Ùروغ بهمن پور: دیدار با استاد یاØÙ‚ÛŒ
Ùروغ بهمن پور:
این نوشته تقدیم Ù…ÛŒ شود به استاد بیژن ترقی (نیمه پرویز یاØÙ‚ÛŒ)ØŒ دکتر صادق طباطبایی، دکتر جهانشاه برومند، بیژن Ùرازی Ùˆ مریم بهمن پور
شبنم پاکم به عالم خاکی چرا اÙتاده ام / بخت نگون بین! Ú©Ù‡ در کجا بودم، کجا اÙتاده ام / من همه نورم به عالم Ùانی چرا رو کردم / با تن لرزان ز چشمه نوش بقا اÙتادم...
همین چند روز پیش بود شاید پونزده یا بیست روز پیش تلÙÙ† زده بود خونه ما گلایه منو به مادرم کرده بود. Ú¯Ùته بود؛ این دختره سر به هوا شده. مشکلش چیه. مادرم معذرت خواسته بود Ú¯Ùته بود؛ ØÙ‚ با شماست. از وقتی پدرش رÙته، دیگه کمتر Øال Ùˆ Øوصله داره. استاد Ú¯Ùته بود؛ موبایلش خاموشه. تلÙÙ† Ù…ØÙ„ کارش را بدین. زنگ زد Ù…ØÙ„ کارم. تا صداشو شنیدم از خوشØالی پر کشیدم. Ú¯Ùتم استاد خیلی دلم براتون تنگ شده. Ú¯Ùت؛ پاشو بیا اینجا. رÙتم. مثل همیشه شلوغ بود Ùˆ پرهیجان. تا رÙتم Ùˆ نشستم Ú¯Ùت؛ «تا چای Øاضر بشه Ù…ÛŒ خوام یه موسیقی برات بذارم. بعد هم اشک سپهر گذاشت؛ شبنم پاکم به عالم خاکی چرا اÙتاده ام...»
خیلی خودم رو کنترل کردم ولی وسط ترانه زدم زیر گریه. یاØÙ‚ÛŒ Ú¯Ùت؛ مرگ پدر سخته. اصلا مردن سخته. بعد Ú©Ù„ÛŒ دلداریم داد. ترانه رو عوض کرد؛ «به زمانی Ú©Ù‡ Ù…Øبت شده همچون اÙسانه/ به دیاری Ú©Ù‡ نیابی خبر از جانانه/ دل رسوا دگر از من تو Ú†Ù‡ خواهی؟»
جلوی اشکامو نمی تونستم بگیرم. Ú¯Ùتم استاد پدرم شما رو خیلی دوست داشت. Ú¯Ùت تو چی؟ منو دوست داری؟ اگه دوست داری از مرگ من ناراØت نشو...
از این Øر٠استاد یخ کردم ولی به روی خودم نیاوردم. اول مثل همیشه روی یک مدار بسته دور اتاق راه Ù…ÛŒ رÙت. من از این کارش همیشه کلاÙÙ‡ Ù…ÛŒ شدم. Ú¯Ùتم استاد Ùکر کنم شما موقع خواب هم راه Ù…ÛŒ روید. Ú¯Ùت؛ نمی دونم اصلا قرار ندارم. از جوونی همین طور بودم. اون روز Ú©Ù„ÛŒ Øر٠زدیم. از مرتضی خان Ù…Øجوبی گرÙته تا اسدالله ملک. بهش Ú¯Ùتم به زودی قرار است بزرگداشتی برای پرویز مشکاتیان برگزار بشه. خوشØال شد Ùˆ Ú¯Ùت Ú†Ù‡ کار خوبی. مشکاتیان آدم تاثیرگذاریه، بعد هم Ú¯Ùت این Ú†Ù‡ سنت خوبیه تا وقتی یه هنرمند زنده Ùˆ جاریه قدرش رو بدونن. Ú¯Ùت؛ من Ù…ÛŒ دونم اگه بمیرم، خیلی ها تازه یادشون Ù…ÛŒ اÙته Ú©Ù‡ برام بزرگداشت بگیرن. وسط ØرÙØ´ دویدم Ùˆ برای اینکه Ùضا رو عوض کنم Ú¯Ùتم؛ استاد شنیدم وقتی بیمارستان بودید، پرویز مشکاتیان زودتر از بقیه هنرمندان به بالین شما اومد. Ú¯Ùت؛ آره دکتر کوهی خبرش کرده بود.
راستی یادت باشه هر وقت خواستی درباره من مطلبی بنویسی از دکتر کوهی تشکر Ú©Ù†. تو مطلبت بنویس این پزشک هنرمند به خیلی از هنرمندان خوبی کرده. من Ú©Ù‡ سلامتی خودم را مرهون Ù…Øبت های بی دریغ اون هستم، بعد هم Ú¯Ùت برای مراسم مشکاتیان از دکتر صادق طباطبایی دعوت کنید. تمام سال هایی Ú©Ù‡ موسیقی، هنر ممنوعه بود، با Øمایت Ùˆ پشتیبانی اون، ساعت ها موسیقی ضبط شد. Ú¯Ùت Ú©Ù‡ طباطبایی هم شعور سیاسی داره، هم شعور موسیقی. Ú©Ù‡ این خیلی مهمه. Ú¯Ùت تمام سال های بعد از انقلاب بزرگانی مثل اØمد عبادی، Ùرهنگ شریÙØŒ Øبیب بدیعی، مشکاتیان، شجریان Ùˆ چند Ù†Ùر دیگر با Øمایت اون صدها ساعت موسیقی خلق Ùˆ ضبط کردن.
آرشیو بی نظیری داره. صدها ساعت نوار منتشر نشده از سØرآÙرینی بزرگان موسیقی. ازش پرسیدم؛ استاد! شما خیال ندارید آثار آن سال ها را منتشر کنید؟ Ú¯Ùت؛ چرا چند ساعت از اونها را با «آوای باربد» قرارداد بستم. «اسÙندیاری» Ùˆ «رضایی» ناشران درستی هستند. بهشون اطمینان دارم. بعد هم Ú¯Ùت در گذشته امکاناتی در اختیار ما بود Ùˆ Ù…ÛŒ تونستیم هنرمون را به گوش دوستداران موسیقی ایرونی برسونیم. اما Øالا این امکانات نیست. رادیو Ùˆ تلویزیون هر روز ساعت ها از آثار گذشته ما استÙاده Ù…ÛŒ کنند ولی اونها نمی خوان Ú©Ù‡ ما آثار تازه تری داشته باشیم.
راستش رو هم بخواهی دیگه خودم هم Øوصله ندارم. ما سال های بعد از انقلاب بیکار نبودیم. بودن آدم های Ùرهیخته Ùˆ اهل دلی مثل دکتر طباطبایی Ùˆ «دکتر برومند» Ú©Ù‡ ما رو تشویق کردن کارمون رو ادامه بدیم. بعد از من پرسید؛ راستی از خانم تجویدی Ú†Ù‡ خبری داری؟ Ú¯Ùتم خوبه،دائم باهاش در تماسم. Ú¯Ùت؛ تجویدی آدم خوش شانسی بود. زن نازنینش همیشه همراه Ùˆ همدلش بود... بعد هم Ù…Ú©Ø«ÛŒ طولانی کرد Ùˆ Ú¯Ùت؛ خیلی از هنرمندها این شانس رو نداشتن. به خاطر همین میونه راه موندن.
اون روز با استاد خیلی صØبت کردم. نمی دونم چرا بهش Ú¯Ùتم؛ تنهایی شما من را همیشه نگران Ù…ÛŒ کند... Ú¯Ùت؛ یه روز توی یکی از روزنامه ها نوشته بودی؛ «...یاØÙ‚ÛŒ مثل همیشه تنهاست Ùˆ بار تنهایی اش را Ùقط همان آرشه قدیمی به دوش Ù…ÛŒ کشد...» Ú¯Ùتم؛ بله شما تنها هستید زیرا به زبان دیگری سخن Ù…ÛŒ گویید...
Ú¯Ùت؛ من هیچ وقت تنها نیستم چون موسیقی همیشه با من است. Øتی توی خواب. Ú¯Ùتم؛ ولی استاد شما از زندگی اجتماعی Ùاصله دارید؟ Ú¯Ùت؛ «کدام اجتماع؟ همین اجتماعی Ú©Ù‡ متخصص در نابود کردن استعدادهاست؟» Ú¯Ùتم؛ مردم شما را دوست دارند... وسط ØرÙÙ… پرید Ùˆ Ú¯Ùت سازم رو دوست دارند. Ù…ÛŒ رن یه نوار Ù…ÛŒ خرند Ùˆ گوش Ù…ÛŒ کنن. یه به به Ùˆ Ú†Ù‡ Ú†Ù‡ÛŒ هم Ù…ÛŒ کنن بعد هم دیگه هیچی. Ú¯Ùت؛ ببین Ù…ÛŒ دونم Ú©Ù‡ پشت سر من Ú†Ù‡ Øر٠هایی هست. Ù…ÛŒ گین یاØÙ‚ÛŒ از آدم به دوره. در خونه خودش رو بسته Ùˆ دور اتاق راه Ù…ÛŒ ره. ببین اگه من Øس کنم کسی خود منو دوست داره به خدا در خونه رو به روش باز Ù…ÛŒ کنم. خودت Ù…ÛŒ دونی دوستان خوبی دارم مثل دکتر برومند ولی خب،Øوصله بعضی از مردم رو ندارم. چند روز پیش تو خیابون یه آقایی اومد جلو سلام کرد Ùˆ Ú©Ù„ÛŒ ابراز Ù…Øبت بعد هم به زنش Ú¯Ùت؛ «این آقا شوهر Ùلانیه». خب تو اگه جای من بودی ناراØت نمی شدی؟
من سال ها ریاضت کشیدم. وقتی بچه بودم به جای اینکه با توپ پلاستیکی تو Ú©ÙˆÚ†Ù‡ ها پرسه بزنم، خودم رو تو زیرزمین Øبس Ù…ÛŒ کردم Ùˆ روزی چهارده ساعت تمرین Ù…ÛŒ کردم. این همه آهنگ ساختم Øالا خیلی سخته Ú©Ù‡ منو Ùقط به اسم شوهر Ùلانی بشناسن. همین طور Ú©Ù‡ استاد یاØÙ‚ÛŒ ناهار رو آماده Ù…ÛŒ کرد Ú¯Ùت؛ راستی از «صادقلو» Ú†Ù‡ خبر؟ سوای هنر عکاسی Ùˆ ØرÙÙ‡ روزنامه نگاریش، پسر خوبیه. بعد هم Ú¯Ùت یه دختره از کرج تلÙÙ† کرده Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡ آقای یاØÙ‚ÛŒ من دانشجوی عکاسی ام. Ù…ÛŒ خوام برای پایان نامه ام از شما عکس بگیرم. این آدرس را یادداشت کنید Ùˆ بیایید کرج!! Øالا خانم اینها تازه دانشجویان Ùˆ Ùرهیختگان هستند وای به Øال دیگران. بعد هم ترانه رو عوض کرد؛ اگرچه جهانی مرا شده دشمن/ بمان تو برای شکسته دل من
Ú¯Ùتم استاد این ترانه خیلی مورد علاقه ناصر ملک مطیعی است. Ú¯Ùت؛ «همین آقای ملک مطیعی، اون یه بازیگر معمولی نبود. خیلی آدم باشعوریه سال ها کار کرده، تجربه داره. وقتی کار Ù…ÛŒ کرد Ú©Ù‡ سینما این همه امکانات نداشت. Øالا چرا باید این طوری بذارنش کنار. Ú¯Ùتم خودش نمی خواد باشه. Ú¯Ùت بله وقتی شرایط برای یه هنرمند مطبوع نباشه دو راه باقی Ù…ÛŒ مونه. اول این Ú©Ù‡ هنرمند رنگ عوض کنه Ùˆ خودش نباشه Ú©Ù‡ این تو وجود ناصرخان Ùˆ من نبود Ùˆ دوم اینکه عرصه رو رها کنه Ùˆ بره یه گوشه بشینه. Ú¯Ùتم؛ استاد گوشه نشینی شما خیلی بیشتر به موسیقی ما ضربه زد.
Ú¯Ùت؛ من نمی خواستم این طوری بشه خودشون خواستن. Ú¯Ùتم؛ ولی من شاهدم Ú©Ù‡ مدیران موسیقی چند بار با شما مذاکره کردند Ùˆ خواستند به رادیو بازگردید. Ú¯Ùت؛ کدوم رادیو؟ اونهایی Ú©Ù‡ اونجا هستند اصلا نمی دونن الÙبای موسیقی چیه. موسیقی مناسب نص٠شب رو وسط روز پخش Ù…ÛŒ کنن. موسیقی شاد Ùˆ ریتمیک رو نیمه شب. وسط ساز سلو اخبار تراÙیکی Ù…ÛŒ Ú¯Ù†.
آواز استاد «شهیدی» رو تا بود Ú©Ù‡ بدون Ù…Ø·Ø±Ø Ú©Ø±Ø¯Ù† اسمش Ù…ÛŒ Ú¯Ùتن Øالا هم Ù…ÛŒ Ú¯Ù† زنده یاد شهیدی! اونها اصلا نمی دونن شهیدی زنده است؟ Ú©ÛŒ اومد سراغ بدیعی، Ú©ÛŒ رÙت از عبادی بپرسه تو Ú†ÛŒ کار Ù…ÛŒ کنی؟ اگر Ù…ÛŒ رÙتن سراغ ادیب خوانساری Ùˆ ازش دلجویی Ù…ÛŒ کردن آیا باز هم از غصه دق Ù…ÛŒ کرد...
من خیلی از Øر٠هایش ناراØت Ù…ÛŒ شدم. رÙت دم پنجره Ùˆ Ú¯Ùت هوا سرده ولی بوی بهار Ù…ÛŒ آد. نمی دونم چرا دلم گواهی بهار رو Ù…ÛŒ ده، از ØرÙØ´ تعجب کردم Ú¯Ùتم؛ استاد وسط زمستون دلتون بهاریه... ادامه داد Ú©Ù‡ چله تابستون هم دلم پاییزیه. خندید Ùˆ Ú¯Ùت راستی Ù…ÛŒ دونی من چند تا آهنگ بهاری ساختم؟ Ú¯Ùتم؛ بهار زیبا Ù…ÛŒ شه، لاله Ùˆ Ú¯Ù„ وا Ù…ÛŒ شه... ادامه داد یه ترانه دیگه هم دارم؛
نسیم Ùروردین / وزان به بستان شو / ز نو عروس Ú¯Ù„ / چمن گلستان شو
Ú¯Ùتم اون ترانه بهاریه، شعرش رو استاد ترقی Ú¯Ùته؟ ØرÙÙ… رو قطع کرد Ùˆ Ú¯Ùت؛ ترقی نیمه گمشده منه. اون Øر٠دل منو Ù…ÛŒ زد. خیلی دوسش دارم. اصلا کار ما از دوست داشتن گذشته Ùˆ دوتامون با هم Ù…ÛŒ شیم یکی. راستی کدوم ترانه رو Ú¯Ùتی؟
Ú¯Ùتم؛ به کنار لاله Ùˆ Ú¯Ù„ به غمت چنان خموشم / Ú©Ù‡ نسیم نوبهاری مگر آورد به هوشم... Ú¯Ùت؛ من این همه ترانه بهاری ساختم ولی با جرات Ù…ÛŒ Ú¯Ù… هیچکس بهتر از استاد مهدی خالدی نتونسته واسه شعر بهاری نواب صÙا آهنگ بسازه؛ آمد نوبهار، Ø·ÛŒ شد هجر یار... همین طور Ú©Ù‡ توی اتاق راه Ù…ÛŒ رÙت Ùˆ نهار Ù…ÛŒ خورد Ú¯Ùت راستی از من خواسته بودی خاطراتمو بنویسم. خیلی از اونهایی Ú©Ù‡ قابل Ø·Ø±Ø Ø¨ÙˆØ¯Ù†Ø¯ نوشتم.
Ùکر Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ به درد کسی بخوره. بعد چند صÙØÙ‡ از خاطرات خودشو روی مانیتور کامپیوتر نشونم داد Ùˆ Ú¯Ùت؛ این Ùقط بخشی از خاطراته. Ú¯Ùتم؛ بخش دیگه اش؟! Ú¯Ùتم با سینه ام Ù…ÛŒ ره زیر خاک. بعد تا دید من ناراØت شدم رÙت Ùˆ ترانه دیگری گذاشت. ترانه ای Ú©Ù‡ من همیشه اونو دوست داشتم؛ «به رهی دیدم برگ خزان، پژمرده ز بیداد زمان، از شاخه جدا بود...»
اون چند ساعت گذشت Ùˆ من دیگه قرار نیست هیچ وقت دیگه مهمونش باشم. یکی دو بار دیگه هم تلÙÙ†ÛŒ با هم Øر٠زدیم. چند روز بود Ú©Ù‡ ازش خبر نداشتم. تا روز جمعه. برای من همیشه جمعه روز بدیه. تلÙÙ† کردند Ùˆ Ú¯Ùتند یاØÙ‚ÛŒ رÙته. باورم نشد. راستش رو بخواین هنوز هم باورم نمی شه. از بس Ú©Ù‡ زنده بود Ùˆ جون داشت. شلوغ بود Ùˆ پرØرکت. یادمه وقتی پدرم رÙت استاد به من تلÙÙ† کرد Ùˆ Ú¯Ùت؛ دلم نمی آد بهت تسلیت بگم.
من اصلا مرگ را باور ندارم. اون رو یه جور سÙر Ù…ÛŒ دونم. قوی باش. از ترس اینکه بغضم نترکه سکوت کرده بودم بعد هم Ú¯Ùت؛ خوش به Øال پدرت Ú©Ù‡ اینقدر بی دردسر رÙت. دکتر برومند Ú¯Ùت؛ دو سه روز بود ازش خبر نداشتم. موبایلش خاموش بود Ùˆ تلÙÙ† خونه رو هم جواب نمی داد. جمعه ساعت 4 بعدازظهر بود به اتÙاق «بابک بختیاری» Ùˆ «Ùریدون اØتشامی» رÙتیم دم خونه اش. درو باز نکرد.
همسایه اون، ما رو Ù…ÛŒ شناخت Ú¯Ùت؛ استاد دو سه روزه Ú©Ù‡ از خونه نیومده بیرون. صدای سازش هم نمی آد. دلشوره گرÙتیم. رÙتیم پشت در آپارتمان صداش کردیم. جوابی نگرÙتیم. Ùرازی کلید خونه رو داشت. تلÙÙ† کردیم. خواستیم کلید بیاره تا اون از لواسان بیاد، طاقت نیاوردیم درو شکستیم. استاد پشت در اÙتاده بود.
مثل اینکه اØساس خطر Ù…ÛŒ کنه. Ù…ÛŒ خواسته خودش رو برسونه بیرون Ùˆ کسی رو خبر کنه. شلوارش را داشته Ù…ÛŒ پوشیده Ú©Ù‡ مرگ مهلتش نداده... 48ساعت قبل اسطوره موسیقی ایرانی پر کشیده بود Ùˆ هیچ کس خبر نداشت. چراشو از شما Ùˆ از خودم Ù…ÛŒ پرسم. وای به ما Ú©Ù‡ هنرمند بزرگمون رو تنها گذاشتیم. خودش پیش بینی کرده بود بعد از مرگ Øسابی ازش تجلیل Ù…ÛŒ شه... به من Ú¯Ùت دلم نمی آد بهت تسلیت بگم.
من هم دلم نمی آد به بیژن ترقی، عبدالوهاب شهیدی، معینی کرمانشاهی، Ùرهنگ شریÙØŒ دکتر جهانشاه برومند Ùˆ به همه شما Ú©Ù‡ دوستش داشتید تسلیت بگم. منتظر باشیم یه هنرمند دیگه بمیره تا به یادش بیÙتیم Ùˆ صÙØÙ‡ روزنامه رو پر کنیم Ùˆ به دوستان Ùˆ همکارانمون پز بدهیم Ú©Ù‡ آره من تنها خبرنگاری بودم Ú©Ù‡ هر وقت دلم Ù…ÛŒ خواست باهاش Øر٠می زدم، مهمونش Ù…ÛŒ شدم Ùˆ همیشه از پنجه سØرآمیزش لذت Ù…ÛŒ بردم...
بر گرÙته از:
https://www.cyrusnews.com/news/fa/?mi=8&ni=19699
توسط: گیل آوایئ
این نوشته تقدیم Ù…ÛŒ شود به استاد بیژن ترقی (نیمه پرویز یاØÙ‚ÛŒ)ØŒ دکتر صادق طباطبایی، دکتر جهانشاه برومند، بیژن Ùرازی Ùˆ مریم بهمن پور
شبنم پاکم به عالم خاکی چرا اÙتاده ام / بخت نگون بین! Ú©Ù‡ در کجا بودم، کجا اÙتاده ام / من همه نورم به عالم Ùانی چرا رو کردم / با تن لرزان ز چشمه نوش بقا اÙتادم...
همین چند روز پیش بود شاید پونزده یا بیست روز پیش تلÙÙ† زده بود خونه ما گلایه منو به مادرم کرده بود. Ú¯Ùته بود؛ این دختره سر به هوا شده. مشکلش چیه. مادرم معذرت خواسته بود Ú¯Ùته بود؛ ØÙ‚ با شماست. از وقتی پدرش رÙته، دیگه کمتر Øال Ùˆ Øوصله داره. استاد Ú¯Ùته بود؛ موبایلش خاموشه. تلÙÙ† Ù…ØÙ„ کارش را بدین. زنگ زد Ù…ØÙ„ کارم. تا صداشو شنیدم از خوشØالی پر کشیدم. Ú¯Ùتم استاد خیلی دلم براتون تنگ شده. Ú¯Ùت؛ پاشو بیا اینجا. رÙتم. مثل همیشه شلوغ بود Ùˆ پرهیجان. تا رÙتم Ùˆ نشستم Ú¯Ùت؛ «تا چای Øاضر بشه Ù…ÛŒ خوام یه موسیقی برات بذارم. بعد هم اشک سپهر گذاشت؛ شبنم پاکم به عالم خاکی چرا اÙتاده ام...»
خیلی خودم رو کنترل کردم ولی وسط ترانه زدم زیر گریه. یاØÙ‚ÛŒ Ú¯Ùت؛ مرگ پدر سخته. اصلا مردن سخته. بعد Ú©Ù„ÛŒ دلداریم داد. ترانه رو عوض کرد؛ «به زمانی Ú©Ù‡ Ù…Øبت شده همچون اÙسانه/ به دیاری Ú©Ù‡ نیابی خبر از جانانه/ دل رسوا دگر از من تو Ú†Ù‡ خواهی؟»
جلوی اشکامو نمی تونستم بگیرم. Ú¯Ùتم استاد پدرم شما رو خیلی دوست داشت. Ú¯Ùت تو چی؟ منو دوست داری؟ اگه دوست داری از مرگ من ناراØت نشو...
از این Øر٠استاد یخ کردم ولی به روی خودم نیاوردم. اول مثل همیشه روی یک مدار بسته دور اتاق راه Ù…ÛŒ رÙت. من از این کارش همیشه کلاÙÙ‡ Ù…ÛŒ شدم. Ú¯Ùتم استاد Ùکر کنم شما موقع خواب هم راه Ù…ÛŒ روید. Ú¯Ùت؛ نمی دونم اصلا قرار ندارم. از جوونی همین طور بودم. اون روز Ú©Ù„ÛŒ Øر٠زدیم. از مرتضی خان Ù…Øجوبی گرÙته تا اسدالله ملک. بهش Ú¯Ùتم به زودی قرار است بزرگداشتی برای پرویز مشکاتیان برگزار بشه. خوشØال شد Ùˆ Ú¯Ùت Ú†Ù‡ کار خوبی. مشکاتیان آدم تاثیرگذاریه، بعد هم Ú¯Ùت این Ú†Ù‡ سنت خوبیه تا وقتی یه هنرمند زنده Ùˆ جاریه قدرش رو بدونن. Ú¯Ùت؛ من Ù…ÛŒ دونم اگه بمیرم، خیلی ها تازه یادشون Ù…ÛŒ اÙته Ú©Ù‡ برام بزرگداشت بگیرن. وسط ØرÙØ´ دویدم Ùˆ برای اینکه Ùضا رو عوض کنم Ú¯Ùتم؛ استاد شنیدم وقتی بیمارستان بودید، پرویز مشکاتیان زودتر از بقیه هنرمندان به بالین شما اومد. Ú¯Ùت؛ آره دکتر کوهی خبرش کرده بود.
راستی یادت باشه هر وقت خواستی درباره من مطلبی بنویسی از دکتر کوهی تشکر Ú©Ù†. تو مطلبت بنویس این پزشک هنرمند به خیلی از هنرمندان خوبی کرده. من Ú©Ù‡ سلامتی خودم را مرهون Ù…Øبت های بی دریغ اون هستم، بعد هم Ú¯Ùت برای مراسم مشکاتیان از دکتر صادق طباطبایی دعوت کنید. تمام سال هایی Ú©Ù‡ موسیقی، هنر ممنوعه بود، با Øمایت Ùˆ پشتیبانی اون، ساعت ها موسیقی ضبط شد. Ú¯Ùت Ú©Ù‡ طباطبایی هم شعور سیاسی داره، هم شعور موسیقی. Ú©Ù‡ این خیلی مهمه. Ú¯Ùت تمام سال های بعد از انقلاب بزرگانی مثل اØمد عبادی، Ùرهنگ شریÙØŒ Øبیب بدیعی، مشکاتیان، شجریان Ùˆ چند Ù†Ùر دیگر با Øمایت اون صدها ساعت موسیقی خلق Ùˆ ضبط کردن.
آرشیو بی نظیری داره. صدها ساعت نوار منتشر نشده از سØرآÙرینی بزرگان موسیقی. ازش پرسیدم؛ استاد! شما خیال ندارید آثار آن سال ها را منتشر کنید؟ Ú¯Ùت؛ چرا چند ساعت از اونها را با «آوای باربد» قرارداد بستم. «اسÙندیاری» Ùˆ «رضایی» ناشران درستی هستند. بهشون اطمینان دارم. بعد هم Ú¯Ùت در گذشته امکاناتی در اختیار ما بود Ùˆ Ù…ÛŒ تونستیم هنرمون را به گوش دوستداران موسیقی ایرونی برسونیم. اما Øالا این امکانات نیست. رادیو Ùˆ تلویزیون هر روز ساعت ها از آثار گذشته ما استÙاده Ù…ÛŒ کنند ولی اونها نمی خوان Ú©Ù‡ ما آثار تازه تری داشته باشیم.
راستش رو هم بخواهی دیگه خودم هم Øوصله ندارم. ما سال های بعد از انقلاب بیکار نبودیم. بودن آدم های Ùرهیخته Ùˆ اهل دلی مثل دکتر طباطبایی Ùˆ «دکتر برومند» Ú©Ù‡ ما رو تشویق کردن کارمون رو ادامه بدیم. بعد از من پرسید؛ راستی از خانم تجویدی Ú†Ù‡ خبری داری؟ Ú¯Ùتم خوبه،دائم باهاش در تماسم. Ú¯Ùت؛ تجویدی آدم خوش شانسی بود. زن نازنینش همیشه همراه Ùˆ همدلش بود... بعد هم Ù…Ú©Ø«ÛŒ طولانی کرد Ùˆ Ú¯Ùت؛ خیلی از هنرمندها این شانس رو نداشتن. به خاطر همین میونه راه موندن.
اون روز با استاد خیلی صØبت کردم. نمی دونم چرا بهش Ú¯Ùتم؛ تنهایی شما من را همیشه نگران Ù…ÛŒ کند... Ú¯Ùت؛ یه روز توی یکی از روزنامه ها نوشته بودی؛ «...یاØÙ‚ÛŒ مثل همیشه تنهاست Ùˆ بار تنهایی اش را Ùقط همان آرشه قدیمی به دوش Ù…ÛŒ کشد...» Ú¯Ùتم؛ بله شما تنها هستید زیرا به زبان دیگری سخن Ù…ÛŒ گویید...
Ú¯Ùت؛ من هیچ وقت تنها نیستم چون موسیقی همیشه با من است. Øتی توی خواب. Ú¯Ùتم؛ ولی استاد شما از زندگی اجتماعی Ùاصله دارید؟ Ú¯Ùت؛ «کدام اجتماع؟ همین اجتماعی Ú©Ù‡ متخصص در نابود کردن استعدادهاست؟» Ú¯Ùتم؛ مردم شما را دوست دارند... وسط ØرÙÙ… پرید Ùˆ Ú¯Ùت سازم رو دوست دارند. Ù…ÛŒ رن یه نوار Ù…ÛŒ خرند Ùˆ گوش Ù…ÛŒ کنن. یه به به Ùˆ Ú†Ù‡ Ú†Ù‡ÛŒ هم Ù…ÛŒ کنن بعد هم دیگه هیچی. Ú¯Ùت؛ ببین Ù…ÛŒ دونم Ú©Ù‡ پشت سر من Ú†Ù‡ Øر٠هایی هست. Ù…ÛŒ گین یاØÙ‚ÛŒ از آدم به دوره. در خونه خودش رو بسته Ùˆ دور اتاق راه Ù…ÛŒ ره. ببین اگه من Øس کنم کسی خود منو دوست داره به خدا در خونه رو به روش باز Ù…ÛŒ کنم. خودت Ù…ÛŒ دونی دوستان خوبی دارم مثل دکتر برومند ولی خب،Øوصله بعضی از مردم رو ندارم. چند روز پیش تو خیابون یه آقایی اومد جلو سلام کرد Ùˆ Ú©Ù„ÛŒ ابراز Ù…Øبت بعد هم به زنش Ú¯Ùت؛ «این آقا شوهر Ùلانیه». خب تو اگه جای من بودی ناراØت نمی شدی؟
من سال ها ریاضت کشیدم. وقتی بچه بودم به جای اینکه با توپ پلاستیکی تو Ú©ÙˆÚ†Ù‡ ها پرسه بزنم، خودم رو تو زیرزمین Øبس Ù…ÛŒ کردم Ùˆ روزی چهارده ساعت تمرین Ù…ÛŒ کردم. این همه آهنگ ساختم Øالا خیلی سخته Ú©Ù‡ منو Ùقط به اسم شوهر Ùلانی بشناسن. همین طور Ú©Ù‡ استاد یاØÙ‚ÛŒ ناهار رو آماده Ù…ÛŒ کرد Ú¯Ùت؛ راستی از «صادقلو» Ú†Ù‡ خبر؟ سوای هنر عکاسی Ùˆ ØرÙÙ‡ روزنامه نگاریش، پسر خوبیه. بعد هم Ú¯Ùت یه دختره از کرج تلÙÙ† کرده Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡ آقای یاØÙ‚ÛŒ من دانشجوی عکاسی ام. Ù…ÛŒ خوام برای پایان نامه ام از شما عکس بگیرم. این آدرس را یادداشت کنید Ùˆ بیایید کرج!! Øالا خانم اینها تازه دانشجویان Ùˆ Ùرهیختگان هستند وای به Øال دیگران. بعد هم ترانه رو عوض کرد؛ اگرچه جهانی مرا شده دشمن/ بمان تو برای شکسته دل من
Ú¯Ùتم استاد این ترانه خیلی مورد علاقه ناصر ملک مطیعی است. Ú¯Ùت؛ «همین آقای ملک مطیعی، اون یه بازیگر معمولی نبود. خیلی آدم باشعوریه سال ها کار کرده، تجربه داره. وقتی کار Ù…ÛŒ کرد Ú©Ù‡ سینما این همه امکانات نداشت. Øالا چرا باید این طوری بذارنش کنار. Ú¯Ùتم خودش نمی خواد باشه. Ú¯Ùت بله وقتی شرایط برای یه هنرمند مطبوع نباشه دو راه باقی Ù…ÛŒ مونه. اول این Ú©Ù‡ هنرمند رنگ عوض کنه Ùˆ خودش نباشه Ú©Ù‡ این تو وجود ناصرخان Ùˆ من نبود Ùˆ دوم اینکه عرصه رو رها کنه Ùˆ بره یه گوشه بشینه. Ú¯Ùتم؛ استاد گوشه نشینی شما خیلی بیشتر به موسیقی ما ضربه زد.
Ú¯Ùت؛ من نمی خواستم این طوری بشه خودشون خواستن. Ú¯Ùتم؛ ولی من شاهدم Ú©Ù‡ مدیران موسیقی چند بار با شما مذاکره کردند Ùˆ خواستند به رادیو بازگردید. Ú¯Ùت؛ کدوم رادیو؟ اونهایی Ú©Ù‡ اونجا هستند اصلا نمی دونن الÙبای موسیقی چیه. موسیقی مناسب نص٠شب رو وسط روز پخش Ù…ÛŒ کنن. موسیقی شاد Ùˆ ریتمیک رو نیمه شب. وسط ساز سلو اخبار تراÙیکی Ù…ÛŒ Ú¯Ù†.
آواز استاد «شهیدی» رو تا بود Ú©Ù‡ بدون Ù…Ø·Ø±Ø Ú©Ø±Ø¯Ù† اسمش Ù…ÛŒ Ú¯Ùتن Øالا هم Ù…ÛŒ Ú¯Ù† زنده یاد شهیدی! اونها اصلا نمی دونن شهیدی زنده است؟ Ú©ÛŒ اومد سراغ بدیعی، Ú©ÛŒ رÙت از عبادی بپرسه تو Ú†ÛŒ کار Ù…ÛŒ کنی؟ اگر Ù…ÛŒ رÙتن سراغ ادیب خوانساری Ùˆ ازش دلجویی Ù…ÛŒ کردن آیا باز هم از غصه دق Ù…ÛŒ کرد...
من خیلی از Øر٠هایش ناراØت Ù…ÛŒ شدم. رÙت دم پنجره Ùˆ Ú¯Ùت هوا سرده ولی بوی بهار Ù…ÛŒ آد. نمی دونم چرا دلم گواهی بهار رو Ù…ÛŒ ده، از ØرÙØ´ تعجب کردم Ú¯Ùتم؛ استاد وسط زمستون دلتون بهاریه... ادامه داد Ú©Ù‡ چله تابستون هم دلم پاییزیه. خندید Ùˆ Ú¯Ùت راستی Ù…ÛŒ دونی من چند تا آهنگ بهاری ساختم؟ Ú¯Ùتم؛ بهار زیبا Ù…ÛŒ شه، لاله Ùˆ Ú¯Ù„ وا Ù…ÛŒ شه... ادامه داد یه ترانه دیگه هم دارم؛
نسیم Ùروردین / وزان به بستان شو / ز نو عروس Ú¯Ù„ / چمن گلستان شو
Ú¯Ùتم اون ترانه بهاریه، شعرش رو استاد ترقی Ú¯Ùته؟ ØرÙÙ… رو قطع کرد Ùˆ Ú¯Ùت؛ ترقی نیمه گمشده منه. اون Øر٠دل منو Ù…ÛŒ زد. خیلی دوسش دارم. اصلا کار ما از دوست داشتن گذشته Ùˆ دوتامون با هم Ù…ÛŒ شیم یکی. راستی کدوم ترانه رو Ú¯Ùتی؟
Ú¯Ùتم؛ به کنار لاله Ùˆ Ú¯Ù„ به غمت چنان خموشم / Ú©Ù‡ نسیم نوبهاری مگر آورد به هوشم... Ú¯Ùت؛ من این همه ترانه بهاری ساختم ولی با جرات Ù…ÛŒ Ú¯Ù… هیچکس بهتر از استاد مهدی خالدی نتونسته واسه شعر بهاری نواب صÙا آهنگ بسازه؛ آمد نوبهار، Ø·ÛŒ شد هجر یار... همین طور Ú©Ù‡ توی اتاق راه Ù…ÛŒ رÙت Ùˆ نهار Ù…ÛŒ خورد Ú¯Ùت راستی از من خواسته بودی خاطراتمو بنویسم. خیلی از اونهایی Ú©Ù‡ قابل Ø·Ø±Ø Ø¨ÙˆØ¯Ù†Ø¯ نوشتم.
Ùکر Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ به درد کسی بخوره. بعد چند صÙØÙ‡ از خاطرات خودشو روی مانیتور کامپیوتر نشونم داد Ùˆ Ú¯Ùت؛ این Ùقط بخشی از خاطراته. Ú¯Ùتم؛ بخش دیگه اش؟! Ú¯Ùتم با سینه ام Ù…ÛŒ ره زیر خاک. بعد تا دید من ناراØت شدم رÙت Ùˆ ترانه دیگری گذاشت. ترانه ای Ú©Ù‡ من همیشه اونو دوست داشتم؛ «به رهی دیدم برگ خزان، پژمرده ز بیداد زمان، از شاخه جدا بود...»
اون چند ساعت گذشت Ùˆ من دیگه قرار نیست هیچ وقت دیگه مهمونش باشم. یکی دو بار دیگه هم تلÙÙ†ÛŒ با هم Øر٠زدیم. چند روز بود Ú©Ù‡ ازش خبر نداشتم. تا روز جمعه. برای من همیشه جمعه روز بدیه. تلÙÙ† کردند Ùˆ Ú¯Ùتند یاØÙ‚ÛŒ رÙته. باورم نشد. راستش رو بخواین هنوز هم باورم نمی شه. از بس Ú©Ù‡ زنده بود Ùˆ جون داشت. شلوغ بود Ùˆ پرØرکت. یادمه وقتی پدرم رÙت استاد به من تلÙÙ† کرد Ùˆ Ú¯Ùت؛ دلم نمی آد بهت تسلیت بگم.
من اصلا مرگ را باور ندارم. اون رو یه جور سÙر Ù…ÛŒ دونم. قوی باش. از ترس اینکه بغضم نترکه سکوت کرده بودم بعد هم Ú¯Ùت؛ خوش به Øال پدرت Ú©Ù‡ اینقدر بی دردسر رÙت. دکتر برومند Ú¯Ùت؛ دو سه روز بود ازش خبر نداشتم. موبایلش خاموش بود Ùˆ تلÙÙ† خونه رو هم جواب نمی داد. جمعه ساعت 4 بعدازظهر بود به اتÙاق «بابک بختیاری» Ùˆ «Ùریدون اØتشامی» رÙتیم دم خونه اش. درو باز نکرد.
همسایه اون، ما رو Ù…ÛŒ شناخت Ú¯Ùت؛ استاد دو سه روزه Ú©Ù‡ از خونه نیومده بیرون. صدای سازش هم نمی آد. دلشوره گرÙتیم. رÙتیم پشت در آپارتمان صداش کردیم. جوابی نگرÙتیم. Ùرازی کلید خونه رو داشت. تلÙÙ† کردیم. خواستیم کلید بیاره تا اون از لواسان بیاد، طاقت نیاوردیم درو شکستیم. استاد پشت در اÙتاده بود.
مثل اینکه اØساس خطر Ù…ÛŒ کنه. Ù…ÛŒ خواسته خودش رو برسونه بیرون Ùˆ کسی رو خبر کنه. شلوارش را داشته Ù…ÛŒ پوشیده Ú©Ù‡ مرگ مهلتش نداده... 48ساعت قبل اسطوره موسیقی ایرانی پر کشیده بود Ùˆ هیچ کس خبر نداشت. چراشو از شما Ùˆ از خودم Ù…ÛŒ پرسم. وای به ما Ú©Ù‡ هنرمند بزرگمون رو تنها گذاشتیم. خودش پیش بینی کرده بود بعد از مرگ Øسابی ازش تجلیل Ù…ÛŒ شه... به من Ú¯Ùت دلم نمی آد بهت تسلیت بگم.
من هم دلم نمی آد به بیژن ترقی، عبدالوهاب شهیدی، معینی کرمانشاهی، Ùرهنگ شریÙØŒ دکتر جهانشاه برومند Ùˆ به همه شما Ú©Ù‡ دوستش داشتید تسلیت بگم. منتظر باشیم یه هنرمند دیگه بمیره تا به یادش بیÙتیم Ùˆ صÙØÙ‡ روزنامه رو پر کنیم Ùˆ به دوستان Ùˆ همکارانمون پز بدهیم Ú©Ù‡ آره من تنها خبرنگاری بودم Ú©Ù‡ هر وقت دلم Ù…ÛŒ خواست باهاش Øر٠می زدم، مهمونش Ù…ÛŒ شدم Ùˆ همیشه از پنجه سØرآمیزش لذت Ù…ÛŒ بردم...
بر گرÙته از:
https://www.cyrusnews.com/news/fa/?mi=8&ni=19699
توسط: گیل آوایئ
Ù…Øمد نوشت
خیلی دوستش داشتم
ای کاش هیچ وقت هنرمندی از بین ما نمی رÙت
روØØ´ شاد...