروز را سرشتن٠گÙلهاي٠چون طلا
با نقش آن طلا در و ديوار در جلا
هر چيدنى به تاقچه ها دور از او بلا
رنگ Øنا Ùˆ ÙَنْدÙقة دست دختران
دلها ربوده از همه كس ، خاصّه مادران
(٣١)
با پيك بادكوبه رسد نامه و خبر
زايند گاوها و پر از شير ، بام و در
آجيل٠چارشنبه ز هر گونه خشك و تر
آتش كنند روشن Ùˆ من Ø´Ø±Ø Ø¯Ø§Ø³ØªØ§Ù†
خود با زبان تركى٠شيرين كنم بيان :
قيزلار دييه ر :‌ « آتيل ماتيل چرشنبه
آينا تكين بختيم آچيل چرشنبه »
(٣٢)
با تخم مرغ هاى Ú¯Ùلى رنگ٠پÙرنگار
با كودكان دهكده مى باختم Ù‚Ùمار
ما در Ù‚Ùمار Ùˆ مادر٠ما هم در انتظار
من داشتم بسى گل وقاپ٠قمارها
از دوستان على و رضا يادگارها
(٣٣)
نوروزعلى Ùˆ كوÙتن٠خرمن٠جÙÙˆÙŽØ´
پوشال جمع كردنش Ùˆ رÙÙتن از Ù†ÙÙˆÙŽØ´
از دوردستها سگ چوپان و عوعوَش
ديدى كه ايستاده الاغ از صداى سگ
با گوش٠تيز كرده براى بلاي٠سگ
(٣٤)
وقت٠غروب و آمدن٠گلّة دَواب
در بند٠ماست ÙƒÙرّة خرها به پيچ Ùˆ تاب
گلّه رسيده در ده Ùˆ رÙته است Ø¢Ùتاب
بر پشت٠كرّه ØŒ كرّه سواران٠دÙÙ‡ نگر
جز گريه چيست Øاصل اين كار ØŸ بÙهْ نگر
(٣٥)
شبها خروشد آب بهاران به رودبار
در سيل سنگ غÙرّد Ùˆ غلتد ز كوهسار
چشمان٠گرگ برق زند در شبان٠تار
سگها شنيده بوي٠وى و زوزه مى كشند
گرگان گريخته ، به زمين پوزه مى كشند
(٣٦)
بر اهل ده شبان٠زمستان بهانه اى است
وان كلبة طويله خودش گرمخانه اى است
در رقص٠شعله ØŒ گرم شدن خود Ùسانه اى است
سÙنجد ميان شبچره با مغز گردكان
صØبت Ú†Ùˆ گرم شد برود تا به آسمان
(٣٧)
آمد ز بادكوبه پسرخاله ام Ø´Ùجا
با قامتى كشيده Ùˆ با صØبتى رسا
در بام شد سماور سوقاتيش به پا
از بخت٠بد عروسى او شد عزاى او
آيينه ماند و نامزد و هاى هاي٠او
(٣٨)
چشمان٠ننه قيز به Ù…ÙŽØ«ÙŽÙ„ آهوى Ø®Ùتَن
رخشنده را سخن چو شكر بود در دهن
تركى سروده ام كه بدانند ايل٠من
اين عمر رÙتنى است ولى نام ماندگار
تنها ز نيك و بد مزه در كام ماندگار
(٣٩)
پيش از بهار تا به زمين تابد Ø¢Ùتاب
با كودكان گلولة برÙÙ‰ است در Øساب
پاروگران به سÙرسÙرة كوه در شتاب
گويى كه روØÙ… آمده آنجا ز راه دور
چون كبك ،‌ برÙگير شده مانده در Øضور
(Ù¤Ù )
رنگين كمان ،‌ كلاÙ٠رَسَنهاى پيرزن
خورشيد ، روى ابر دهد تاب آن رسَن
دندان گرگ پير Ú†Ùˆ اÙتاده از دهن
از كوره راه گله سرازير مى شود
لبريز ديگ و باديه از شير مى شود
(٤١)
دندان٠خشم عمّه خديجه به هم Ùشرد
ÙƒÙز كرد Ù…Ùلاباقر Ùˆ در جاى خود ÙÙسرد
روشن تنور Ùˆ ،‌ دود جهان را به كام بÙرد
قورى به روى سيخ تنور آمده به جوش
در توى ساج ، گندم بوداده در خروش
(٤٢)
جاليز را به هم زده در خانه برده ايم
در خانه ها به تخته - طبقها سپرده ايم
از ميوه هاى پخته و ناپخته خورده ايم
تخم كدوى تنبل Ùˆ Øلوايى Ùˆ لبو
خوردن چنانكه پاره شود Ø®Ùمره Ùˆ سبو
(٤٣)
از ورزغان رسيده گلابى Ùروش٠ده
از بهر اوست اين همه جوش و خروش٠ده
دنياى ديگرى است خريد Ùˆ Ùروش ده
ما هم شنيده سوى سبدها دويده ايم
گندم بداده ايم و گلابى خريده ايم
(٤٤)
مهتاب بود و با تقى آن شب كنار رود
من Ù…ØÙˆ ماه Ùˆ ماه در آن آب غرق بود
زان سوى رود ، نور درخشيد و هر دو زود
Ú¯Ùتيم آى گرگ ! Ùˆ دويديم سوى ده
چون مرغ ترس خورده پريديم توى ده
(٤٥)
Øيدربابا ØŒ درخت تو شد سبز Ùˆ سربلند
ليك آن همه جوان٠تو شد پير و دردمند
گشتند برّه هاى Ùربه تو لاغر Ùˆ نژند
خورشيد رÙت Ùˆ سايه بگسترد در جهان
چشمان٠گرگها بدرخشيد آن زمان
(٤٦)
گويند روشن است چراغ خداى ده
داير شده است چشمة مسجد براى ده
راØت شده است كودك Ùˆ اهل٠سراى ده
منصور خان هميشه توانمند و شاد باد !
در سايه عنايت ØÙ‚ زنده ياد باد !
(٤٧)
Øيدربابا ØŒ بگوى كه ملاى ده كجاست ØŸ
آن مكتب مقدّس٠بر پاي٠ده كجاست ؟
آن رÙتنش به خرمن Ùˆ غوغاى ده كجاست ØŸ
از من به آن آخوند گرامى سلام باد !
عرض ارادت و ادبم در كلام باد !
(٤٨)
تبريز بوده عمّه و سرگرم كار خويش
ما بى خبر ز عمّه و ايل و تبار خويش
برخيز شهريار و برو در ديار خويش
بابا بمرد و خانة ما هم خراب شد
هر گوسÙند٠گم شده ØŒ شيرش برآب شد
(٤٩)
دنيا همه دروغ Ùˆ Ùسون Ùˆ Ùسانه شد
كشتيّ عمر Ù†ÙˆØ Ùˆ سليمان روانه شد
ناكام ماند هر كه در اين آشيانه شد
بر هر كه هر چه داده از او ستانده است
نامى تهى براى Ùلاطون بمانده است
(Ù¥Ù )
Øيدربابا ØŒ گروه رÙيقان Ùˆ دوستان
برگشته يك يك از من Ùˆ رÙتند بى نشان
Ù…Ùرد آن چراغ Ùˆ چشمه بخشكيد همچنان
خورشيد رÙت روى جهان را گرÙت غم
دنيا مرا خرابة شام است دم به دم
(٥١)
Ù‚Ùپچاق رÙتم آن شب من با پسر عمو
اسبان به رقص و ماه درآمد ز روبرو
خوش بود ماهتاب در آن گشت٠كو به كو
اسب كبود٠مش ممى خان رقص جنگ كرد
غوغا به كوه Ùˆ درّه صداى تÙÙ†Ú¯ كرد
(٥٢)
در درّة قَره كوْل و در راه خشگناب
در صخره ها و كبك گداران و بند٠آب
كبكان٠خالدار زرى كرده جاى خواب
زانجا چو بگذريد زمينهاى خاك ماست
اين قصّه ها براى همان خاك٠پاك ماست
(٥٣)
امروز خشگناب چرا شد چنين خراب ؟
با من بگو : كه مانده ز سادات خشگناب ؟
اَمير غÙار كو ؟‌ كجا هست آن جناب ØŸ
آن بركه باز پر شده از آب٠چشمه سار ؟
يا خشك گشته چشمه و پژمرده كشتزار ؟
(٥٤)
آميرغÙار سرور٠سادات دهر بود
در عرصه شكار شهان نيك بهر بود
با مَرد شَهد بود و به نامرد زهر بود
لرزان براى Øقّ٠ستمديدگان Ú†Ùˆ بيد
چون تيغ بود و دست ستمكار مى بريد
(٥٥)
مير مصطÙÙ‰ Ùˆ قامت Ùˆ قدّ كشيده اش
آن ريش و هيكل چو تولستوى رسيده اش
شكّر زلب بريزد و شادى ز ديده اش
او آبرو عزّت آن خشگناب بود
در مسجد Ùˆ مجالس ما Ø¢Ùتاب بود
(٥٦)
مجدالسّادات خندة خوش مى زند چو باغ
چون ابر كوهسار بغÙرّد به باغ Ùˆ راغ
ØرÙØ´ زلال Ùˆ روشن چون روغن چراغ
با جَبهت٠گشاده ، خردمند ديه بود
چشمان سبز او به زمرّد شبيه بود
(٥٧)
آن سÙره هاى باز پدر ياد كردنى است
آن ياريش به ايل من انشا كردنى است
روØØ´ به ياد نيكى او شاد كردنى است
وارونه گشت بعد٠پدر كار روزگار
خاموش شد چراغ Ù…Øبت در اين ديار
(٥٨)
بشنو ز Ù…ÙŠØ±ØµØ§Ù„Ø Ùˆ ديوانه بازيش
سيد عزيز Ùˆ شاخسى Ùˆ سرÙرازيش
ميرممّد Ùˆ نشستن Ùˆ آن صØنه سازيش
امروز Ú¯Ùتنم همه اÙسانه است Ùˆ لاÙ
بگذشت Ùˆ رÙت Ùˆ Ú¯Ù… شد Ùˆ نابود ØŒ بى گزاÙ
(٥٩)
بشنو ز مير عبدل و آن وسمه بستنش
تا ÙƒÙنج لب سياهى وسمه گسستنش
از بام و در نگاهش و رعنا نشستنش
شاه عبّاسين دوْربوْنى ، يادش بخير !
خشگنابين خوْش گوْنى ، يادش بخير !
(Ù¦Ù )
عمّه ستاره نازك را بسته در تنور
هر دم رÙبوده قادر از آنها يكى به روز
چون ÙƒÙرّه اسب تاخته Ùˆ خورده دور دور
آن صØنة ربودن٠نان خنده دار بود
سيخ تنور عمّه عجب ناگوار بود !
(٦١)
گويند مير Øيدرت اكنون شده است پير
برپاست آن سماور جوشان٠دلپذير
شد اسبْ پير و ، مى جَوَد از آروار٠زير
ابرو Ùتاده ÙƒÙنج لب Ùˆ گشته گوش كر
بيچاره عمّه هوش ندارد به سر دگر
(٦٢)
مير عبدل آن زمان كه دهن باز مى كند
عمّه خانم دهن كجى آغاز مى كند
با جان ستان گرÙتن٠جان ساز مى كند
تا وقت شام و خواب٠شبانگاه مى رسد
شوخى Ùˆ ØµÙ„Ø Ùˆ دوستى از راه مى رسد
(٦٣)
Ùضّه خانم Ú¯Ùزيدة گلهاى خشگناب
ÙŠØيى ØŒ غلام٠دختر عمو بود در Øساب
رÙخساره نيز بود هنرمند Ùˆ كامياب
سيد Øسين ز ØµØ§Ù„Ø ØªÙ‚Ù„ÙŠØ¯ مى كند
با غيرت است جعÙر Ùˆ تهديد مى كند
(٦٤)
از بانگ گوسÙند Ùˆ بز Ùˆ برّه Ùˆ سگان
غوغا به پاست صبØدمان ØŒ آمده شبان
در بند٠شير خوارة خود هست عمّه جان
بيرون زند ز روزنه دود تَنورها
از نان٠گرم و تازه دَمَد خوش بَخورها
(٦٥)
پرواز دسته دستة زيبا كبوتران
گويى گشاده پردة زرّين در آسمان
در نور ، باز و بسته شود پرده هر زمان
در اوج Ø¢Ùتاب نگر بر جلال كوه
زيبا شود جمال طبيعت در آن شكوه
(٦٦)
گر كاروان گذر كند از برÙ٠پشت كوه
شب راه گم كند به سرازيرى ، ‌آن گروه
باشم به هر كجاى ØŒ ز ايران٠پÙرشÙكوه
چشمم بيابد اينكه كجا هست كاروان
آيد خيال و سبقت گيرد در آن ميان
(٦٧)
اى كاش پشت٠دامْ قَيَه ، از صخره هاى تو
مى آمدم كه پرسم از او ماجراى تو
بينم Ú†Ù‡ رÙته است Ùˆ Ú†Ù‡ مانده براى تو
روزى Ú†Ùˆ برÙهاى تو با گريه سر كنم
دلهاى سرد٠يخ زده را داغتر كنم
(٦٨)
خندان شده است غنچة گل از براى دل
ليكن چه سود زان همه ،‌ خون شد غذاى دل
زندان٠زندگى شده ماتم سراى دل
كس نيست تا دريچة اين قلعه وا كند
زين تنگنا گريزد و خود را رها كند
(٦٩)
Øيدربابا ØŒ تمام جهان غم گرÙته است
وين روزگار٠ما همه ماتم گرÙته است
اى بد كسى كه كه دست كسان كم گرÙته است
نيكى برÙت Ùˆ در وطن٠غير لانه كرد
بد در رسيد و در دل ما آشيانه كرد
(Ù§Ù )
آخر Ú†Ù‡ شد بهانة Ù†Ùرين شده Ùلك ØŸ
زين گردش زمانه و اين دوز و اين كلك ؟
گو اين ستاره ها گذرد جمله زين اَلَك
بگذار تا بريزد و داغان شود زمين
در پشت او نگيرد شيطان دگر كمين
(٧١)
اى كاش مى پريدم با باد در شتاب
اى كاش مى دويدم همراه سيل و آب
با ايل خود گريسته در آن ده خراب
مى ديدم از تبار من آنجا كه مانده است ؟
وين آيه Ùراق در آنجا كه خوانده است ØŸ
(٧٢)
من هم به چون تو كوه بر اÙكنده ام Ù†ÙŽÙَس
Ùرياد من ببر به Ùلك ØŒ داد٠من برس
بر جÙغد هم مباد چنين تنگ اين Ù‚Ùس
در دام مانده شيرى Ùˆ Ùرياد مى كند
دادى طَلب ز مردم٠بيداد مى كند
(٧٣)
تا خون غيرت تو بجوشد ز كوهسار
تا پَر گرÙته باز Ùˆ عقابت در آن كنار
با تخته سنگهايت به رقصند و در شكار
برخيز و نقش همّت من در سما نگر
برگَرد و قامتم به سر٠دارها نگر
(٧٤)
دÙرنا ز آسمان گذرد وقت شامگاه
كوْراوْغلى در سياهى شب مى كند نگاه
قيرآت٠او به زين شده و چشم او به راه
من غرق آرزويم و آبم نمى برد
ايوَز تا نيايد خوابم نمى برد
(٧٥)
مردان٠مرد زايد از چون تو كوه٠نور
نامرد را بگير و بكن زير خاك٠گور
چشمان٠گرگ٠گردنه را كور كن به زور
بگذار برّه هاى تو آسوده تر چرند
وان گلّه هاى Ùربه تو دÙنبه پرورند
(٧٦)
Øيدربابا ØŒ دل٠تو Ú†Ùˆ باغ٠تو شاد باد !
شَهد و شكر به كام تو ، عمرت زياد باد !
وين قصّه از Øديث من Ùˆ تو به ياد باد !
گو شاعر٠سخنور٠من ، شهريار٠من
عمرى است مانده در غم و دور از ديار٠من
Øیدر بابا سلام - ترکی
Ù¡
Øيدربابا ØŒ ايلديريملار شاخاندا
سئللر ، سولار ، شاققيلدييوب آخاندا
قيزلار اوْنا ص٠باغلييوب باخاندا
سلام اولسون شوْكتوْزه ، ائلوْزه !
منيم دا بير آديم گلسين ديلوْزه
(Ù¢)
Øيدربابا ØŒ كهليك لروْن اوچاندا
كوْل ديبينَّن دوْشان قالخوب ، قاچاندا
باخچالارون چيچكلنوْب ، آچاندا
بيزدن ده بير موْمكوْن اوْلسا ياد ائله
آچيلميان اوْركلرى شاد ائله
(Ù£)
بايرام يئلى چارداخلارى ييخاندا
نوْروز گوْلى ، قارچيچكى ، چيخاندا
آغ بولوتلار كؤينكلرين سيخاندا
بيزدن ده بير ياد ائلييه ن ساغ اوْلسون
دردلريميز قوْى ديّكلسين ، داغ اوْلسون
(Ù¤)
Øيدربابا ØŒ گوْن دالووى داغلاسين !
اوْزوْن گوْلسوْن ، بولاخلارون آغلاسين !
اوشاخلارون بير دسته گوْل باغلاسين !
يئل گلنده ، وئر گتيرسين بويانا
بلكه منيم ياتميش بختيم اوْيانا
(Ù¥)
Øيدربابا ،‌ سنوْن اوْزوْن آغ اوْلسون !
دؤرت بير يانون بولاغ اوْلسون باغ اوْلسون !
بيزدن سوْرا سنوْن باشون ساغ اوْلسون !
دوْنيا قضوْ-قدر ، اؤلوْم-ايتيمدى
دوْنيا بوْيى اوْغولسوزدى ، يئتيمدى
(Ù¦)
Øيدربابا ØŒ يوْلوم سنَّن كج اوْلدى
عؤمروْم كئچدى ، گلممه ديم ، گئج اوْلدى
هئچ بيلمه ديم گؤزللروْن نئج اوْلدى
بيلمزيديم دؤنگه لر وار ،‌ دؤنوْم وار
ايتگين ليك وار ، آيريليق وار ، اوْلوْم وار
(Ù§)
Øيدربابا ØŒ ايگيت اَمَك ايتيرمز
عؤموْر كئچر ØŒ اÙسوس بَرَه بيتيرمز
نامرد اوْلان عؤمرى باشا يئتيرمز
بيزد ، واللاه ، اونوتماريق سيزلرى
گؤرنمسك Øلال ائدوْن بيزلرى
(Ù¨)
Øيدربابا ØŒ ميراژدر سَسلننده
كَند ايچينه سسدن - كوْيدن دوْشنده
عاشيق رستم سازين ديللنديرنده
يادوندادى نه هؤلَسَك قاچارديم
قوشلار تكين قاناد آچيب اوچارديم
(Ù©)
شنگيل آوا يوردى ، عاشيق آلماسى
گاهدان گئدوب ، اوْردا قوْناق قالماسى
داش آتماسى ، آلما ،‌ هيوا سالماسى
قاليب شيرين يوخى كيمين ياديمدا
اثر قويوب روØومدا ØŒ هر زاديمدا
(Ù¡Ù )
Øيدربابا ØŒ قورى گؤلوْن قازلارى
گديكلرين سازاخ چالان سازلارى
كَت كؤشنين پاييزلارى ، يازلارى
بير سينما پرده سى دير گؤزوْمده
تك اوْتوروب ، سئير ائده رم اؤزوْمده
(١١)
Øيدربابا ،‌ قره چمن جاداسى
چْووشلارين گَلَر سسى ، صداسى
كربليا گئدنلرين قاداسى
دوْشسون بو آج يوْلسوزلارين گؤزوْنه
تمدّونون اويدوخ يالان سؤزوْنه
(١٢)
Øيدربابا ØŒ شيطان بيزى آزديريب
Ù…Øبتى اوْركلردن قازديريب
قره گوْنوْن سرنوشتين يازديريب
ساليب خلقى بير-بيرينن جانينا
باريشيغى بلشديريب قانينا
(١٣)
گؤز ياشينا باخان اوْلسا ، قان آخماز
انسان اوْلان بئلينه تاخماز
آمما Øئيي٠كوْر توتدوغون بوراخماز
بهشتيميز جهنّم اوْلماقدادير !
ذى Øجّه ميز Ù…Øرّم اوْلماقدادير !
(١٤)
خزان يئلى يارپاخلارى تؤكنده
بولوت داغدان يئنيب ، كنده چؤكنده
شيخ الاسلام گؤزل سسين چكنده
نيسگيللى سؤز اوْركلره دَيَردى
آغاشلار دا آللاها باش اَيَردى
(١٥)
داشلى بولاخ داش-قومونان دوْلماسين !
باخچالارى سارالماسين ، سوْلماسين !
اوْردان كئچن آتلى سوسوز اولماسين !
دينه : بولاخ ، خيرون اوْلسون آخارسان
اÙقلره Ø®Ùمار-Ø®Ùمار باخارسان
(١٦)
Øيدر بابا ØŒ داغين ØŒ داشين ØŒ سره سى
كهليك اوْخور ØŒ داليسيندا Ùره سى
قوزولارين آغى ، بوْزى ، قره سى
بير گئديديم داغ-دره لر اوزونى
اوْخويئديم‌ : « چوْبان ، قيتر قوزونى »
(١٧)
Øيدر بابا ØŒ سولى يئرين دوْزوْنده
بولاخ قئنير چاى چمنين گؤزونده
بولاغ اوْتى اوْزَر سويون اوْزوْنده
گؤزل قوشلار اوْردان گليب ، گئچللر
خلوتليوْب ، بولاخدان سو ايچللر
(١٨)
بىچين اوْستى ، سونبول بيچن اوْراخلار
ايله بيل كى ØŒ زوْلÙÙ‰ دارار داراخلار
شكارچيلار بيلديرچينى سوْراخلار
بيچين چيلر آيرانلارين ايچللر
بيرهوشلانيب ، سوْننان دوروب ، بيچللر
(١٩)
Øيدربابا ØŒ كندين گوْنى باتاندا
اوشاقلارون شامين ئييوب ، ياتاندا
آى بولوتدان چيخوب ، قاش-گؤز آتاندا
بيزدن ده بير سن اوْنلارا قصّه ده
قصّه ميزده چوخلى غم و غصّه ده
(Ù¢Ù )
قارى ننه گئجه ناغيل دييَنده
كوْلك قالخيب ، قاپ-باجانى دؤيَنده
قورد گئچينين شنگوْلوْسون يينده
من قاييديب ، بيرده اوشاق اوْلئيديم
بير گوْل آچيب ، اوْندان سوْرا سوْلئيديم
(٢١)
عمّه جانين بال بلله سين ييه رديم
سوْننان دوروب ، اوْس دوْنومى گييه رديم
باخچالاردا تيرينگَنى دييه رديم
آى اؤزومى اوْ ازديرن گوْنلريم !
آغاج مينيپ ، آت گزديرن گوْنلريم !
(٢٢)
هَچى خالا چايدا پالتار يوواردى
مَمَد صادق داملارينى سوواردى
هئچ بيلمزديك داغدى ، داشدى ، دوواردى
هريان گلدى شيلاغ آتيب ، آشارديق
آللاه ، نه خوْش غمسيز-غمسيز ياشارديق
(٢٣)
شيخ الاسلام Ù…Ùناجاتى دييه ردى
مَشَدرØيم لبّاده نى گييه ردى
مشْدآجلى بوْز باشلارى ييه ردى
بيز خوْشودوق خيرات اوْلسون ، توْى اوْلسون
Ùرق ائلَمَز ØŒ هر نوْلاجاق ØŒ قوْى اولسون
(٢٤)
ملك نياز ورنديلين سالاردى
آتين چاپوپ قئيقاجيدان چالاردى
قيرقى تكين گديك باشين آلاردى
دوْلائيا قيزلار آچيپ پنجره
پنجره لرده نه گؤزل منظره !
(٢٥)
Øيدربابا ØŒ كندين توْيون توتاندا
قيز-گلينلر ØŒ Øنا-پيلته ساتاندا
بيگ گلينه دامنان آلما آتاندا
منيم ده اوْ قيزلاروندا گؤزوم وار
عاشيقلارين سازلاريندا سؤزوم وار
(٢٦)
Øيدربابا ØŒ بولاخلارين يارپيزى
بوْستانلارين گوْل بَسَرى ، قارپيزى
چرچيلرين آغ ناباتى ، ساققيزى
ايندى ده وار داماغيمدا ، داد وئرر
ايتگين گئدن گوْنلريمدن ياد وئرر
(٢٧)
بايراميدى ، گئجه قوشى اوخوردى
آداخلى قيز ، بيگ جوْرابى توْخوردى
هركس شالين بير باجادان سوْخوردى
آى نه گؤزل قايدادى شال ساللاماق !
بيگ شالينا بايرامليغين باغلاماق !
(٢٨)
شال ايسته ديم منده ائوده آغلاديم
بير شال آليب ، تئز بئليمه باغلاديم
غلام گيله قاشديم ، شالى ساللاديم
Ùاطمه خالا منه جوراب باغلادى
خان ننه مى يادا ساليب ، آغلادى
(٢٩)
Øيدربابا ØŒ ميرزَممدين باخچاسى
باخچالارين تورشا-شيرين آلچاسى
گلينلرين دوْزمه لرى ، طاخچاسى
هى دوْزوْلر گؤزلريمين رÙينده
خيمه وورار خاطره لر صÙينده
(Ù£Ù )
بايرام اوْلوب ، قيزيل پالچيق اَزَللر
ناققيش ووروب ، اوتاقلارى بَزَللر
طاخچالارا دوْزمه لرى دوْزللر
قيز-گلينين Ùندقچاسى ØŒ Øناسى
هَوَسله نر آناسى ، قايناناسى
(٣١)
باكى چى نين سؤزى ، سوْوى ، كاغيذى
اينكلرين بولاماسى ، آغوزى
چرشنبه نين گيردكانى ، مويزى
قيزلار دييه ر : « آتيل ماتيل چرشنبه
آينا تكين بختيم آچيل چرشنبه »
(٣٢)
يومورتانى گؤيچك ، گوللى بوْيارديق
چاققيشديريب ، سينانلارين سوْيارديق
اوْيناماقدان بيرجه مگر دوْيارديق ؟
على منه ياشيل آشيق وئرردى
ارضا منه نوروزگوْلى درردى
(٣٣)
نوْروز على خرمنده وَل سوْرردى
گاهدان يئنوب ، كوْلشلرى كوْرردى
داغدان دا بير چوْبان ايتى هوْرردى
اوندا ، گؤردن ، اولاخ اياخ ساخلادى
داغا باخيب ، قولاخلارين شاخلادى
(٣٤)
آخشام باشى ناخيرينان گلنده
قوْدوخلارى چكيب ، ووراديق بنده
ناخير گئچيب ، گئديب ، يئتنده كنده
Øيوانلارى چيلپاق مينيب ØŒ قوْوارديق
سؤز چيخسايدى ، سينه گريب ، سوْوارديق
(٣٥)
ياز گئجه سى چايدا سولار شاريلدار
داش-قَيه لر سئلده آشيب خاريلدار
قارانليقدا قوردون گؤزى پاريلدار
ايتر ، گؤردوْن ، قوردى سئچيب ، اولاشدى
قورددا ، گؤردوْن ، قالخيب ، گديكدن آشدى
(٣٦)
قيش گئجه سى طؤله لرين اوْتاغى
كتليلرين اوْتوراغى ، ياتاغى
بوخاريدا يانار اوْتون ياناغى
شبچره سى ، گيردكانى ، ايده سى
كنده باسار گوْلوْب - دانيشماق سسى
(٣٧)
شجاع خال اوْغلونون باكى سوْقتى
دامدا قوران سماوارى ØŒ صØبتى
ياديمدادى شسلى قدى ، قامتى
جؤنممه گين توْيى دؤندى ، ياس اوْلدى
ننه قيزين بخت آيناسى كاس اوْلدى
(٣٨)
Øيدربابا ØŒ ننه قيزين گؤزلرى
رخشنده نين شيرين-شيرين سؤزلرى
تركى دئديم اوْخوسونلار اؤزلرى
بيلسينلر كى ، آدام گئدر ، آد قالار
ياخشى-پيسدن آغيزدا بير داد قالار
(٣٩)
ياز قاباغى گوْن گوْنئيى دؤيَنده
كند اوشاغى قار گوْلله سين سؤيَنده
كوْركچى لر داغدا كوْرك زوْيَنده
منيم روØوم ØŒ ايله بيلوْن اوْردادور
كهليك كيمين باتيب ، قاليب ، قاردادور
(Ù¤Ù )
قارى ننه اوزاداندا ايشينى
گوْن بولوتدا اَييرردى تشينى
قورد قوْجاليب ، چكديرنده ديشينى
سوْرى قالخيب ، دوْلائيدان آشاردى
بايدالارين سوْتى آشيب ، داشاردى
(٤١)
خجّه سلطان عمّه ديشين قيساردى
ملا باقر عم اوغلى تئز ميساردى
تندير يانيب ، توْسسى ائوى باساردى
چايدانيميز ارسين اوْسته قايناردى
قوْورقاميز ساج ايچينده اوْيناردى
(٤٢)
بوْستان پوْزوب ، گتيررديك آشاغى
دوْلدوريرديق ائوده تاختا-طاباغى
تنديرلرده پيشيررديك قاباغى
اؤزوْن ئييوْب ، توخوملارين چيتدارديق
چوْخ يئمكدن ، لاپ آز قالا چاتدارديق
(٤٣)
ورزغان نان آرموت ساتان گلنده
اوشاقلارين سسى دوْشردى كنده
بيزده بوياننان ائشيديب ، بيلنده
شيللاق آتيب ، بير قيشقريق سالارديق
بوغدا وئريب ، آرموتلاردان آلارديق
(٤٤)
ميرزاتاغى نان گئجه گئتديك چايا
من باخيرام سئلده بوْغولموش آيا
بيردن ايشيق دوْشدى اوْتاى باخچايا
اى واى دئديك قورددى ، قئيتديك قاشديق
هئچ بيلمه ديك نه وقت كوْللوكدن آشديق
(٤٥)
Øيدربابا ØŒ آغاجلارون اوجالدى
آمما Øئيي٠، جوانلارون قوْجالدى
توْخليلارون آريخلييب ، آجالدى
كؤلگه دؤندى ، گوْن باتدى ، قاش قَرَلدى
قوردون گؤزى قارانليقدا بَرَلدى
(٤٦)
ائشيتميشم يانير آللاه چيراغى
داير اوْلوب مسجديزوْن بولاغى
راØت اوْلوب كندين ائوى ØŒ اوشاغى
منصورخانين الي-قوْلى وار اوْلسون
هاردا قالسا ، آللاه اوْنا يار اوْلسون
(٤٧)
Øيدربابا ØŒ ملا ابراهيم وار ØŒ يا يوْخ ØŸ
مكتب آچار ، اوْخور اوشاقلار ، يا يوْخ ؟
خرمن اوْستى مكتبى باغلار ،‌ يا يوْخ ؟
مندن آخوندا يتيررسن سلام
ادبلى بير سلام٠مالاكلام
(٤٨)
خجّه سلطان عمّه گئديب تبريزه
آمما ، نه تبريز ، كى گلممير بيزه
بالام ، دورون قوْياخ گئداخ ائمميزه
آقا اؤلدى ØŒ تو Ùاقيميز داغيلدى
قوْيون اوْلان ، ياد گئدوْبَن ساغيلدى
(٤٩)
Øيدربابا ØŒ دوْنيا يالان دوْنيادى
سليماننان ØŒ نوØدان قالان دوْنيادى
اوغول دوْغان ، درده سالان دوْنيادى
هر كيمسَيه هر نه وئريب ، آليبدى
اÙلاطوننان بير قورى آد قاليبدى
(Ù¥Ù )
Øيدربابا ØŒ يار Ùˆ يولداش دؤندوْلر
بير-بير منى چؤلده قوْيوب ، چؤندوْلر
چشمه لريم ، چيراخلاريم ، سؤندوْلر
يامان يئرده گؤن دؤندى ، آخشام اوْلدى
دوْنيا منه خرابه شام اوْلدى
(٥١)
عم اوْغلينان گئدن گئجه قيپچاغا
آى كى چيخدى ، آتلار گلدى اوْيناغا
ديرماشيرديق ، داغلان آشيرديق داغا
مش ممى خان گؤى آتينى اوْيناتدى
تÙنگينى آشيردى ØŒ شاققيلداتدى
(٥٢)
Øيدربابا ØŒ قره كوْلون دره سى
خشگنابين يوْلى ، بندى ، بره سى
اوْردا دوْشَر چيل كهليگين Ùره سى
اوْردان گئچر يوردوموزون اؤزوْنه
بيزده گئچك يوردوموزون سؤزوْنه
(٥٣)
خشگنابى يامان گوْنه كيم ساليب ؟
سيدلردن كيم قيريليب ، كيم قاليب ؟
آميرغÙار دام-داشينى كيم آليب ØŸ
بولاخ گنه گليب ، گؤلى دوْلدورور ؟
ياقورويوب ، باخچالارى سوْلدورور ؟
(٥٤)
آمير غÙار سيدلرين تاجييدى
شاهلار شكار ائتمه سى قيقاجييدى
مَرده شيرين ، نامرده چوْخ آجييدى
مظلوملارين Øقّى اوْسته اَسَردى
ظالم لرى قيليش تكين كَسَردى
(٥٥)
مير مصطÙا دايى ØŒ اوجابوْى بابا
هيكللى ،ساققاللى ، توْلستوْى بابا
ائيلردى ياس مجلسينى توْى بابا
خشگنابين آبروسى ، اَردَمى
مسجدلرين ، مجلسلرين گؤركَمى
(٥٦)
مجدالسّادات گوْلردى باغلاركيمى
گوْروْلدردى بولوتلى داغلاركيمى
سؤز آغزيندا اريردى ياغلاركيمى
آلنى آچيق ، ياخشى درين قاناردى
ياشيل گؤزلر چيراغ تكين ياناردى
(٥٧)
منيم آتام سÙره لى بير كيشييدى
ائل اليندن توتماق اوْنون ايشييدى
گؤزللرين آخره قالميشييدى
اوْننان سوْرا دؤنرگه لر دؤنوْبلر
Ù…Øبّتين چيراخلارى سؤنوْبلر
(٥٨)
ميرصالØين دلى سوْلوق ائتمه سى
مير عزيزين شيرين شاخسÙÙ‰ گئتمه سى
ميرممّدين قورولماسى ، بيتمه سى
ايندى دئسك ØŒ اØوالاتدى ØŒ ناغيلدى
گئچدى ، گئتدى ، ايتدى ، باتدى ، داغيلدى
(٥٩)
مير عبدوْلوْن آيناداقاش ياخماسى
جؤجيلريندن قاشينين آخماسى
بوْيلانماسى ، دام-دوواردان باخماسى
شاه عبّاسين دوْربوْنى ، يادش بخير !
خشگنابين خوْش گوْنى ، يادش بخير !
(Ù¦Ù )
ستاره عمّه نزيك لرى ياپاردى
ميرقادر ده ، هر دم بيرين قاپاردى
قاپيپ ، يئيوْب ، دايچاتكين چاپاردى
گوْلمه ليدى اوْنون نزيك قاپپاسى
عمّه مينده ارسينينين شاپپاسى
(٦١)
Øيدربابا ØŒ آمير Øيدر نئينيوْر ØŸ
يقين گنه سماوارى قئينيوْر
داى قوْجاليب ، آلت انگينن چئينيوْر
قولاخ باتيب ، گؤزى گيريب قاشينا
يازيق عمّه ، هاوا گليب باشينا
(٦٢)
خانم عمّه ميرعبدوْلوْن سؤزوْنى
ائشيدنده ، ايه ر آغز-گؤزوْنى
مَلْكامÙدا وئرر اوْنون اؤزوْنى
دعوالارين شوخلوغيلان قاتاللار
اتى يئيوْب ، باشى آتيب ، ياتاللار
(٦٣)
Ùضّه خانم خشگنابين گوْلييدى
آميريØيا عمقزينون قولييدى
رÙخساره آرتيستيدى ØŒ سؤگوْلييدى
سيّد Øسين ØŒ مير صالØÙ‰ يانسيلار
آميرجعÙر غيرتلى دير ØŒ قان سالار
(٦٤)
سØر تئزدن ناخيرچيلار گَلَردى
قوْيون-قوزى دام باجادا مَلَردى
عمّه جانيم كؤرپه لرين بَلَردى
تنديرلرين قوْزاناردى توْسيسى
چؤركلرين گؤزل اييى ، ايسيسى
(٦٥)
گؤيرچينلر دسته قالخيب ، اوچاللار
گوْن ساچاندا ، قيزيل پرده آچاللار
قيزيل پرده آچيب ، ييغيب ، قاچاللار
گوْن اوجاليب ، آرتارداغين جلالى
طبيعتين جوانلانار جمالى
(٦٦)
Øيدربابا ØŒ قارلى داغلار آشاندا
گئجه كروان يوْلون آزيب ، چاشاندا
من هارداسام ، تهراندا يا كاشاندا
اوزاقلاردان گؤزوم سئچر اوْنلارى
خيال گليب ، آشيب ، گئچر اوْنلارى
(٦٧)
بير چيخئيديم دام قيه نين داشينا
بير باخئيديم گئچميشينه ، ياشينا
بير گورئيديم نه لر گلميش باشينا
منده اْونون قارلاريلان آغلارديم
قيش دوْندوران اوْركلرى داغلارديم
(٦٨)
Øيدربابا ØŒ گوْل غنچه سى خنداندى
آمما Øئي٠، اوْرك غذاسى قاندى
زندگانليق بير قارانليق زينداندى
بو زيندانين دربچه سين آچان يوْخ
بو دارليقدان بيرقورتولوب ، قاچان يوْخ
(٦٩)
Øيدربابا گؤيلر بوْتوْن دوماندى
گونلريميز بير-بيريندن ياماندى
بير-بيروْزدن آيريلمايون ، آماندى
ياخشيليغى اليميزدن آليبلار
ياخشى بيزى يامان گوْنه ساليبلار
(Ù§Ù )
بير سوْروشون بو قارقينميش Ùلكدن
نه ايستيوْر بو قوردوغى كلكدن ؟
دينه گئچيرت اولدوزلارى الكدن
قوْى تؤكوْلسوْن ، بو يئر اوْزى داغيلسين
بو شيطانليق قورقوسى بير ييغيلسين
(٧١)
بير اوچئيديم بو چيرپينان يئلينن
باغلاشئيديم داغدان آشان سئلينن
آغلاشئيديم اوزاق دوْشَن ائلينن
بير گؤرئيديم آيريليغى كيم سالدى
اؤلكه ميزده كيم قيريلدى ، كيم قالدى
(٧٢)
من سنون تك داغا سالديم Ù†ÙŽÙَسى
سنده قئيتر ، گوْيلره سال بوسَسى
بايقوشوندا دار اوْلماسين Ù‚Ùسى
بوردا بير شئر داردا قاليب ، باغيرير
مروّت سيز انسانلارى چاغيرير
(٧٣)
Øيدربابا ØŒ غيرت قانون قايناركن
قره قوشلار سنَّن قوْپوپ ، قالخاركن
اوْ سيلديريم داشلارينان اوْيناركن
قوْزان ، منيم همّتيمى اوْردا گؤر
اوردان اَييل ، قامتيمى داردا گؤر
(٧٤)
Øيدربابا . گئجه دورنا گئچنده
كوْراوْغلونون گؤزى قارا سئچنده
قير آتينى مينيب ، كسيب ، بيچنده
منده بوردان تئز مطلبه چاتمارام
ايوز گليب ، چاتميونجان ياتمارام
(٧٥)
Øيدربابا ØŒ مرد اوْغوللار دوْغگينان
نامردلرين بورونلارين اوْغگينان
گديكلرده قوردلارى توت ، بوْغگينان
قوْى قوزولار آيين-شايين اوْتلاسين
قوْيونلارون قويروقلارين قاتلاسين
(٧٦)
Øيدربابا ØŒ سنوْن گؤيلوْن شاد اوْلسون
دوْنيا واركن ، آغزون دوْلى داد اوْلسون
سنَّن گئچن تانيش اوْلسون ، ياد اوْلسون
دينه منيم شاعر اوْغلوم شهريار
بير عمر دوْر غم اوْستوْنه غم قالار
Ùرشته نوشت